شمارهٔ ۲۳۲
حیرانی من محرم آن روی چو ماه است
این دیده چراغی ست که بی دود سیاه است
رونق ده حسن است فراوانی عاشق
آرایش رخساره ی شه، گرد سپاه است
دل خانه تهی کرده ز خود، تا تو درآیی
چون حلقه ی در، دیده ی ما چشم به راه است
شاید که اثر شانه زند، زلف اجابت
تا پارهٔ دل در شکن طرهٔ آه است
تهمت به اجل بسته عبث مفتی ملت
بر محضر جانبازی ما عشق گواه است
صیاد مرا دیده ی من حلقه ی دامی ست
مژگان تماشا نگهان، مهر گیاه است
جایی که دهد پیر مغان جام صبوحی
عذریست تو را توبه، که بدتر ز گناه است
در دامن عزلت بشکن پای طلب را
غربال صفت عرصه ی گیتی همه چاه است
غم بار گشاید چو به سر وقت من آید
در ره گذرد هر که، دلم قافله گاه است
تلخی کش پیمانه ی مرد افکن عمرم
هر مو به تن خستهٔ من مار سیاه است
چون شمع دل و دیده کدام است حزین را
چشم و دل عاشق همه اشک و همه آه است
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حیرانی من محرم آن روی چو ماه است
این دیده چراغی ست که بی دود سیاه است
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت چهرهات دچار حیرت و شگفتی هستم. این چشمها مانند چراغی روشن است که هیچ گونه تاریکی و سیاهی ندارند.
رونق ده حسن است فراوانی عاشق
آرایش رخساره ی شه، گرد سپاه است
هوش مصنوعی: جمال و زیبایی جذابیت زیادی به وجود میآورد و دلهای بسیار زیادی را مجذوب میکند. زیبایی چهره محبوب به مانند نیرویی ست که اطرافش را پر از عاشقان کرده است.
دل خانه تهی کرده ز خود، تا تو درآیی
چون حلقه ی در، دیده ی ما چشم به راه است
هوش مصنوعی: دل از خود خالی کرده تا تو بیایی، مانند حلقه در که منتظر ورود توست. چشم ما همیشه به دنبال توست.
شاید که اثر شانه زند، زلف اجابت
تا پارهٔ دل در شکن طرهٔ آه است
هوش مصنوعی: شاید به خاطر اثر شانه، زلفی که به دل پاره میزند، در لابلای آهها قرار گرفته باشد.
تهمت به اجل بسته عبث مفتی ملت
بر محضر جانبازی ما عشق گواه است
هوش مصنوعی: اتهامی که به مرگ زده شده، بیفایده است؛ مفتی ملت بر حضور ما در مقام جانباز، عشق را به عنوان گواه معرفی میکند.
صیاد مرا دیده ی من حلقه ی دامی ست
مژگان تماشا نگهان، مهر گیاه است
هوش مصنوعی: صیاد چشم مرا دیده، مانند دامی است و مژگانش در کنج نگاهش، چون یک گل بهاری.
جایی که دهد پیر مغان جام صبوحی
عذریست تو را توبه، که بدتر ز گناه است
هوش مصنوعی: در جایی که مرد پیر مغان با یک نوشیدنی روحانی و مخصوص میآورد، برای تو توجیهی وجود ندارد که به خاطر گناه خود توبه کنی، زیرا این کار بدتر از خود گناه است.
در دامن عزلت بشکن پای طلب را
غربال صفت عرصه ی گیتی همه چاه است
هوش مصنوعی: در گوشهی تنهایی، از جستوجوی دنیا دست بکش، زیرا محیط این جهان پر از مشکلات و تلههاست.
غم بار گشاید چو به سر وقت من آید
در ره گذرد هر که، دلم قافله گاه است
هوش مصنوعی: غمها زمانی که وقتش برسد، به شکل بارانی فرو خواهد ریخت. در مسیر زندگی، هر کسی که عبور کند، احساسات من مانند دستهجمعی از مسافران است.
تلخی کش پیمانه ی مرد افکن عمرم
هر مو به تن خستهٔ من مار سیاه است
هوش مصنوعی: زندگی من برایم همچون پیمانهای پر از تلخی است و هر یک از تارهای موهایم به وضوح نشاندهندهی رنج و سختیهای زیادی است که تحمل کردهام. این حالت مشابه با وجود ماری سیاه در تن خستهام است.
چون شمع دل و دیده کدام است حزین را
چشم و دل عاشق همه اشک و همه آه است
هوش مصنوعی: حزین به این اشاره میکند که در زندگی عاشقانه، عشق و احساسات عمیق باعث میشود که دل و چشم عاشق همیشه پر از اشک و آه باشد. او خود را به شمعی تشبیه میکند که در حال سوختن است و در این سوختن، درد و غم عشق را تجربه میکند.

حزین لاهیجی