شمارهٔ ۲۵۲
در شب شیب، گرانتر شده خوابی که مراست
شد جوان، غفلت ایام شبابی که مراست
ناصح، افسانه چه سازد به تن آسانی من
نشتر افگار شود، از رگ خوابی که مراست
زهر ناکامی جاوید چکاند به لبم
با لب شهدفروشان شکرابی که مراست
عذر تقصیر همان به که کنم خاموشی
حجت آرای سوال است جوابی که مراست
چون شرر سختی ایام مرا کرده اسیر
در ته سنگ بود، پای شتابی که مراست
کوثر و دوزخ نسیه ست مرا نقد چو شمع
از دل و دیده بود، آتش و آبی که مراست
خون روان است حزین از رگ تار نفسم
دارد از پارهٔ دل رخنه، ربابی که مراست
عیش شیرین من از دیدهٔ اختر شور است
اشک تلخ است، درین بزم شرابی که مراست
ایمن از کاوش دهرم که چه خواهد کردن
تیشه بایستی دیوار خرابی که مراست
به هوس گردن تسلیم نتابم از عشق
نکشیده ست سر از بحر، حبابی که مراست
گرچه لاغر بدنم، شیر نیستان من است
از تف عشق، دل پر تب و تابی که مراست
گردنم کج به تمنای می از تاک نشد
جز تراویدهٔ دل نیست، شرابی که مراست
به طراوت ز لب خشک تراود سخنم
تشنه سیراب برآید ز سرابی که مراست
معنی از لفظ تنک مایه نگردد راضی
تا نجنبد قلم راست حسابی که مراست
پنبهٔ عقل گر از گوش برآری شنوی
شور مجنون ز دل خانه خرابی که مراست
رقصد افلاک به بانگ دل سی پارهٔ من
ناسخ حکم زبور است کتابی که مراست
فکرت آنجا که سوار است، پیاده ست سپهر
نرسد دست مه نو به رکابی که مراست
حرز آسودگی از شور جنون دارد عقل
شهر آباد شد از حال خرابی که مراست
عیب من گر نبود سوختگی، می باید
لب می نوش تو را لخت کبابی که مراست
خون روان است حزین از رگ تار نفسم
دارد از پارهٔ دل رخنه، ربابی که مراست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در شب شیب، گرانتر شده خوابی که مراست
شد جوان، غفلت ایام شبابی که مراست
هوش مصنوعی: در شبهای تار، خواب من اهمیت بیشتری پیدا کرده و دوران جوانی من به غفلت گذشته است.
ناصح، افسانه چه سازد به تن آسانی من
نشتر افگار شود، از رگ خوابی که مراست
هوش مصنوعی: راهنما، داستانی که دربارهی راحتطلبی من میگویی، چقدر بیفایده است! رنج و درد ناشی از خوابآلودگیام همچون تیغی بر من خواهد نشست.
زهر ناکامی جاوید چکاند به لبم
با لب شهدفروشان شکرابی که مراست
هوش مصنوعی: ناامیدی و تلخی ناکامی همیشه بر زبانم نشسته است، در حالی که در کنار کسانی هستم که ظاهری شیرین و خوش دارند.
عذر تقصیر همان به که کنم خاموشی
حجت آرای سوال است جوابی که مراست
هوش مصنوعی: بهتر است که در این شرایط سکوت کنم، زیرا دلیلتراشی برای سوالاتت هیچ فایدهای ندارد و هر جوابی که بدهم، تنها من را زیر سوال میبرد.
چون شرر سختی ایام مرا کرده اسیر
در ته سنگ بود، پای شتابی که مراست
هوش مصنوعی: زندگی سخت و دشوار مرا به بند کشیده است، مانند سنگی که پایم را به شدت در خود فشرده است.
کوثر و دوزخ نسیه ست مرا نقد چو شمع
از دل و دیده بود، آتش و آبی که مراست
هوش مصنوعی: بهشت و جهنم برای من همچون طلبی است که هنوز به من داده نشده است. اما آنچه که من دارم مانند شمعی است که از دل و چشمم شعله میکشد، آتش و آبی که متعلق به من است.
خون روان است حزین از رگ تار نفسم
دارد از پارهٔ دل رخنه، ربابی که مراست
هوش مصنوعی: حزین از رگ تار نفسم، خونم جاری است و از پاره دل درد میکشم. ربابی که برایم نواختن میکند، در واقع همان حس و حال زندگیام است.
