گنجور

شمارهٔ ۲۴۹

گل داغ است که صحرای دلم خرّم ازوست
خون گرم است که ناسور مرا مرهم ازوست
هر چه از دوست رسد ناخوش و خوش، خوش باشد
شربت وصل ازو، تلخی هجران هم ازوست
حلقهٔ بندگی عشق به ما ارزانی
که در انگشت سلیمانی ما خاتم ازوست
به که تا وعدهٔ دیدار، وفا سازد یار
نگران چشم دل محرم و نامحرم ازوست
منّت ابر بهار از رگ مژگان داریم
کشت امید جگر تشنهٔ ما را نم ازوست
عشق کو شد به سرانجام دل آب شده
قفل گنجینهٔ گل، در گره شبنم ازوست
بهتر آن است که سازم به پریشانی دل
سر آن زلف بنازم که جهان درهم ازوست
نه صدف گشت پی گوهر عرفان پیدا
احترام ملک و منزلت آدم ازوست
طاق ابروی تو، تا قبلهٔ عشّاق شده ست
پشت افلاک به تعظیم دل ما خم ازوست
سر سودا زدگان زلف تو را نیست چرا؟
مگر آشفتگی خاطر دلها کم ازوست
این جواب غزل دلکش سعدی ست حزین
که نی خامهٔ آتش نفسم را دم ازوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گل داغ است که صحرای دلم خرّم ازوست
خون گرم است که ناسور مرا مرهم ازوست
هوش مصنوعی: گل به شدت زیبا و دل‌انگیز است و دل من به خاطر آن شاداب و پرنشاط است. خون گرم من، که زخم‌های عمیقم را التیام می‌بخشد، نجات‌بخش و درمانگر است.
هر چه از دوست رسد ناخوش و خوش، خوش باشد
شربت وصل ازو، تلخی هجران هم ازوست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دوست بیاید، چه خوب و چه بد، باز هم خوشایند است. زیرا شیرینیِ وصل او را دارد و تلخی جدایی نیز از او ناشی می‌شود.
حلقهٔ بندگی عشق به ما ارزانی
که در انگشت سلیمانی ما خاتم ازوست
هوش مصنوعی: عشق به ما به عنوان نشانه‌ای از بندگی هدیه شده است، چرا که در وجود ما علامتی از قدرت و سلیقه‌ی الهی نهفته است.
به که تا وعدهٔ دیدار، وفا سازد یار
نگران چشم دل محرم و نامحرم ازوست
هوش مصنوعی: بهتر است که در انتظار وعدهٔ دیدار یار باشیم، زیرا دل نگران است و تعلقات و رازهای درونی را از دیگران پنهان می‌کند.
منّت ابر بهار از رگ مژگان داریم
کشت امید جگر تشنهٔ ما را نم ازوست
هوش مصنوعی: ما از ابر بهار قدردانی می‌کنیم که مانند چشمه‌ای از اشک‌های چشمان ما به زمین می‌ریزد و امید ما را زنده می‌کند، زیرا همان قطره‌هاست که به جگر تشنه‌مان زندگی می‌بخشد.
عشق کو شد به سرانجام دل آب شده
قفل گنجینهٔ گل، در گره شبنم ازوست
هوش مصنوعی: عشق به کجا رسید؟ دل به حالت آب درآمده و قفل گنجینه گل در گره شبنم قرار دارد.
بهتر آن است که سازم به پریشانی دل
سر آن زلف بنازم که جهان درهم ازوست
هوش مصنوعی: بهتر است که خودم را با دل‌مشغولی‌ها تطبیق دهم و به زیبایی‌های آن موی دلربا افتخار کنم، چرا که تمام دنیا به خاطر آن در هم و برهم است.
نه صدف گشت پی گوهر عرفان پیدا
احترام ملک و منزلت آدم ازوست
هوش مصنوعی: نه صدف به دنبال گوهر عرفان است، بلکه ارزش و جایگاه آدمی به خاطر اوست.
طاق ابروی تو، تا قبلهٔ عشّاق شده ست
پشت افلاک به تعظیم دل ما خم ازوست
هوش مصنوعی: قوس ابروی تو آنقدر زیبا و باارزش است که به سمت قبلهٔ عاشقان تبدیل شده و تمام آسمان‌ها به خاطر آن به احترام دل ما خم شده‌اند.
سر سودا زدگان زلف تو را نیست چرا؟
مگر آشفتگی خاطر دلها کم ازوست
هوش مصنوعی: چرا افرادی که دچار عشق و جنون هستند، به زلف تو توجهی ندارند؟ آیا اضطراب و آشفتگی دل‌ها کمتر از این نیست؟
این جواب غزل دلکش سعدی ست حزین
که نی خامهٔ آتش نفسم را دم ازوست
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف احساسات عمیق و دردناک شاعر اشاره دارد. شاعر از عشق و زیبایی‌های آن سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دل‌دردش ناشی از یک نوع شوق و حسرت است. او خود را در وضعیتی می‌بیند که نمی‌تواند از این احساسات دلکش و دشوار رهایی یابد و صدای دلش همیشه در حال فریاد زدن است.