گنجور

شمارهٔ ۱۳۲

نیست هوای بوستان، کنج قفس خزیده را
لاله‌ستان خود کنم، سینهٔ داغ‌دیده را
قاصد اگر شنیده‌ای، از لب یار وعده‌ای
رخصت بازگشت ده، جان به لب رسیده را
چشم رقیب گفتمش، محرم روی خود مکن
کرد نگار دیده‌ام، مصلحت شنیده را
داغ جنون نمی‌کشد، دست حمایت از سرم
خواجه به ناز پرورد، بندهٔ زرخریده را
خضر خجسته روی ما، راه دیار یار کو؟
عمر سفر دراز شد، رنگ رخ پریده را
پشت هلال شد دوتا، از خم ابروان تو
قامت خم گواه بس، بار ستم کشیده را
از دم مولوی حزین آذر من بهار شد
در مگشا و کم نما، گلشن نورسیده را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست هوای بوستان، کنج قفس خزیده را
لاله‌ستان خود کنم، سینهٔ داغ‌دیده را
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به کمبود زیبایی و نشاط در زندگی خود اشاره می‌کند. او در حالی که در یک فضای محدود و غمگین قرار دارد، آرزو می‌کند که بتواند دنیای دلنشین و سرسبز خود را بسازد و احساسات عمیق و دردهای درونش را به تصویر بکشد. به‌عبارتی، او می‌خواهد دنیای زیبا و پر از احساساتش را، حتی در شرایط سخت و محصور، در وجود خود زنده نگه دارد.
قاصد اگر شنیده‌ای، از لب یار وعده‌ای
رخصت بازگشت ده، جان به لب رسیده را
هوش مصنوعی: اگر پیک خبری از لب محبوب شنیده‌ای، از او درخواستی کن که اجازه برگشت بدهد، چرا که جان من به لب رسیده است.
چشم رقیب گفتمش، محرم روی خود مکن
کرد نگار دیده‌ام، مصلحت شنیده را
هوش مصنوعی: به رقیب گفتم که به چهره‌ام نگاه نکند. معشوقه‌ام به من پاسخ داد که بهتر است به حرف‌های شنیده‌اش توجه کند.
داغ جنون نمی‌کشد، دست حمایت از سرم
خواجه به ناز پرورد، بندهٔ زرخریده را
هوش مصنوعی: درد جنون را تحمل نمی‌کند، چون آقایی که با ناز و احترام مرا بزرگ کرده، به من که بنده‌ی ثروتمند او هستم، توجه ویژه‌ای دارد.
خضر خجسته روی ما، راه دیار یار کو؟
عمر سفر دراز شد، رنگ رخ پریده را
هوش مصنوعی: خضر خوش‌چهره ما، کجا باید به سراغ دوست رفت؟ سفر ما طولانی شده است و رنگ چهره‌ام به خاطر این انتظار بی‌پایان یکنواخت و پریده شده است.
پشت هلال شد دوتا، از خم ابروان تو
قامت خم گواه بس، بار ستم کشیده را
هوش مصنوعی: دو طرف هلالی که به وجود آمده، نشان از قوس ابروان توست، و قامت خمیده‌ات به خوبی گواهی می‌دهد بر بار سنگین درد و رنجی که تحمل کرده‌ای.
از دم مولوی حزین آذر من بهار شد
در مگشا و کم نما، گلشن نورسیده را
هوش مصنوعی: با الهام از کلمات مولوی و تاثیر او، زندگی من مانند بهاری تازه شکوفا شده است. بنابراین، لطفاً این شادی و روشنایی را کمتر نشان نده و بگذار تا زیبایی‌اش نمایان شود.