گنجور

شمارهٔ ۲۱

نمی فتد به دل، از محشر اضطراب مرا
به زیر سایهٔ تیغ تو، برده خواب مرا
لب سؤال مرا مهر بوسه، خاموشی ست
چرا نمی دهد آن کنج لب جواب مرا؟
حصار عافیتم، چون حباب، خاموشی ست
کشیدن نفسی، می کند خراب مرا
به ساغر نگهی مست کن مرا، ساقی
که اشک شور، نمک ریخت در شراب مرا
نظر به سرمهٔ توحیدم آشناست، حزین
شکوه ذرّه کند کار آفتاب مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی فتد به دل، از محشر اضطراب مرا
به زیر سایهٔ تیغ تو، برده خواب مرا
هوش مصنوعی: نگرانی و اضطراب من از روز محشر به دل نمی‌نشیند، زیرا در سایه‌ی تیغ تو آرام و خوابیده‌ام.
لب سؤال مرا مهر بوسه، خاموشی ست
چرا نمی دهد آن کنج لب جواب مرا؟
هوش مصنوعی: لبی که با بوسه مهرآمیزش سؤال من را بیان می‌کند، چرا در سکوت به من پاسخی نمی‌دهد؟
حصار عافیتم، چون حباب، خاموشی ست
کشیدن نفسی، می کند خراب مرا
هوش مصنوعی: حصار آرامش من شبیه به حبابی است، که سکون و آرامش در آن وجود دارد؛ اما تنها یک نفس کشیدن می‌تواند همه‌چیز را خراب کند و به ناامیدی تبدیل کند.
به ساغر نگهی مست کن مرا، ساقی
که اشک شور، نمک ریخت در شراب مرا
هوش مصنوعی: مرا با یک نگاه در دل این نوشیدنی خمار کن، ای ساقی که اشک تلخ چون نمک را در شراب من ریختی.
نظر به سرمهٔ توحیدم آشناست، حزین
شکوه ذرّه کند کار آفتاب مرا
هوش مصنوعی: نگاه من به زیبایی و حقیقت توحید آشناست و به همین دلیل، روزی که به من نگریسته می‌شود، روشنایی و درخشش خاصی پیدا می‌کند.