عیش شیرین من از دیدهٔ اختر شور است
اشک تلخ است، درین بزم شرابی که مراست
هوش مصنوعی: زندگی شیرین من تحت تأثیر نگاه ستارهای غمگین است؛ اشک من تلخ است در این محفل شادابی که برای من وجود دارد.
ایمن از کاوش دهرم که چه خواهد کردن
تیشه بایستی دیوار خرابی که مراست
هوش مصنوعی: من از تلاش و دسیسههای زمانه مصونم و نگران نیستم، چراکه باید بر ویرانهای که از آن من است، پایدار بمانم.
به هوس گردن تسلیم نتابم از عشق
نکشیده ست سر از بحر، حبابی که مراست
هوش مصنوعی: من به خاطر هوس و شهوات تسلیم نمیشوم، زیرا عشق واقعی همچون حبابی از دریا سر بر نیاورده است که فقط مختص من باشد.
گرچه لاغر بدنم، شیر نیستان من است
از تف عشق، دل پر تب و تابی که مراست
هوش مصنوعی: هرچند که بدنم لاغر است، اما عشق من مانند شیری قوی و پر انرژی است. دل من به خاطر این عشق، همیشه در آشفتگی و هیجان به سر میبرد.
گردنم کج به تمنای می از تاک نشد
جز تراویدهٔ دل نیست، شرابی که مراست
هوش مصنوعی: گردن من به خاطر خواستن شراب از تاک خم شده است، اما آنچه مینوشم، تنها میوهای است که از دل من جاری شده و خودم دارم آن را میسازم.
به طراوت ز لب خشک تراود سخنم
تشنه سیراب برآید ز سرابی که مراست
هوش مصنوعی: سخن من از لبهای خشک و بیآب بیرون میآید و مانند یک تشنه به دنبال آب، سیراب میشود. این سخن از سرابی که در وجود من است نشأت میگیرد.
معنی از لفظ تنک مایه نگردد راضی
تا نجنبد قلم راست حسابی که مراست
هوش مصنوعی: معنا به وسیلهٔ واژههای کمارزش به دست نمیآید، تا زمانی که قلم به درستی حرکت نکند، به چیزی که درست است نخواهیم رسید.
پنبهٔ عقل گر از گوش برآری شنوی
شور مجنون ز دل خانه خرابی که مراست
هوش مصنوعی: اگر گوش خود را از پنبهٔ عقل پاک کنی، صدای دیوانگی را از دل ویرانهای که متعلق به من است، خواهی شنید.
رقصد افلاک به بانگ دل سی پارهٔ من
ناسخ حکم زبور است کتابی که مراست
هوش مصنوعی: حرکت و جذبهی ستارگان به صدای دل من، که پر از درد و اندوه است، نشاندهندهٔ این است که سرنوشت من در کتابی نوشته شده که خاص من است.
فکرت آنجا که سوار است، پیاده ست سپهر
نرسد دست مه نو به رکابی که مراست
هوش مصنوعی: فکر و ذهن تو در جایی بالاست، اما در واقعیت، شرایط به گونهای است که آسمان و ستارهها نمیتوانند به من کمکی کنند. این نشان میدهد که تنها فراتر از تصورات، دیگران نمیتوانند به من برسند.
حرز آسودگی از شور جنون دارد عقل
شهر آباد شد از حال خرابی که مراست
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه، مایه آرامش و آسایش است و شهری که با عقل آباد شده، دیگر درگیر مشکلات و دیوانگی نیست. حال من خراب است، اما در این خراب بودن، نوعی نگاه و آگاهی وجود دارد که به من کمک میکند.
عیب من گر نبود سوختگی، می باید
لب می نوش تو را لخت کبابی که مراست
هوش مصنوعی: اگر سوختگی و عیب من وجود نداشت، باید از شراب تو مینوشیدم مانند کسی که بر اثر آتش کباب شده است.
خون روان است حزین از رگ تار نفسم
دارد از پارهٔ دل رخنه، ربابی که مراست
هوش مصنوعی: حزین با احساس عمیق، به حالتی اشاره میکند که خونش به طور مداوم در حال جاری شدن است. این جاری شدن خون به خاطر درد و عاطفهای است که از دلش ناشی میشود و به نوعی به صدای رباب، ساز مورد علاقهاش، ارتباط دارد. این ساز نماد احساست و اندوهی است که او تجربه میکند.

حزین لاهیجی