گنجور

شمارهٔ ۲۴۵

یک دل به دیاری که وفا صاحب تاج است
بی سکهٔ داغت نبود، آنچه رواج است
شاهنشهیم باج ز افتاده نگیرد
هر سرکه بلند است، مرا زیر خراج است
من کودک یونان کدهٔ صاف دلانم
لوح سبقم ساده تر از صفحهٔ عاج است
بیماری عشق است، چه آید ز مسیحا؟
بی فایده جان می کنم و مرگ علاج است
هر لحظه فلک لعبتی از پرده برآرد
این پیر خرف، بین چقدر طفل مزاج است
ای دولت از این عرصه که ماییم کران گیر
از ما سر پا خورده، به هر جا سر و تاج است
گم شد ره بیرون شد، از آن زلف حزین را
ای دل بفروز آتش آهی، شب داج است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک دل به دیاری که وفا صاحب تاج است
بی سکهٔ داغت نبود، آنچه رواج است
هوش مصنوعی: دل به سرزمینی داده‌ام که وفا و صداقت در آن با ارزش و معتبر است؛ اما بدون نشانه‌ای از عشق تو، هیچ چیزی در این دنیا ارزش ندارد.
شاهنشهیم باج ز افتاده نگیرد
هر سرکه بلند است، مرا زیر خراج است
هوش مصنوعی: من پادشاهی هستم که از کسی که در موقعیت نازلی قرار دارد، باجی نمی‌گیرم؛ زیرا هر کسی که بلندپرواز است، به من بدهکار است.
من کودک یونان کدهٔ صاف دلانم
لوح سبقم ساده تر از صفحهٔ عاج است
هوش مصنوعی: من یک کودک از سرزمین یونان و از دلی پاک هستم، نوشته‌هایم ساده‌تر از صفحه‌ای از عاج است.
بیماری عشق است، چه آید ز مسیحا؟
بی فایده جان می کنم و مرگ علاج است
هوش مصنوعی: عشق به مانند بیماری است، حتی اگر کسی مانند مسیحا به کمک بیاید. من از روی بی‌فایدگی جان می‌سپارم و مرگ را درمانی برای خود می‌دانم.
هر لحظه فلک لعبتی از پرده برآرد
این پیر خرف، بین چقدر طفل مزاج است
هوش مصنوعی: در هر لحظه، دنیا یک نمایش جدیدی از پشت پرده نشان می‌دهد. این انسان سالخورده (پیر خرف) را در نظر بگیر که چقدر به رفتار و روحیات کودکان شبیه است.
ای دولت از این عرصه که ماییم کران گیر
از ما سر پا خورده، به هر جا سر و تاج است
هوش مصنوعی: ای نعمت و خوشبختی، از این میدان که ما در آن حضور داریم، دور نشو. ما به پا ایستاده‌ایم و در هر جایی که سلطنت و اقتدار وجود دارد، ما هم حضور داریم.
گم شد ره بیرون شد، از آن زلف حزین را
ای دل بفروز آتش آهی، شب داج است
هوش مصنوعی: دل، زلف حزین را در آتش اشک خود بسوزان، چرا که در این شب تاریک و غم‌انگیز، راهی پیدا نمی‌شود و همه چیز گم شده است.