گنجور

شمارهٔ ۱۸۱

زان پیشتر که باده به پیمانه آشناست
چشم ترم به گریهٔ مستانه آشناست
چون مردمک، نمی رود از دیده خال تو
مرغ نگاه من، به همین دانه آشناست
روی نیاز، چون گل رعنا دو رنگ نیست
یکسان دلم به کعبه و بتخانه آشناست
عادت به سخت رویی ایام کرده ایم
با سنگ کودکان، سر دیوانه آشناست
بیگانه است در نظرم دور آسمان
چشمم همین به گردش پیمانه آشناست
در آتشم ز نسبت شمشاد با قدت
در غیرتم که زلف تو با شانه آشناست
گرد خط از رخت ننشیند به آب تیغ
این بوستان، به سبزهٔ بیگانه آشناست
چون شمع، زنده ایم حزین از حدیث عشق
ما را زبان به گرمی افسانه آشناست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان پیشتر که باده به پیمانه آشناست
چشم ترم به گریهٔ مستانه آشناست
هوش مصنوعی: قبل از آنکه شراب با لیوان آشنا شود، چشمانم به گریهٔ سرخوشی و مستی عادت کرده است.
چون مردمک، نمی رود از دیده خال تو
مرغ نگاه من، به همین دانه آشناست
هوش مصنوعی: چشمان من همیشه بر خال تو باقی است و مانند مردمکی که از چشم پاک نمی‌شود، نگاه من هم به همین دانه آشناست.
روی نیاز، چون گل رعنا دو رنگ نیست
یکسان دلم به کعبه و بتخانه آشناست
هوش مصنوعی: در دل من، دو نوع عشق وجود دارد و مانند گل زیبایی که رنگی یکسان ندارد، عشق من به مکان‌های مختلف یکسان است. من هم به کعبه و هم به بت‌خانه تعلق خاطر دارم.
عادت به سخت رویی ایام کرده ایم
با سنگ کودکان، سر دیوانه آشناست
هوش مصنوعی: ما به سختی و دشواری روزگار عادت کرده‌ایم و ذهن پریشان ما با مشکلات و دردسرهای زندگی آشناست.
بیگانه است در نظرم دور آسمان
چشمم همین به گردش پیمانه آشناست
هوش مصنوعی: در نگاه من، آسمان دور بیگانه و غریبه به نظر می‌رسد، اما همین دوری و گردش به من احساس آشنایی می‌دهد.
در آتشم ز نسبت شمشاد با قدت
در غیرتم که زلف تو با شانه آشناست
هوش مصنوعی: من به خاطر تعلق و نسبت تو با زیبایی‌ات در آتش حسادت می‌سوزم، چرا که در غیرت من زلف‌های تو با شانه آشنا هستند.
گرد خط از رخت ننشیند به آب تیغ
این بوستان، به سبزهٔ بیگانه آشناست
هوش مصنوعی: پیرامون چهرهٔ تو، با تیغی که در این بوستان قرار دارد، هیچ نشانی نمی‌ماند. تو به گیاهان بیگانه پیوندی نزدیک داری.
چون شمع، زنده ایم حزین از حدیث عشق
ما را زبان به گرمی افسانه آشناست
هوش مصنوعی: ما همچون شمعی هستیم که در عشق شعله‌وریم و از درد و اندوه آن صحبت می‌کنیم. دل‌مان از سخنان عاشقانه انباشته شده و می‌داند که چطور این داستان‌ها را با گرمی و احساس بیان کند.