گنجور

شمارهٔ ۲۵۱

تا شمع من ز دیدهٔ شب زنده دار رفت
دود از سرم برآمد و اشک از کنار رفت
در پیچ و تاب حلقه آن زلف خم به خم
کاری که کرد، دست و دل من ز کار رفت
افسانه کم کنید که جوشید گریه ام
خوابم کنون ز دیده اختر شمار رفت
آشفته است حلقهٔ شوریدگان، مگر
حرفی از آن دو سلسلهٔ تابدار رفت؟
آتش ز ناله ام به خس آشیان فتاد
خاری که بود از چمنم یادگار، رفت
دیگر مگر میم چو سبو، در گلو کنید
دست من از کرشمهٔ ساقی ز کار رفت
ای ساده دل، وفای حریفان نظاره کن
گل ناکشیده ساغر خود را، بهار رفت
یک ره، گذر به خاک نشینان نمی کنی
عمرم چو نقش پا به ره انتظار رفت
زین جان بی نفس چه نوا خیزدت حزین
از ساز نغمهای نتراود، چو تار رفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا شمع من ز دیدهٔ شب زنده دار رفت
دود از سرم برآمد و اشک از کنار رفت
هوش مصنوعی: وقتی که نور زندگی‌ام از جلوی چشمانم رفت، از شدت ناراحتی و اندوه، دودی بالا آمد و اشک‌هایم از کنار چشمانم ریخت.
در پیچ و تاب حلقه آن زلف خم به خم
کاری که کرد، دست و دل من ز کار رفت
هوش مصنوعی: در پیچ و خم زلف آن معشوق، کاری که او کرد باعث شد که قلب و جان من تمام و بی‌حوصله شود.
افسانه کم کنید که جوشید گریه ام
خوابم کنون ز دیده اختر شمار رفت
هوش مصنوعی: به داستان‌ها و افسانه‌ها دقت نکنید، چون اشک‌هایم بی‌دلیل جاری شده‌اند. خوابم اکنون به دور از چشم ستاره‌ها رفته است.
آشفته است حلقهٔ شوریدگان، مگر
حرفی از آن دو سلسلهٔ تابدار رفت؟
هوش مصنوعی: حلقهٔ عاشقان در هم ریخته و آشفته است، مگر این که سخنی از آن دو رشتهٔ در هم تنیده و پر از زیبایی بیان شود؟
آتش ز ناله ام به خس آشیان فتاد
خاری که بود از چمنم یادگار، رفت
هوش مصنوعی: آتش ناشی از درد و ناله‌ام به خانه‌ام آسیب رساند و آن خار که ز یادگارهای باغ من بود، دیگر وجود ندارد.
دیگر مگر میم چو سبو، در گلو کنید
دست من از کرشمهٔ ساقی ز کار رفت
هوش مصنوعی: دیگر همانند سبویی در گلو نمی‌توانید مرا بگیرید؛ زیرا از ناز و کرشمهٔ ساقی، کار من به پایان رسیده است.
ای ساده دل، وفای حریفان نظاره کن
گل ناکشیده ساغر خود را، بهار رفت
هوش مصنوعی: ای دل ساده، به وفای دوستانت نگاه کن. بگذار تا ببیند که گل نچیده‌ات، ساغرت را به حال خودش رها کرده و بهار هم رفته است.
یک ره، گذر به خاک نشینان نمی کنی
عمرم چو نقش پا به ره انتظار رفت
هوش مصنوعی: یک راهی هست که به انسان‌های خاکی و زمین‌نشین نمی‌رسی؛ مثل اینکه عمر من تنها به جای پایم در مسیر انتظار می‌گذرد.
زین جان بی نفس چه نوا خیزدت حزین
از ساز نغمهای نتراود، چو تار رفت
هوش مصنوعی: از این جان بی‌نفس چه آواز غمگینی می‌تواند بلند شود، وقتی که دیگر صدای نغمه‌ها پخش نمی‌شود، چون تار (سیم) خموش می‌شود.