گنجور

شمارهٔ ۱۱۰

نگاه ناز او فهمید، راز سینه جوشی را
رساند آخر به جایی، عشق فریاد خموشی را
چه پروا گر در میخانه ها را محتسب گل زد؟
نبندد نرگس مستش، دکان می فروشی را
قیامت هم سر از خواب پریشان بر نمی دارم
که دارم یادگار طره آشفته هوشی را
تغافل شیوهٔ من، گر به فریادم دهد گوشی
کنم نازکتر ازگل، پرده بلبل سروشی را
گر از سر بگذرد گلزار را خون دل تنگم
لبش چون غنچه نگذارد ز کف، پیمانه نوشی را
خدا داده ست درکیش طریقت شیوه فقرم
من از کتم عدم چون نافه دارم خرقه پوشی را
حزبن افسانه سنج شمع کلک شعله آشوبم
نیم درآستین می پرورد، آتش خروشی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگاه ناز او فهمید، راز سینه جوشی را
رساند آخر به جایی، عشق فریاد خموشی را
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و دلربای او، اسرار عواطف نهفته در دل را افشا کرد و در نهایت، عشق را که به آرامی فریاد می‌زد، به گوش دیگران رساند.
چه پروا گر در میخانه ها را محتسب گل زد؟
نبندد نرگس مستش، دکان می فروشی را
هوش مصنوعی: چه اهمیتی دارد اگر نگهبان میخانه‌ها گل بزند؟ مهم این است که نرگس مست، دکان می‌فروشی را نبندد.
قیامت هم سر از خواب پریشان بر نمی دارم
که دارم یادگار طره آشفته هوشی را
هوش مصنوعی: در روز قیامت هم از خواب آشفته‌ام بیدار نخواهم شد، زیرا یادگاری از پیوندی گیج و درهم را با خود دارم.
تغافل شیوهٔ من، گر به فریادم دهد گوشی
کنم نازکتر ازگل، پرده بلبل سروشی را
هوش مصنوعی: من در بی‌تفاوتی به سر می‌برم، اما اگر کسی به فریادم برسد، به نرمی و لطافت بیشتری از گل، به صدای بلبل گوش می‌سپارم.
گر از سر بگذرد گلزار را خون دل تنگم
لبش چون غنچه نگذارد ز کف، پیمانه نوشی را
هوش مصنوعی: اگر غم و درد دل بر من چیره شود و شادی و زیبایی‌های زندگی را فراموش کنم، لبان معشوق‌ام همچون غنچه‌ای نمی‌گذارد که از دستم برود و از خوشی و نوشیدن لذت ببرم.
خدا داده ست درکیش طریقت شیوه فقرم
من از کتم عدم چون نافه دارم خرقه پوشی را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر بیان می‌کند که خداوند به او درکی از طریقت و روش فقر عطا کرده است. او از غیبت و عدم موجودیت پیشین خود، به نوعی به وجود آمده که در آن به عنوان کسی که لباس درویشی به تن دارد، زندگی می‌کند. این نشان‌دهنده ارتباط عمیق او با مفهوم فقر و سادگی در زندگی است.
حزبن افسانه سنج شمع کلک شعله آشوبم
نیم درآستین می پرورد، آتش خروشی را
هوش مصنوعی: من در آغوش خود، شعله‌ای از درگیری و هیجان را پرورش می‌دهم، شعلۀ آتشینی که به مانند افسانه‌ای پر راز و رمز از درنگ و سکوت خارج می‌شود.