گنجور

شمارهٔ ۲۲۱

بلبل و پروانه را عشق گریبان گرفت
این ره بزم، آن یکی، راه گلستان گرفت
تیره شبستان دهر، جای نشستن نبود
دامن جان مرا، صحبت جانان گرفت
جور جهان می شود، قسمت خونین دلان
خار، مکافات برق، ز آبله پایان گرفت
خونی صد خانه است، اشک جهان گرد من
شکرکه این سیل خون، راه بیابان گرفت
آن دل نامهربان سوخت به مرگ حزین
ماتم پروانه را، شمع به سامان گرفت

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلبل و پروانه را عشق گریبان گرفت
این ره بزم، آن یکی، راه گلستان گرفت
هوش مصنوعی: در اینجا، بلبل و پروانه به عشق گرفتار شده‌اند. بلبل به میخانه می‌رود و پروانه به گلستان می‌رود. هر کدام راهی را انتخاب کرده‌اند که با عشق و زیبایی مرتبط است.
تیره شبستان دهر، جای نشستن نبود
دامن جان مرا، صحبت جانان گرفت
هوش مصنوعی: در ظلمت و تاریکی روزگار، جایی برای آرامش و نشستن نبود، اما صحبت و هم نشینی معشوق، جان مرا پر کرد و تسلی بخشید.
جور جهان می شود، قسمت خونین دلان
خار، مکافات برق، ز آبله پایان گرفت
هوش مصنوعی: جور و ستمی که در دنیا وجود دارد، به دلیلی به دل‌های مجروح و خونین سختی می‌آورد. عذاب و رنج ناشی از این ستم، می‌تواند به زودی به پایان برسد، مثل این که نشانه‌های درد و رنج به دست می‌آید و زود محو می‌شود.
خونی صد خانه است، اشک جهان گرد من
شکرکه این سیل خون، راه بیابان گرفت
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به احساس عمیق خود اشاره دارد که ناشی از درد و رنج اوست. او می‌گوید که این درد و اشک به اندازه‌ای است که گویی صد خانه را تحت تأثیر قرار داده است. او به نوعی از این سیلاب خون یاد می‌کند که به سمت بیابان روان شده، و به این ترتیب نشان می‌دهد که این احساسات شدید و عمیق در زندگی‌اش جریان دارد. به عبارت دیگر، این یک تصویر قدرتمند از غم و اندوهی است که در دل او وجود دارد و به اطرافش سرایت کرده است.
آن دل نامهربان سوخت به مرگ حزین
ماتم پروانه را، شمع به سامان گرفت
هوش مصنوعی: دل بی‌رحم در سوگ پروانه‌ای که به خاطر عشقش جان باخت، به شدت غمگین شد و شمع به روشنایی‌اش ادامه داد.