شمارهٔ ۲۲۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
وزن عروضی :
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلان
رجز مثمن مسبّغ
صد جان به حسرت سوختی، آهی ز جایی برنخاست
از دلْ شکستن هایِ ما، هرگز صدایی برنخاست
جان بسیار عاشق را از آتش حسرت سوزاندی(پریشان کردی) ولی ناله و شِکْوِه ای نکردند،دل های ما را شکستی ولی هرگز صدایی از دل ما بلند نشد.
نخلت کز اشک و آه من، نشو و نما آموخته
مانندِ این شمشادبن، ز آب و هوایی برنخاست
در هیچ باغی و از هیچ آب و هوایی، درخت شمشادی نروییده که با نخلِ قامتِ تو که از آبِ اشکِ من و هوایِ آهِ من رُسته، برابری تواند کرد.
در گلشنت باد صبا،کی می کند یادی ز ما؟
دیری ست کز راهِ وفا، آوازِ پایی بر نخاست
ای سرو بلند من! کِی باد صبا که به باغ تو می گذرد پیش تو از ما یادی میکند؟ مدت هاست که با ما وفا نکردی و سوی ما نیامدی و از راهگذر وفا صدای پایی به گوش نرسید.
(هفته ای می رود از عمر و به ده روز کشید
کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید(سعدی))
باد صبا : بادی که از طرف شمال می وزد و در اشعار پارسی غالباً نقش یک قاصد را دارد که بین عاشق و معشوق پیغام رد و بدل می کند.
از آمد و رفتِ نفس، آگه نمی گردد کسی
زین کاروانِ بی خبر، بانگِ درایی برنخاست
هیچ کس متوجه رفت و آمد نفس در سینه نمی شود.از این کاروان آواز جرس نمی آید.(کسی متوجه نیست که عمر پیوسته درحال گذر است)
درا : جرس و زنگوله که بر گردن شتر های کاروان میبنند.
تمکینم از حرفِ سبک، لنگر نمیبازد حزین!
کوهم، ولی ز آواز کس، از من صدایی برنخاست
ای حزین! شکوه و جلال من با سخنان بیهودهٔ دیگران از بین نمی رود.من مانند کوه استوار و پر شکوهم ولی برخلاف کوه(که صدا را انعکاس می دهد)، با شنیدن صدای کسی، بانگ اعتراضی از من بلند نمی شود.
لنگر باختن : کنایه از ازبین رفتن شکوه و شوکت(لنگر در اینجا به معنی شکوه است)

حزین لاهیجی