گنجور

شمارهٔ ۱۹۱

به تن ز بادهٔ عشق تو رنگ و بو کافی ست
همین قدر که نمی هست در سبو، کافی ست
چه باک ساقی، اگر دور می به ما نرسد
ز جرعهٔ تو، لبم مست آرزو کافی ست
به رنگ شمع به سر نیست فکر سامانم
که آه در جگر و گریه در گلو کافی ست
درین نیم که رسد تن به وصل یا نرسد
همین که عمر شود صرف جستجو کافی ست
سبق چو آینه حیرانیم نمی خواهد
همین قدر که شوم با تو روبرو کافی ست
اگر ز تصفیه مطلب صفاست صوفی را
همین که خرقه به می داد شستشو کافی ست
هوای سنبل و ریحان بس است بلبل را
مرا شمیمی از آن جعد مشک بو کافی ست
مرا به دوزخ هجر، ای صنم عذاب مکن
برای سوختنم، عشق شعله خو کافی ست
دهان شکوهٔ زخمی که در دل است مرا
اگر به تار نگاهی کنی رفو، کافی ست
شراب اگر نبود، آتشم به ساغر کن
گدای میکده را شعله در کدو کافی ست
برای جلوهٔ یار است شیشه خانهٔ دل
ز گرد هستی اگر یافت رفت و رو کافی ست
گر جواب نیامد غمین مباش حزین
به طور عشق تو را ذوق های و هو کافی ست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تن ز بادهٔ عشق تو رنگ و بو کافی ست
همین قدر که نمی هست در سبو، کافی ست
هوش مصنوعی: برای عاشق تو، تنها بوی و رنگ عشق کافی است، فقط همین که در سبو چیزی نباشد، برای من کافی است.
چه باک ساقی، اگر دور می به ما نرسد
ز جرعهٔ تو، لبم مست آرزو کافی ست
هوش مصنوعی: ساقی، نگران نباش اگر شراب به دست ما نرسد؛ همین که از جرعهٔ تو یاد کنم و آرزویش را داشته باشم، برای من کافی است تا مست شوم.
به رنگ شمع به سر نیست فکر سامانم
که آه در جگر و گریه در گلو کافی ست
هوش مصنوعی: به رنگ شمع بودن یعنی آرام و خاموشی داشتن، اما در دل پر از درد و اندوه هستم. دیگر نیازی به فکر کردن یا برنامه‌ریزی ندارم؛ فقط همین‌قدر که در قلبم غم وجود دارد و در گلویم هم گریه کرده‌ام، کافی است.
درین نیم که رسد تن به وصل یا نرسد
همین که عمر شود صرف جستجو کافی ست
هوش مصنوعی: در این نیمه که به وصال می‌رسیم یا نمی‌رسیم، همین که عمرمان صرف جستجو و تلاش برای رسیدن به آن شود، کافی است.
سبق چو آینه حیرانیم نمی خواهد
همین قدر که شوم با تو روبرو کافی ست
هوش مصنوعی: ما مانند آینه‌ای هستیم که در حیرت به سر می‌بریم، و همین که با تو رو در رو شوم، برایم کافی است.
اگر ز تصفیه مطلب صفاست صوفی را
همین که خرقه به می داد شستشو کافی ست
هوش مصنوعی: اگر موضوعی به خوبی روشن و سالم باشد، برای عارف (صوفی) همین که جامی پر از شراب به او بدهند، برای پاکسازی روح و جانش کافی است.
هوای سنبل و ریحان بس است بلبل را
مرا شمیمی از آن جعد مشک بو کافی ست
هوش مصنوعی: بوی خوش سنبل و ریحان برای بلبل کافی است؛ برای من فقط یک عطر از آن موهای خوشبوی شمعی کافی است.
مرا به دوزخ هجر، ای صنم عذاب مکن
برای سوختنم، عشق شعله خو کافی ست
هوش مصنوعی: ای محبوب، مرا به دوزخ جدایی نداز و عذابم نکن، چون آتش عشق، برای سوزاندن من کافی است.
دهان شکوهٔ زخمی که در دل است مرا
اگر به تار نگاهی کنی رفو، کافی ست
هوش مصنوعی: اگر زخمی که در دل دارم را با یک نگاه متوجه شوی، تنها همین کافی است که زخم زبانم را برطرف کنی.
شراب اگر نبود، آتشم به ساغر کن
گدای میکده را شعله در کدو کافی ست
هوش مصنوعی: اگر شراب وجود نداشت، آتش من را در ساغر قرار بده؛ آتش در کدو (گلدان) برای گدای میکده کافی است.
برای جلوهٔ یار است شیشه خانهٔ دل
ز گرد هستی اگر یافت رفت و رو کافی ست
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که دل انسان مانند شیشه‌ای است که زیبایی و جلوه‌ی معشوق را به نمایش می‌گذارد. اگرچه وجود انسان مملو از گرد و غبارها و مشکلات دنیوی است، اما برخورداری از عشق و زیبایی کافی است تا دل را روشن و درخشان نگه دارد.
گر جواب نیامد غمین مباش حزین
به طور عشق تو را ذوق های و هو کافی ست
هوش مصنوعی: اگر پاسخ نداشتی غمگین نباش، تو را عشق به اندازه کافی شاد می‌کند.