گنجور

شمارهٔ ۱۹۳

فروغ آن گل رخسار بی نقابم سوخت
گیاه تشنه جگر بودم، آفتابم سوخت
چو برق مدّ حیات است شاهراه فنا
سبک عنانی این عمر پر شتابم سوخت
نه دست بر دل من می نهی نه پای به چشم
بیا که رشک عنان، غیرت رکابم سوخت
شب فراق تو از بس که شعله در جان ریخت
چو شمع، گریهٔ آتش عنان، در آبم سوخت
چه آتشی ست، حزین این که در جگر داری؟
فسانهٔ تو شنیدم، به دیده خوابم سوخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فروغ آن گل رخسار بی نقابم سوخت
گیاه تشنه جگر بودم، آفتابم سوخت
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی چهره‌ی آن گل مرا سوزاند، همچنان که گیاهی تشنه، دل من را می‌سوزاند.
چو برق مدّ حیات است شاهراه فنا
سبک عنانی این عمر پر شتابم سوخت
هوش مصنوعی: زندگی همچون برقی است که سریع و زودگذر می‌برد و راهی است که به سمت فنا و زوال می‌رسد. این عمر پرشتاب من با شتاب و بی‌وقفه در حال گذر است و احساس می‌کنم که در حال سوختن هستم.
نه دست بر دل من می نهی نه پای به چشم
بیا که رشک عنان، غیرت رکابم سوخت
هوش مصنوعی: نه دل من را لمس می‌کنی و نه به چشمانم می‌آیی، که حسادت و غیرت من، مانند آتشی بر اسبم، جانم را می‌سوزاند.
شب فراق تو از بس که شعله در جان ریخت
چو شمع، گریهٔ آتش عنان، در آبم سوخت
هوش مصنوعی: شب جدایی تو به قدری دردناک بود که همچون شمع، آتش عشق در وجودم شعله‌ور شد. به همین دلیل، اشک‌هایم مانند آتش، در آب به سوزش درآمدند.
چه آتشی ست، حزین این که در جگر داری؟
فسانهٔ تو شنیدم، به دیده خوابم سوخت
هوش مصنوعی: چه آتش سوزانی در دل حزین تو وجود دارد! داستان تو را شنیدم و خوابم با اشک چشمانم خاموش شد.