گنجور

شمارهٔ ۲۶۳

فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت
لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت
فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود
تیریست که جستهست ز آغوش کمانت
در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟
برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت
از ریگ روان بیش بود چاه در این راه
سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت
بیغوله دنیا نبود جای نشستن
شد سدّ ره ای سست قدم، سنگ نشانت
صوفی ، ز سلوک تو چه حاصل که نگردید
تقوا بلد راه خرابات مغانت
رنجت شود آسودگی دولت جاوید
گر عشق ستاند، ز غم سود و زیانت
ای سرو چمان، سایه ز من باز نگیری
پرورده ام از ناز میان دل و جانت
پیمان محبت مگسل زآنکه قدیم است
پیوند رگ جان من و موی میانت
بخرام فروهشته به بر طره پرچین
ای چشم تماشای دو عالم نگرانت
خم شد قدم از بار دل خود نه ز پیری
یارب نکشد بار دل پیر و جوانت
ترسم که رسایی نکند پایه بختم
ای مایهٔ اقبال، بلند است مکانت
زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟
جایی که سپهر است ز خونابه کشانت
از داغ دل من چه خبر داشته باشی؟
ای آنکه به دامن ز شراب است نشانت
ما را هوس بوسه دهد، لب به گزیدن
شیرین دهنانند ز خمیازه کشانت
آتش نفسی، داغ دلی، چون تو حزین نیست
تأثیر کند در جگر سنگ فغانت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت
لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت
هوش مصنوعی: دندان‌هایت به خاطر نعمت‌های زیادی که مصرف کرده‌ای خراب و فرسوده شده‌اند، اما زبانت همچنان از شکایت و نارضایتی یک لحظه هم آرام نمی‌گیرد.
فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود
تیریست که جستهست ز آغوش کمانت
هوش مصنوعی: فرصت، مانند یک گنج باارزش است که در دستان تو قرار دارد، درست مانند تیری که از کمانت رها شده و به سمت هدفش می‌رود.
در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟
برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت
هوش مصنوعی: در باغ آرزوها، نخل آرزوی تو چه نشانه‌ای دارد؟ باد خزان از هر سو به حرکت درآمده است.
از ریگ روان بیش بود چاه در این راه
سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت
هوش مصنوعی: در این مسیر پرخطر، اگرچه شن‌ها روان هستند و به چشم نمی‌آید، اما در زیر آن‌ها چاهی وجود دارد. ای نفس، مراقب باش و دچار طغیان نشو، زیرا به تو اجازه و اختیار داده‌اند که در این سرنوشت پیش بروی.
بیغوله دنیا نبود جای نشستن
شد سدّ ره ای سست قدم، سنگ نشانت
هوش مصنوعی: دنیا مکانی نیست که بتوان در آن به آرامش نشست. ای فردی که قدم‌هایت سست و ناتوان است، بر سر راهت مانعی وجود دارد که به تو هشدار می‌دهد.
صوفی ، ز سلوک تو چه حاصل که نگردید
تقوا بلد راه خرابات مغانت
هوش مصنوعی: صوفی، چه فایده‌ای دارد که تو به سیر و سلوک پرداخته‌ای، در حالی که تقوا و پرهیزگاری نتوانسته راه و مسیر زندگی معاصرت را روشن کند؟
رنجت شود آسودگی دولت جاوید
گر عشق ستاند، ز غم سود و زیانت
هوش مصنوعی: اگر عشق بر دل حاکم شود، رنج‌های تو به آسایش و آرامش در زندگی جاودان تبدیل خواهد شد، حتی اگر از غم و نفع و زیان دنیا دور بمانی.
ای سرو چمان، سایه ز من باز نگیری
پرورده ام از ناز میان دل و جانت
هوش مصنوعی: ای سرو زیبای خوش‌اندام، لطفی کن و سایه‌ات را از من دور نساز. من به خاطر محبت و ناز تو، از دل و جانم پرورش یافته‌ام.
پیمان محبت مگسل زآنکه قدیم است
پیوند رگ جان من و موی میانت
هوش مصنوعی: دوست‌داشتن را رها نکن، زیرا پیوند عمیقی میان روح من و موهای تو وجود دارد.
بخرام فروهشته به بر طره پرچین
ای چشم تماشای دو عالم نگرانت
هوش مصنوعی: به آرامی از کنار موهای پرچین خود بگذر و به چشمان زیبایت که نگاه شنیداری از دو جهان را به خود جلب کرده‌اند، توجه کن.
خم شد قدم از بار دل خود نه ز پیری
یارب نکشد بار دل پیر و جوانت
هوش مصنوعی: به خاطر سنگینی دلش، قدم‌هایش خم شده و این نه به خاطر پیری، بلکه از اندوهی است که بر دوش دارد. ای خدای بزرگ، نگذار که سنگینی دل، جوانان و پیران را تحت فشار قرار دهد.
ترسم که رسایی نکند پایه بختم
ای مایهٔ اقبال، بلند است مکانت
هوش مصنوعی: می‌ترسم که سرنوشت و شانس من به خوبی برآورده نشود، ای منبعِ خوشبختی، جایگاه تو بسیار بلند و معتبر است.
زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟
جایی که سپهر است ز خونابه کشانت
هوش مصنوعی: به کجا بروم تا از این خمره‌ی عشق مست شوم؟ جایی که آسمان پر از آثار درد و رنج توست.
از داغ دل من چه خبر داشته باشی؟
ای آنکه به دامن ز شراب است نشانت
هوش مصنوعی: تو که در دامن خود شراب را داری، از درد و رنج دل من چه می‌دانی؟
ما را هوس بوسه دهد، لب به گزیدن
شیرین دهنانند ز خمیازه کشانت
هوش مصنوعی: دل ما را آرزوی بوسه‌ای می‌کند و لب‌های شیرین‌دهنان مانند کسانی هستند که به خاطر خواب و خمیازه کشیدن، دعوت می‌کنند.
آتش نفسی، داغ دلی، چون تو حزین نیست
تأثیر کند در جگر سنگ فغانت
هوش مصنوعی: تو شعله‌ای هستی که آتش سوزان دل‌های دیگران را برمی‌انگیزد، ولی مثل تو هیچ‌کس نیست که بر دل سنگی تأثیر بگذارد و فریادش را بلند کند.