گنجور

شمارهٔ ۲۲۵

دور از در تو روضه ی رضوان به ما نساخت
بوی گل و نسیم گلستان به ما نساخت
پروانه را در آتش سوزان چه زندگی ست؟
وصل تو چون مصیبت هجران به ما نساخت
در هیچ شهر و هیچ دیارم قرار نیست
صبح وطن، چو شام غریبان به ما نساخت
تنگ است جلوه گاه دو عالم به وحشتم
آرام شهر و شور بیابان به ما نساخت
عیسی نشسته است به بالین من خجل
آب و هوای کشور امکان به ما نساخت
ساکن، درای قافله ی ما نشد حزبن
در هجر و وصل، این دل نالان به ما نساخت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دور از در تو روضه ی رضوان به ما نساخت
بوی گل و نسیم گلستان به ما نساخت
هوش مصنوعی: دور از حضور تو، بهشت و زیبایی‌های آن نتوانستند دلنشینی بوی گل و نسیم گلستان را برای ما فراهم کنند.
پروانه را در آتش سوزان چه زندگی ست؟
وصل تو چون مصیبت هجران به ما نساخت
هوش مصنوعی: پروانه‌ای که در آتش می‌سوزد چطور می‌تواند زندگی کند؟ پیوند تو برای ما همچون درد و رنج جدایی بوده است.
در هیچ شهر و هیچ دیارم قرار نیست
صبح وطن، چو شام غریبان به ما نساخت
هوش مصنوعی: من در هیچ جا آرامش ندارم؛ چون صبح وطن نمی‌تواند برای من مانند شب غریبانه‌ام باشد.
تنگ است جلوه گاه دو عالم به وحشتم
آرام شهر و شور بیابان به ما نساخت
هوش مصنوعی: جلوه‌گاه دو جهان برای من تنگ و محدود است، و در این بین، آرامش شهر و هیجان بیابان نتوانسته است مرا به خود مشغول کند.
عیسی نشسته است به بالین من خجل
آب و هوای کشور امکان به ما نساخت
هوش مصنوعی: عیسی در کنار من نشسته و من احساس شرمندگی می‌کنم، زیرا شرایط و محیط به گونه‌ای نیست که بتوانیم از این لحظه بهره‌مند شویم.
ساکن، درای قافله ی ما نشد حزبن
در هجر و وصل، این دل نالان به ما نساخت
هوش مصنوعی: کسی در جمع ما نمی‌نشیند و دل ناتوان و پریشان ما در حال دوری و نزدیکی، به ما آرامش نمی‌دهد.