گنجور

شمارهٔ ۱۹۷

در دل چو به یاد رخ او نور فرو ریخت
چون طور، بنای دل مهجور فروریخت
دردی رگ جان داشت، چنان مجلسیان را
کاغشته به خون، نغمه ز طنبور فرو ریخت
از یاد لب او نمک آرید، که مرهم
خون گشت وز زخم دل ناسور فرو ریخت
هرشکوه، که چون گریه به دل بی تو گره بود
سیلی شد و از دیدهٔ مهجور فرو ریخت
هر ابر که برخاست ز دریای سرشکم
باران تجلی شد و در طور فرو ریخت
سر در رهت آرایش دار است حزین را
لعلت به لبش، بادهٔ منصور فرو ریخت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دل چو به یاد رخ او نور فرو ریخت
چون طور، بنای دل مهجور فروریخت
هوش مصنوعی: وقتی که در دل به یاد چهره او می‌افتم، نوری همچون نور کوه طور در دل من می‌تابد و به همین خاطر، ساختار و بنیاد دل بی‌خبر و بی‌نوایم، دچار فروپاشی می‌شود.
دردی رگ جان داشت، چنان مجلسیان را
کاغشته به خون، نغمه ز طنبور فرو ریخت
هوش مصنوعی: دردی که در وجودم حس می‌کردم، به حدی عمیق بود که همانند تماشاگرانی که به دلایلی تحت‌تأثیر قرار گرفته‌اند، همه را در شعف و هیجان فرو برد. نغمه‌ای از طنبور به گوش رسید که حال و هوا را عوض کرد و احساسات را به اوج رساند.
از یاد لب او نمک آرید، که مرهم
خون گشت وز زخم دل ناسور فرو ریخت
هوش مصنوعی: یاد لب او را به یاد بیاورید، که باعث التیام زخم‌ها شد و از دل زخمی ریزش کرد.
هرشکوه، که چون گریه به دل بی تو گره بود
سیلی شد و از دیدهٔ مهجور فرو ریخت
هوش مصنوعی: هرگونه ناراحتی و دل‌تنگی که در دل من به خاطر نبودن تو وجود داشت، مانند اشکی شد که به ناگاه از چشمانم سرازیر گردید.
هر ابر که برخاست ز دریای سرشکم
باران تجلی شد و در طور فرو ریخت
هوش مصنوعی: هر ابر که از دریای اشک من بلند می‌شود، بارانش نماد ظهور و نمایشی از احساسات من است و در دل زمین فرود می‌آید.
سر در رهت آرایش دار است حزین را
لعلت به لبش، بادهٔ منصور فرو ریخت
هوش مصنوعی: در مسیر تو، زیبا و آراسته است و به خاطر لب‌های سرخ تو، باده‌ای که منصور ساخته، بر زمین ریخته است.