گنجور

شمارهٔ ۱۱۲

تو اگر به شعله شویی خط سرنوشت، ما را
نشود سترده هرگز غمت از سرشت، ما را
چه کنم اگر نه چون نی، همه راه ناله پویم؟
که جهان به شادمانی نفسی نهشت، ما را
زده در شکنج مجمر به سپند طعن خامی
تف سینه دانه دل، چقدر برشت، ما را
به هزار داغ حسرت چه کنم چرا نسوزم؟
که پی فتیله گردون، رگ و ریشه رشت، ما را
چه کرم، کدام منت ز خرابه جهانم؟
که به زیر سر شبی هم، نگذاشت خشت، ما را
پی وحشی رمیده نتوان نمود محکم
ز فراغ دل نمانده سرکار و کشت، ما را
به ره از دل پر آتش همه شب چراغ دارم
که دهد نسیم کویت، خبر از بهشت ما را
به در دگر چه پویم؟ سر و خاک بی نیازی
چو مراد دل برآمد، ز در کنشت، ما را
نظر از جمال دنیا نه به زهد بسته دارم
که به دیده می نماید، رخ قحبه زشت، ما را
نه به نخل طور دارم نه به سدره، التفاتی
که ازین میانه دهقان به کنار کشت، ما را
نبود حزین از آنم به زلال خضر ذوقی
که برات عمر باقی، به قدح نوشت ما را

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو اگر به شعله شویی خط سرنوشت، ما را
نشود سترده هرگز غمت از سرشت، ما را
هوش مصنوعی: اگر تو به آتش تبدیل شوی و سرنوشت را تغییر دهی، اما غم تو هرگز از ذات ما دور نخواهد شد.
چه کنم اگر نه چون نی، همه راه ناله پویم؟
که جهان به شادمانی نفسی نهشت، ما را
هوش مصنوعی: چه کنیم اگر مثل نی ناله و زاری نکنیم؟ در حالی که جهان به خوشحالی و زندگی ادامه می‌دهد، ما هنوز در غم و اندوه خود مانده‌ایم.
زده در شکنج مجمر به سپند طعن خامی
تف سینه دانه دل، چقدر برشت، ما را
هوش مصنوعی: در لابه‌لای چرخش‌های زندگی، جریانی از عشق و احساسات خام در دل ما وجود دارد که ما را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. این احساسات، به‌گونه‌ای ما را می‌سوزانند و بر ما تأکید دارند که به سختی می‌توانیم از آن‌ها رهایی یابیم.
به هزار داغ حسرت چه کنم چرا نسوزم؟
که پی فتیله گردون، رگ و ریشه رشت، ما را
هوش مصنوعی: در دل خود هزار آرزو و حسرت دارم، اما چرا باید خود را بسوزانم؟ چون در پی چرخش زمان و سرنوشت، ریشه و بنیاد زندگی ما را به چالش کشیده است.
چه کرم، کدام منت ز خرابه جهانم؟
که به زیر سر شبی هم، نگذاشت خشت، ما را
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به ناامیدی و دل‌سردی خود از وضعیت زندگی‌اش اشاره می‌کند. او از خود می‌پرسد که چه خیری یا لطفی می‌تواند در میان این همه سختی و درد وجود داشته باشد. در واقع، به وضوح نشان می‌دهد که حتی در شب‌هایی که باید آرامش داشته باشد، احساس ناپایداری و بی‌قراری می‌کند و خواب راحتی ندارد. این احساس ناشی از وضعیتی است که آن را به نوعی خرابه و ویرانی تعبیر می‌کند.
پی وحشی رمیده نتوان نمود محکم
ز فراغ دل نمانده سرکار و کشت، ما را
هوش مصنوعی: برای تسلط بر احساسات و خواسته‌های سرکش و ناپایدار، نمی‌توان از قدرت و اراده قوی بهره برد، زیرا از دل ما نشانی از آرامش و ساماندهی باقی نمانده است و تنها درگیر ماجراها و سختی‌های زندگی هستیم.
به ره از دل پر آتش همه شب چراغ دارم
که دهد نسیم کویت، خبر از بهشت ما را
هوش مصنوعی: در طول شب، با دل پر از آتش، چراغی در دست دارم تا نسیم کوی تو، خبر از بهشت ما را به من برساند.
به در دگر چه پویم؟ سر و خاک بی نیازی
چو مراد دل برآمد، ز در کنشت، ما را
هوش مصنوعی: به کجا باید بروم؟ وقتی که از نیاز و وابستگی رهایی یافته‌ام و خواسته‌ی دل برآورده شده، از در معبد تو خارج می‌شوم.
نظر از جمال دنیا نه به زهد بسته دارم
که به دیده می نماید، رخ قحبه زشت، ما را
هوش مصنوعی: به زیبایی‌های دنیای مادی بی‌احساس هستم و به زهد و دوری از لذایذ دنیا معتقد نیستم؛ زیرا چیزی که به چشم می‌آید، چهره زشت چیزهایی است که به نظر می‌رسند.
نه به نخل طور دارم نه به سدره، التفاتی
که ازین میانه دهقان به کنار کشت، ما را
هوش مصنوعی: نه من مانند درخت نخل جایگاهی دارم و نه مانند درخت سدر، اما توجهی که دهقان به زمینش دارد، برای من اهمیت بیشتری دارد.
نبود حزین از آنم به زلال خضر ذوقی
که برات عمر باقی، به قدح نوشت ما را
هوش مصنوعی: از دیدگاه حزین، لذت و شوقی که از آب زلال و تازه خضر به او دست می‌دهد، به مراتب بیشتر از نامه‌ای است که بر طول عمرش تأثیر می‌گذارد. او به نوعی می‌گوید که این شادمانی و حس خوب از زندگی، ارزشمندتر از هر سند و مدرکی است که بر دوام و بقا تأکید کند.