گنجور

شمارهٔ ۲۲

ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا
سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم
که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا
شکار بسمل من زندگی ز سر گیرد
اگر رسد به سر آن نازنین سوار مرا
دیار عشق بود جلوه گاه شاهد حسن
به دیده سرمه کشد خاک این دیار مرا
ز سیل حادثه، ویرانه ام چه غم دارد؟
غبار خاطر من سازد استوار مرا
ز حسرت گل رخسارهٔ سمن بویی
نگه به پیرهن دیده، گشته خار مرا
حزین اگر خلفی زیب دودمانم نیست
بس است این غزل تازه، یادگار مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا
سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که دلم سرشار از جنون شود و حالتی پیدا کنم که از هزاران نفر، تنها من این احوال را دارم. زیبایی و شکوهی که در خط سنبل است، برای من به رنگ سیاه درآمده و بهاری که باید روشن و دلنشین باشد، تیره و غمگین شده است.
به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم
که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا
هوش مصنوعی: در دنیایی که عشق تو به من ضربه زده، به حالی رسیده‌ام که مانند شمعی می‌مانم که در تاریکی و مشکلات، روشنایی‌اش را از دست نداده و به یاد من، سایه‌ای به جا گذاشته است.
شکار بسمل من زندگی ز سر گیرد
اگر رسد به سر آن نازنین سوار مرا
هوش مصنوعی: اگر آن سوار نازنین به من برسد، شکار و زندگی بی‌حس و بی‌مزه من دوباره جان خواهد گرفت.
دیار عشق بود جلوه گاه شاهد حسن
به دیده سرمه کشد خاک این دیار مرا
هوش مصنوعی: سرزمین عشق، محلی است که زیبایی‌های دل‌انگیز در آن به نمایش درمی‌آید و من به یاد این دیار، چشمانم را با سرمه زینت می‌بخشم.
ز سیل حادثه، ویرانه ام چه غم دارد؟
غبار خاطر من سازد استوار مرا
هوش مصنوعی: از سیل حوادث و مشکلات زندگی، خراب شده‌ام ولی چه اشکالی دارد؟ این تجربه‌ها جانم را قوی‌تر می‌کند.
ز حسرت گل رخسارهٔ سمن بویی
نگه به پیرهن دیده، گشته خار مرا
هوش مصنوعی: به خاطر غم و حسرت، چهره‌ی گل مانند سمن را می‌نگرم و چشمانم به پیراهنم نگاه می‌کنند، اما در این میان تنها خاری در دلم مانده است.
حزین اگر خلفی زیب دودمانم نیست
بس است این غزل تازه، یادگار مرا
هوش مصنوعی: اگر فرزندی زیبا و شایسته از نسل من وجود ندارد، همین غزل تازه کافی است تا یادگاری از من بماند.