گنجور

شمارهٔ ۲۸۲

ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژدهٔ دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهٔ دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ
طرفی که من از عشق بتان بسته‌ام این است
در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ
سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم
محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ
مستی‌ست که درمان دل سوختهٔ ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
برتاب حزین ، از دو جهان دیدهٔ دل را
عشق است درین دایره، درکار و دگر هیچ

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژدهٔ دیدار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ما تنها همین آرزوی دیدن یار را داریم و هیچ چیز دیگری نمی‌خواهیم، فقط یک پیامبر بفرست تا بشارت دیدار را بیاورد و هیچ چیز دیگری درخواستی نداریم.
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهٔ دشوار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: هر مشکلی که در عشق تو پیش می‌آید، برایم راحت شده است. فقط دل من هنوز با همان احساسات پیچیده درگیر است و چیز دیگری برایم مهم نیست.
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ما به خاطر آرزوی نزدیک شدن به تو در عشق، از انتظار و نیازهای دیگران گذشتیم، پس از روابط بی‌اهمیت و آغوش دیگران بگذر.
طرفی که من از عشق بتان بسته‌ام این است
در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: من به عشق معشوقان، دل بسته‌ام و تنها آرزویم این است که در خاک آرم ولی حسرت دیدار آن‌ها را با خود ببرم و دیگر هیچ‌چیز نمی‌خواهم.
سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم
محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: اگر چرخ گردونه‌ی روزگار به خواسته‌های من نچرخد، هیچ‌کس از عشق و محبت و یار خود محروم نمی‌شود.
مستی‌ست که درمان دل سوختهٔ ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: مستی و سرشاری برای ما به عنوان درمانی برای قلبی که درد کشیده است، لازم است. ای ساقی، فقط جام پر را به ما برسان و دیگر هیچ چیز نمی‌خواهیم.
برتاب حزین ، از دو جهان دیدهٔ دل را
عشق است درین دایره، درکار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساس عمیق عشق و تعلق خاطر اشاره دارد. شاعر می‌گوید که در جهانی پر از غم و اندوه، تنها چیزی که برای دل او اهمیت دارد و در زندگی‌اش وجود دارد، عشق است. در واقع، او به این نتیجه می‌رسد که در این دایره زندگی، عشق همه‌چیز است و چیز دیگری برایش مهم نیست.