گنجور

شمارهٔ ۱۳۳

از زلف تو داریم پریشانی خود را
وز آینه ی روی تو حیرانی خود را
دیگر چومن امروز به شیرین سخنی نیست
از لعل تو دارم گهر افشانی خود را
جایی که اثر نیست، فغان هرزه دراییست
دل باکه سراید غم پنهانی خود را؟
تنها بگدازیم من و شمع وگر نه
دارد همه کس، فکر تن آسانی خود را
بزمی که حزین تو در آن گرم سخن شد
ظاهر نکند شمع، زبان دانی خود را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از زلف تو داریم پریشانی خود را
وز آینه ی روی تو حیرانی خود را
هوش مصنوعی: از موی تو در حالتی آشفته هستیم و از زیبایی چهره‌ات دچار شگفتی و سردرگمی شده‌ایم.
دیگر چومن امروز به شیرین سخنی نیست
از لعل تو دارم گهر افشانی خود را
هوش مصنوعی: امروز دیگر نمی‌توانم به شیرینی صحبت کنم، زیرا زیبایی تو همچون جواهری در دل من می‌درخشد و من فقط به درخشندگی آن فکر می‌کنم.
جایی که اثر نیست، فغان هرزه دراییست
دل باکه سراید غم پنهانی خود را؟
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ نشانی از عشق و احساس وجود ندارد، ابراز درد و ناامیدی تنها زبانی بی‌معناست. دل چگونه می‌تواند غم‌های پنهان خود را فریاد کند؟
تنها بگدازیم من و شمع وگر نه
دارد همه کس، فکر تن آسانی خود را
هوش مصنوعی: تنها من و شمع باید بسوزیم و از خودگذشتگی کنیم، وگرنه همه افراد دیگر فقط در فکر راحتی و آسایش خودشان هستند.
بزمی که حزین تو در آن گرم سخن شد
ظاهر نکند شمع، زبان دانی خود را
هوش مصنوعی: جلسه‌ای که تو در آن با شور و عشق سخن می‌گویی، مانند شمعی است که نمی‌تواند خود را نشان دهد، اگر که زبان و بیان را خوب نیاموخته باشی.