شمارهٔ ۲۴
پسند بت نکند برهمن سپاس مرا
چه سان فرشته کند گوش، التماس مرا؟
برون ز کسوت هر کس، چو سوزن آمده ام
بدل زمانه کند تا به کی لباس مرا؟
مزاج عشق، ز یک تار و پود بافته است
حریر پیرهن یوسف و پلاس مرا
تو بی نیازی و سر تا به پا نیازم من
به خود قیاس مکن، شوق بی قیاس مرا
کنم چو ترک محبت چه عزّتم ماند؟
کسی نگاه ندارد چو عشق پاس مرا
چه غم، چو خشت سر خم اگر گران جانم؟
که جوش باده ز جا می برد اساس مرا
هنوز حوصلهٔ دردم العطش خیز است
پر از چکیدهٔ دل گر کنند کاس مرا
به طرّه ات دل و جان مبتلا نمی بایست
کنون چه چاره، پریشانی حواس مرا؟
ز ضعف پیرم و در گفتگو دلیر، حزین
چه غم ز رعشه بود، کلک بی هراس مرا؟
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پسند بت نکند برهمن سپاس مرا
چه سان فرشته کند گوش، التماس مرا؟
هوش مصنوعی: اگر بتِ محبوب به من توجهی نکند و برهمن (عالم روحانی) مرا شکر نگوید، چگونه فرشته میتواند ندای من را بشنود و به درخواست من توجه کند؟
برون ز کسوت هر کس، چو سوزن آمده ام
بدل زمانه کند تا به کی لباس مرا؟
هوش مصنوعی: من از هر گونه ظاهری بیرون آمدهام و مانند سوزنی در جامعه حضور دارم. زمانه به چه چیزی میخواهد لباس من را بپوشاند و من را چگونه درک کند؟
مزاج عشق، ز یک تار و پود بافته است
حریر پیرهن یوسف و پلاس مرا
هوش مصنوعی: عشق به گونهای است که تمام جزئیات و احساسات آن، مانند تار و پود حریر زیبای پیراهن یوسف و پلاس من در هم تنیده شده است.
تو بی نیازی و سر تا به پا نیازم من
به خود قیاس مکن، شوق بی قیاس مرا
هوش مصنوعی: تو بینیاز هستی و من تمام وجودم نیازی است. خودت را با من مقایسه نکن، شوق من به تو فراتر از هر اندازهگیری است.
کنم چو ترک محبت چه عزّتم ماند؟
کسی نگاه ندارد چو عشق پاس مرا
هوش مصنوعی: اگر محبت را ترک کنم، دیگر چه چیزی از عزت و بزرگی برایم باقی میماند؟ هیچکس به اندازه عشق از من نگهداری نمیکند.
چه غم، چو خشت سر خم اگر گران جانم؟
که جوش باده ز جا می برد اساس مرا
هوش مصنوعی: چه غم دارد اگر بار سنگینی بر سرم باشد؟ وقتی که نوشیدن شراب پایههای وجودم را به هم میزند و مرا از حال میبرد.
هنوز حوصلهٔ دردم العطش خیز است
پر از چکیدهٔ دل گر کنند کاس مرا
هوش مصنوعی: هنوز حوصلهی تلخیهای درد و تشنگی در من وجود دارد و اگر دل من را خالی کنند، پر از احساسات و دردهای گذشته میشود.
به طرّه ات دل و جان مبتلا نمی بایست
کنون چه چاره، پریشانی حواس مرا؟
هوش مصنوعی: به موهای تو عشق و جانم دچار شده است و اکنون نمیدانم چهکار کنم، چون ذهنم در آشفتگی است.
ز ضعف پیرم و در گفتگو دلیر، حزین
چه غم ز رعشه بود، کلک بی هراس مرا؟
هوش مصنوعی: من به خاطر پیری و ضعف، در صحبت کردن شجاع هستم. چرا باید از لرزش دل نگران باشم، وقتی که قلمم بیتردید و بدون ترس است؟