گنجور

شمارهٔ ۲۴۰

مژگان سرکشت، رگ جان ها گرفته است
بنگر که دست فتنه چه بالا گرفته است
گاهی کشم سری به گریبان خویشتن
از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است
آشوب محشریست، دلش نام کردهام
این قطره ای که شورش دریا گرفته است
نامی ست بی نشان که به آن فخر می کنند
این هستیی که شهرت عنقا گرفته است
تنگ است اگر به غمکدهٔ شهر جا، حزین
از دست ما، که دامن صحرا گرفته است؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مژگان سرکشت، رگ جان ها گرفته است
بنگر که دست فتنه چه بالا گرفته است
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و سرکش او، جان‌ها را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. به دقت نگاه کن که چگونه دسیسه و فتنه در این میان قدرت خود را نشان داده است.
گاهی کشم سری به گریبان خویشتن
از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر تنگی دنیا و ناراحتی که احساس می‌کنم، خودم را به شدت در آغوش می‌کشم و به فکر می‌روم.
آشوب محشریست، دلش نام کردهام
این قطره ای که شورش دریا گرفته است
هوش مصنوعی: دل من در حالتی آشفته و پرهیجان است و این احساس را به خاطر همین قطره‌ای احساس می‌کنم که شور و هیجانی مانند دریا را به همراه دارد.
نامی ست بی نشان که به آن فخر می کنند
این هستیی که شهرت عنقا گرفته است
هوش مصنوعی: وجودی است که هیچ نشانی از خود ندارد، اما به آن افتخار می‌شود. این وجود، شهرت و اعتبار خاصی پیدا کرده است.
تنگ است اگر به غمکدهٔ شهر جا، حزین
از دست ما، که دامن صحرا گرفته است؟
هوش مصنوعی: اگر در شهر جایی برای غم و اندوه نباشد، ما چه کنیم که دامن صحرا را گرفته‌ایم و دل‌مان در مضیقه است؟