شمارهٔ ۱۱
بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را
مدّ کرم مگو رگ ابر بخیل را
در سینه ای که عشق تو آتش فروز اوست
دارم شکفته، باغ و بهار خلیل را
تیغت زبان نمی کشد ارسرخ رو نیم
با خون خویش چهره طرازد قتیل را
بی پرده کرد عشق نهان را جمال تو
دادم ز دست، دامن صبر جمیل را
مژگان ز شور گریهٔ طوفان نهیب من
بر جای خویش خشک کند رود نیل را
عبرت ز حال لشکر هندش کفایت است
هر کس ندیده نکبت اصحاب فیل را
جان نارواست ورنه اسیران نمی کنند
با تیغ او مضایقه خون سبیل را
گوشم سخن نیوش و لبش آشنا سروش
جای نفس زدن نبود جبرئیل را
خود بودم، آنچه می طلبیدم به جستجو
انداختم ز دست عصای دلیل را
پاس نفس بدار از آیینه خاطران
مهر سکوت زن به دهان قال و قیل را
افزود از نفیر نفس غفلتت حزین
افسانه کرد خواب تو، بانگ رحیل را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را
مدّ کرم مگو رگ ابر بخیل را
هوش مصنوعی: به نازکی و لطافت نوشتن من نگاه کن، که مانند آب زلالی است که از آسمان میبارد. نیازی نیست به من بگویی که حسادت و نقص در آن هست، چون من تنها زیبایی را نمایش میدهم.
در سینه ای که عشق تو آتش فروز اوست
دارم شکفته، باغ و بهار خلیل را
هوش مصنوعی: در دل من که عشق تو شعلهور است، باغ و بهار خلیل را دارم شکوفا.
تیغت زبان نمی کشد ارسرخ رو نیم
با خون خویش چهره طرازد قتیل را
هوش مصنوعی: تیغ تو زبان نمیآورد، اگرچه با چهرهی خونیام، چهرهی کشته را زنده میکند.
بی پرده کرد عشق نهان را جمال تو
دادم ز دست، دامن صبر جمیل را
هوش مصنوعی: عشق به من اجازه نداد که اسرار درونم را پنهان کنم و من زیبایی تو را به نمایش گذاشتم و صبر زیبای خود را رها کردم.
مژگان ز شور گریهٔ طوفان نهیب من
بر جای خویش خشک کند رود نیل را
هوش مصنوعی: چشمان پر از اشک من، صدای تنهاییام را به حدی میکشد که حتی رود نیل هم تحت تأثیر قرار میگیرد و خشک میشود.
عبرت ز حال لشکر هندش کفایت است
هر کس ندیده نکبت اصحاب فیل را
هوش مصنوعی: حرف از تجربیات لشکر هند میزند که درس عبرتی برای دیگران است. هر کسی که بدبختی و بدحالتی یاران فیل را ندیده باشد، باید از این داستان عبرت بگیرد.
جان نارواست ورنه اسیران نمی کنند
با تیغ او مضایقه خون سبیل را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر جان انسان با ارزش باشد، دیگر نمیتوان با ستم و خشونت بر افرادی که در اسارت هستند، بیرحمانه رفتار کرد و نباید اجازه داد که خون آنها ریخته شود. بنابراین، باید به انسانیت و ارزشهای انسانی توجه کرد و از ظلم و ستم پرهیز کرد.
گوشم سخن نیوش و لبش آشنا سروش
جای نفس زدن نبود جبرئیل را
هوش مصنوعی: گوشم به سخنان آشنا گوش میدهد و لبش مانند نویدهای دلپذیر است. جایی برای تنفس جبرئیل وجود ندارد.
خود بودم، آنچه می طلبیدم به جستجو
انداختم ز دست عصای دلیل را
هوش مصنوعی: من خودم را در جستجوی آنچه میخواستم گم کردم و دیگر به چنگ عصای دلیل نرسیدم.
پاس نفس بدار از آیینه خاطران
مهر سکوت زن به دهان قال و قیل را
هوش مصنوعی: از نفس خود مراقبت کن و اجازه نده که یاد و خاطرۀ تلخ گذشته تو را آزرده کند. به جای صحبتهای بیمورد و جنجالآمیز، سکوت را بر زبانت جاری کن.
افزود از نفیر نفس غفلتت حزین
افسانه کرد خواب تو، بانگ رحیل را
هوش مصنوعی: صدای نگرانی از دل غفلت تو، داستان غمانگیزی از خواب تو به وجود آورد و خبر رفتن را به تو رساند.