گنجور

شمارهٔ ۱۹۲

زان شراری که نهان در دل خارا می سوخت
شمع در انجمن و لاله به صحرا می سوخت
بود از ساقی ما دوش، ز بس مجلس گرم
رنگ در ساغر گل، باده به مینا می سوخت
رخ ز می با که برافروخته بودی که ز رشک
طرفه آتشکده ای، در دل شیدا می سوخت؟
مست من کاش ز میخانه برون می آمد
مفتی مدرسه را، دفتر فتوا می سوخت
سینهٔ چاک ز بس آتش سودای تو داشت
آب در آبلهٔ بادیه پیما می سوخت
کفر دین را نگهت، برق به خرمن زده است
شیخ در صومعه، ترسا به کلیسا می سوخت
شمع سان روی تو در چشم ترم آتش زد
خس و خار مژه ام، در دل دریا می سوخت
عشق در سینهٔ من نقش تعلّق نگذاشت
دل گرمم، خس و خاشاک تمنّا می سوخت
ز آتش جلوهٔ من، شهر کباب است حزین
آه ازین برق که در خرمن دلها می سوخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان شراری که نهان در دل خارا می سوخت
شمع در انجمن و لاله به صحرا می سوخت
هوش مصنوعی: از آتش نهانی که در دل سنگی وجود دارد، شمع در جمع و لاله در دشت می‌سوزند.
بود از ساقی ما دوش، ز بس مجلس گرم
رنگ در ساغر گل، باده به مینا می سوخت
هوش مصنوعی: دیشب از ساقی ما در مجلس پرهیجان، به قدری رنگ و بوی خاصی در ساغر گل وجود داشت که شراب در ظرف مینا به آرامی بخار می‌شد.
رخ ز می با که برافروخته بودی که ز رشک
طرفه آتشکده ای، در دل شیدا می سوخت؟
هوش مصنوعی: چهره‌ات مثل آتشکده‌ای روشن بود که با زیبایی‌ات دل عاشق را می‌سوزاند و باعث حسادت دیگران می‌شد.
مست من کاش ز میخانه برون می آمد
مفتی مدرسه را، دفتر فتوا می سوخت
هوش مصنوعی: کاش من intoxicated از میخانه بیرون می‌آیم، تا فقیه مدرسه را به آتشی بسوزانم که فتواهایش را می‌سوزاند.
سینهٔ چاک ز بس آتش سودای تو داشت
آب در آبلهٔ بادیه پیما می سوخت
هوش مصنوعی: سینه‌ای که به خاطر عشق تو در آتش می‌سوزد، مانند آبله‌ای در بیابان از شدت شعله‌ور شدن می‌سوزد.
کفر دین را نگهت، برق به خرمن زده است
شیخ در صومعه، ترسا به کلیسا می سوخت
هوش مصنوعی: کافر به دین تو، همچون آتش که به خرمن زده، شیخ در خانقاه و ترسا در کلیسا در حال سوختن است.
شمع سان روی تو در چشم ترم آتش زد
خس و خار مژه ام، در دل دریا می سوخت
هوش مصنوعی: چشم پر از اشک من به مانند شمعی است که با زیبایی تو در برابرش می‌سوزد. مژه‌های من که مانند خس و خاردار هستند، در دل دریایی که احساساتم را می‌سوزاند، به آتش کشیده می‌شوند.
عشق در سینهٔ من نقش تعلّق نگذاشت
دل گرمم، خس و خاشاک تمنّا می سوخت
هوش مصنوعی: عشق در وجود من جایی برای وابستگی نذاشت و دل آرامم، مثل برگ و چوب خشک، آرزوها را می‌سوزاند.
ز آتش جلوهٔ من، شهر کباب است حزین
آه ازین برق که در خرمن دلها می سوخت
هوش مصنوعی: از تابش من، شهر به شعله درآمده است. افسوس بر این درخششی که در دل‌ها چون آتش می‌سوزاند.