شمارهٔ ۲۰۱
از داغ او سرم به گریبان آتش است
رگ در تنم چو شمع، رگ جان آتش است
پرورده در حمایت خود، شمع طور را
داغ دلم که چتر سلیمان آتش است
آویزهء کنار و بر طفل اشک باد
لخت دلم، که لعل بدخشان آتش است
خوش باش ای سپند ولی می توان گشود
داربم سینه ای که بیابان آتش است
در عشق نیست غیر دل بی قرار من
پروانه ای که دست وگریبان آتش است
گرد یتیمیش نبود جز غار دل
شکمکه گوهر جگرکان آتش است
در دست، صفحه را پر پروانه کن حزین
چون شمع، خامه ام گهرافشان آتش است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از داغ او سرم به گریبان آتش است
رگ در تنم چو شمع، رگ جان آتش است
هوش مصنوعی: از داغی که در دل دارم، سرم به وضوح دچار آتش است. رگهای تنم مانند شمع در حال سوختناند و حیات من هم پر از آتش و احساسات آتشین است.
پرورده در حمایت خود، شمع طور را
داغ دلم که چتر سلیمان آتش است
هوش مصنوعی: در زیر سایه حمایت خود پرورش یافتهام، اما داغی که در دل دارم مانند شعلهای است که زیر چتر سلیمان در حال سوختن است.
آویزهء کنار و بر طفل اشک باد
لخت دلم، که لعل بدخشان آتش است
هوش مصنوعی: اشکم به خاطر دلبستگی و داغی که در دل دارم، همانند گوهری از بدخشان است که آتش درونم را شعلهور میکند.
خوش باش ای سپند ولی می توان گشود
داربم سینه ای که بیابان آتش است
هوش مصنوعی: خوشحال باش ای دل، اما میتوان در دل خود را بگشایم و احساسات را جاری سازم، حتی اگر درونی مانند یک بیابان سوزان و آتشین باشد.
در عشق نیست غیر دل بی قرار من
پروانه ای که دست وگریبان آتش است
هوش مصنوعی: عشق تنها برای دل مضطرب من است، مانند پروانهای که با شعلههای آتش درگیر است.
گرد یتیمیش نبود جز غار دل
شکمکه گوهر جگرکان آتش است
هوش مصنوعی: به جز غم و اندوه، یتیم بودن تو چیزی ندارد و در دل سرشته شده است که مانند جواهر، داغ و سوزان است.
در دست، صفحه را پر پروانه کن حزین
چون شمع، خامه ام گهرافشان آتش است
هوش مصنوعی: در دستانت، کاغذ را پر از زیبایی و شور زندگی کن. من مانند شمعی هستم که با نوری درخشان میسوزم و روح کلامم مانند آتش میتابد.

حزین لاهیجی