شمارهٔ ۲۰۲
کام، آشنا به ماحضر روزگار نیست
جز زهر غصه در شکر روزگار نیست
داندکسی که محنت هستی کشیده است
دردی بتر، ز دردسر روزگار نیست
آسوده اند از غم ایام، بیخودان
در ملک وحشتم، خبر روزگار نیست
نعلم چو آفتاب ز جایی در آتش است
سودی امیدم، از سفر روزگار نیست
درباب، فیض صبح بناگوش یار را
تاثیر فیض، با سحر روزگار نیست
زلفش حوالهٔ دل شوریدگان کند
هر فتنه ای که زیر سر روزگار نیست
از خود جدا نشسته و آسوده خاطرم
کاری مرا به شور و شر روزگار نیست
داری طمع ز دیدهٔ شوخ ستارگان
آب حیا، که در گهر روزگار نیست
حشم بد زمانه بود درکمین ما
خرم کسی که، در نظر روزگار نیست
دارد حزین ، اگر چه ره عشق خارها
امّا، چو راه پر خطر روزگار نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کام، آشنا به ماحضر روزگار نیست
جز زهر غصه در شکر روزگار نیست
هوش مصنوعی: آرزوها و خواستههای ما در روزگار جاری به ما نمیرسد؛ تنها تلخی غم و اندوه است که در کنار شیرینی زندگی وجود دارد.
داندکسی که محنت هستی کشیده است
دردی بتر، ز دردسر روزگار نیست
هوش مصنوعی: کسی که تجربهی رنج و مشکلات زندگی را داشته است، میداند که درد و نگرانی ناشی از سختیهای زندگی، بسیار بالاتر و عمیقتر از مشکلات روزمره است.
آسوده اند از غم ایام، بیخودان
در ملک وحشتم، خبر روزگار نیست
هوش مصنوعی: آنان از نگرانیهای زندگی راحت و بیخیال هستند، در جایی که من در حال جنگلنشینی هستم، هیچ خبری از روزگار و وقایع آن ندارند.
نعلم چو آفتاب ز جایی در آتش است
سودی امیدم، از سفر روزگار نیست
هوش مصنوعی: ما میدانیم که مانند خورشید، از جایی که در آتش است، سودی عاید ما نمیشود و امیدی از سفر زمان نداریم.
درباب، فیض صبح بناگوش یار را
تاثیر فیض، با سحر روزگار نیست
هوش مصنوعی: در مورد صبح زیبای یار، اثرات خوشایند آن به حدی است که در مقایسه با سحرگاهان زندگی، به چشم نمیآید.
زلفش حوالهٔ دل شوریدگان کند
هر فتنه ای که زیر سر روزگار نیست
هوش مصنوعی: زلف او باعث دلباختگی عاشقانی میشود که در هر سختی و مشکلی، تقصیر را به گردن روزگار میاندازند.
از خود جدا نشسته و آسوده خاطرم
کاری مرا به شور و شر روزگار نیست
هوش مصنوعی: من از خودم فاصله گرفتهام و آرامش خاطر دارم و هیچگونه دغدغهای از روزگار پرهیاهو ندارم.
داری طمع ز دیدهٔ شوخ ستارگان
آب حیا، که در گهر روزگار نیست
هوش مصنوعی: تو در انتظار هستی که نگاه بازیگوش ستارگان، حیا و شرم را به تو نشان دهد، در حالی که به یاد داشته باش که در دنیای فانی، آثار و نشانههای زندگی همیشه وجود ندارد.
حشم بد زمانه بود درکمین ما
خرم کسی که، در نظر روزگار نیست
هوش مصنوعی: دوران ما با مشکلات و سختیهای زیادی روبهروست، اما کسی که در دل شاد و خوشحال است، برای زمانه اهمیتی ندارد و به خوبیهای زندگی توجه میکند.
دارد حزین ، اگر چه ره عشق خارها
امّا، چو راه پر خطر روزگار نیست
هوش مصنوعی: اگرچه مسیر عشق پر از مشکلات و دشواریهاست، اما این راه، به اندازه خطرات و چالشهایی که در زندگی وجود دارد، سخت و خطرناک نیست.

حزین لاهیجی