گنجور

شمارهٔ ۲۳۷

کون و مکان به زیر نگین قناعت است
مور مرا به ملک سلیمان چه حاجت است
جوش گل است و شارع میخانه بسته نیست
صوفی، به خانقاه نشستن حماقت است
در پای خم سجود سحرگاهم آرزوست
برخیز ای حریف که هنگام طاعت است
زاهد، به آب تیغ گلو تر کن و ببین
کوثر کجا به لذت شهد شهادت است
گلشن کسی به گوشه گلخن نمی دهد
رفتن به جنت از سرکویت شناعت است
با خلق روزگار به شفقت مدار کرد
آری حزین خسته سزای ملامت است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کون و مکان به زیر نگین قناعت است
مور مرا به ملک سلیمان چه حاجت است
هوش مصنوعی: دنیا و تمامی دارایی‌ها در زیر سایه قناعت قرار دارند؛ برای من که یک مورچه هستم، به چه نیازی است که مثل سلیمان صاحب ملک و سلطنت باشم؟
جوش گل است و شارع میخانه بسته نیست
صوفی، به خانقاه نشستن حماقت است
هوش مصنوعی: گلی در حال شکفتن است و در ورودی میخانه باز است. صوفی، تصمیم به نشستن در خانقاه (محل عبادت و تفکر) کار بی‌معنایی است.
در پای خم سجود سحرگاهم آرزوست
برخیز ای حریف که هنگام طاعت است
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از حالتی می‌گوید که در آن در موقعیت عبادت و نزدیکی به خالق قرار دارد و در آن لحظه از دوستش می‌خواهد که برخیزد، زیرا این زمان، زمان مناسبی برای عبادت و پرستش است. او حسرت دارد که در سجده‌ی خود، بیدار شود و شوق و آرزوهایش را به مراحل عالی‌تری برساند.
زاهد، به آب تیغ گلو تر کن و ببین
کوثر کجا به لذت شهد شهادت است
هوش مصنوعی: ای زاهد، با تیغ آب را به گلوی خود برسان و ببین که خوشی و لذت گوارای شهادت در کجاست.
گلشن کسی به گوشه گلخن نمی دهد
رفتن به جنت از سرکویت شناعت است
هوش مصنوعی: به باغ کسی اجازه نمی‌دهند که در کنج خانه خود بنشیند. برای رسیدن به بهشت، باید از مسیر دشوار و پیچیده‌ای که در کنار توست، عبور کرد.
با خلق روزگار به شفقت مدار کرد
آری حزین خسته سزای ملامت است
هوش مصنوعی: به دنیا با مهربانی رفتار کن، زیرا انسان خسته و افسرده، سزاوار انتقاد و سرزنش نیست.