گنجور

شمارهٔ ۱۱۱

سر خط تعلیم شد، شیوه استاد را
کلک کهن مشق من، تیشهٔ فرهاد را
هر سر موی من است، اینکه به میدان عشق
سینه به نشتر دهد، دشنه فولاد را
بر رخ گلرنگ تو، منت پیمانه نیست
غازه چه حاجت بود، حسن خداداد را؟
در چمن دلبری رشک بر و دوش تو
داده به آشفتگی، طرهٔ شمشاد را
ناله به خونم تپید، دیده به حالم گریست
تا تو گشادی کمین، غمزهٔ صیاد را
حسن تو حیرت فزا، ناز تو پیمان گسل
از چه تسلی کنم، خاطر ناشاد را
داد دهی بر طرف، رخصت فریاد نه
آه چه سازد کسی این همه بیداد را؟!
کرد مسخر تو را، دقت افکار من
رشته چه سان زد گره، بال پریزاد را؟
باز به آن کو رسد، مشت غبارم حزین
هست به هم الفتی، خاک من و باد را

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر خط تعلیم شد، شیوه استاد را
کلک کهن مشق من، تیشهٔ فرهاد را
هوش مصنوعی: آموختم که چگونه باید بیاموزم، مانند استاد خود. به خاطر دارم که قلم قدیمی‌ام مانند تیشه‌ای است که فرهاد برای از بین بردن کوه‌ها استفاده می‌کرد.
هر سر موی من است، اینکه به میدان عشق
سینه به نشتر دهد، دشنه فولاد را
هوش مصنوعی: هر تار موی من به اندازه‌ای ارزشمند است که در میدان عشق، سینه‌ام را به تیغه‌ای تیز و برنده تسلیم می‌کند، حتی اگر آن تیغه فولادی باشد.
بر رخ گلرنگ تو، منت پیمانه نیست
غازه چه حاجت بود، حسن خداداد را؟
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند رنگ گل است و نیازی به شراب و می نیست. چه نیازی به چیزی دیگر است وقتی که خداوند خود، این جمال را به تو داده است؟
در چمن دلبری رشک بر و دوش تو
داده به آشفتگی، طرهٔ شمشاد را
هوش مصنوعی: در میان چمن، زیبایی تو باعث حسادت دیگران شده و این موضوع باعث شده که طرهٔ موی تو به هم بریزد.
ناله به خونم تپید، دیده به حالم گریست
تا تو گشادی کمین، غمزهٔ صیاد را
هوش مصنوعی: در دل من درد و اندوهی عمیق وجود دارد و چشمانم به خاطر وضعیت بدی که دارم، اشک می‌ریزند؛ چون تو در کمین نشسته‌ای و با یک نگاه نافذ و فریبنده‌ات مرا به دام خود می‌آوری.
حسن تو حیرت فزا، ناز تو پیمان گسل
از چه تسلی کنم، خاطر ناشاد را
هوش مصنوعی: زیبایی تو باعث شگفتی و شگفت‌آوری است و ناز تو نیز باعث می‌شود که هر عهد و قراردادی شکسته شود. چگونه می‌توانم دل ناراحت را تسلی دهم؟
داد دهی بر طرف، رخصت فریاد نه
آه چه سازد کسی این همه بیداد را؟!
هوش مصنوعی: به کسی که در موقعیت دشواری قرار دارد، اجازه نمی‌دهند که اعتراض کند و اگر هم بخواهد فریاد بزند، تنها آه و ناله‌ای از او برمی‌آید. این شرایط باعث می‌شود که هیچ‌کس نتواند این همه ظلم و بی‌عدالتی را تحمل کند.
کرد مسخر تو را، دقت افکار من
رشته چه سان زد گره، بال پریزاد را؟
هوش مصنوعی: تو مرا به سخره گرفتی، اما من در دل افکارم نمی‌دانم چطور این گره را باز کنم، مانند بال پریزاد.
باز به آن کو رسد، مشت غبارم حزین
هست به هم الفتی، خاک من و باد را
هوش مصنوعی: به کسی که به سادگی از کنار من می‌گذرد و بر من توجهی ندارد، می‌گویم که من از خاک و باد ساخته شده‌ام و به همین خاطر در آن نزدیکی هم برای من حسرتی وجود دارد.