گنجور

شمارهٔ ۱۰۶

اگر زردشت، دیدی یک نظر برق عتابش را
پرستشگاه می کردی، نگاه شعله تابش را
کجا نازش سر پیمانهٔ خون دلم دارد؟
تغافل باده پیما گشت، چشم نیم خوابش را
گذشت آتش عنان از دیده و، ملک دل و دینم
چو گرد از رهگذر برخاست، سیلاب شتابش را
خمار آلودم و دندان حسرت بر جگر دارم
لب پیمانه بوسیده ست لعل کامیابش را
پریشانم خم جعد مغنی دلبری دارد
مگر شیرازهٔ خاطر کنم تار ربابش را
خیالی دیده ام می بست با خاک کف پایی
ز بخت خفته، آنهم سرمه شد چشم رکابش را
چوبسمل می تپم از رشک، در کوی جفا جویی
به کوثر می کند زاهد غلط تیغ پرآبش را
به افغان دل آزرده دارد باده پیمایی
شکست شیشه رامشگر بود بزم شرابش را
توانستی دمی سامان صد طور تجلی شد
اگر گردآوری می کرد، دامان نقابش را
دلی در مجمر غم دارم و روزن فرو بندم
دماغ آسوده ای تا نشنود بوی کبابش را
حدیث عشق آتشناک می باشد، مپرس ازمن
تو نازک دل، نداری تاب آه سینه تابش را
ز وحشت می شود هنگامه آرایی فراموشش
به محشر گر نماید سینه، داغ بی حسابش را
خمارآگین دلم، خرم شود ساقی، زلای خم
به این یک مشت گل تعمیرکن حال خرابش را
محیطی محشر آشوب، از دل آتش جگر دارم
که دستی می نهد برسینه، موج اضطرابش را؟
حزین ، از شعر اگر طبعم فریبی خورده جا دارد
زلال چشمهٔ حیوان بود دشت سرابش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر زردشت، دیدی یک نظر برق عتابش را
پرستشگاه می کردی، نگاه شعله تابش را
هوش مصنوعی: اگر زردشت را ببینی و یک لحظه به خشم او نگاه کنی، احساس می‌کنی که باید برای او احترام قائل شوی و به درخشش آتش او توجه کنی.
کجا نازش سر پیمانهٔ خون دلم دارد؟
تغافل باده پیما گشت، چشم نیم خوابش را
هوش مصنوعی: کجا می‌تواند این نرمی و جذبه‌ای که در چهره‌ام وجود دارد، باشد؟ غفلت کسی که می‌نوشد، باعث شده است که چشمان نیمه‌خواب او غافل از این جذبه باشد.
گذشت آتش عنان از دیده و، ملک دل و دینم
چو گرد از رهگذر برخاست، سیلاب شتابش را
هوش مصنوعی: آتش اشتیاق و احساسات، مرا از کنترل خارج کرده و دل و ایمانم مثل گردی در مسیر سیلابی قوی به پرواز درآمده است.
خمار آلودم و دندان حسرت بر جگر دارم
لب پیمانه بوسیده ست لعل کامیابش را
هوش مصنوعی: من مست و دلتنگ هستم و حسرت می‌خورم؛ لب پیمانه‌ای که نوشیدم، بوسه‌ای بر لعل شیرین او زده است.
پریشانم خم جعد مغنی دلبری دارد
مگر شیرازهٔ خاطر کنم تار ربابش را
هوش مصنوعی: من در هم ریخته‌ام و زیبا رویی که صدای دلنواز دارد، این احساس را برایم به وجود آورده که شاید بتوانم خاطراتم را با تار ربابش تنظیم کنم.
خیالی دیده ام می بست با خاک کف پایی
ز بخت خفته، آنهم سرمه شد چشم رکابش را
هوش مصنوعی: تصویری که در ذهنم قرار گرفته این است که کسی با پایش به خاکی پا گذاشته و باعث بیدار شدن بختی خوابیده شده است. این بخت به زودی به مشکی نرم و زیبا تبدیل شده که نمایانگر زیبایی و جاذبه است.
چوبسمل می تپم از رشک، در کوی جفا جویی
به کوثر می کند زاهد غلط تیغ پرآبش را
هوش مصنوعی: من از حسادت به چشمه زلال و پاکی، به شدت در دلم می‌تپم. در خیابانی که با بی‌رحمی و ستم پر شده، زاهد به اشتباه می‌گوید که تیغ پر آبش به جایی که باید، نمی‌رسد.
به افغان دل آزرده دارد باده پیمایی
شکست شیشه رامشگر بود بزم شرابش را
هوش مصنوعی: دل افغان به خاطر جراحت‌هایش غمگین است و در حال نوشیدن شراب است. شکست شیشه آلات موسیقی، سبب ناراحتی و غم در محفل شادی او شده است.
توانستی دمی سامان صد طور تجلی شد
اگر گردآوری می کرد، دامان نقابش را
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای می‌توانستی همه جلوه‌های زیبای هستی را جمع کنی، آنگاه می‌توانستی حجاب چهره‌اش را کنار بگذاری.
دلی در مجمر غم دارم و روزن فرو بندم
دماغ آسوده ای تا نشنود بوی کبابش را
هوش مصنوعی: من در دل خود داغی از غم دارم و به همین خاطر، خود را از دیگران دور می‌کنم تا کسی بوی خوش شرایط و شادی‌ام را نشنود.
حدیث عشق آتشناک می باشد، مپرس ازمن
تو نازک دل، نداری تاب آه سینه تابش را
هوش مصنوعی: داستان عشق بسیار پرشور و سوزان است، از من نپرس ای دل نازک، تو توانایی تحمل آتش درد سینه را نداری.
ز وحشت می شود هنگامه آرایی فراموشش
به محشر گر نماید سینه، داغ بی حسابش را
هوش مصنوعی: هنگامی که ترس بر دل انسان غلبه می‌کند، حتی اگر در روز قیامت هم در سینه‌اش درد و رنجی بی‌پایان وجود داشته باشد، فراموش کردن آن دشوار خواهد بود.
خمارآگین دلم، خرم شود ساقی، زلای خم
به این یک مشت گل تعمیرکن حال خرابش را
هوش مصنوعی: دل من که پر از غم و اندوه است، با نوشیدنی تو خوشحال می‌شود. ای ساقی، با یک گل، حال خراب و نامناسب من را اصلاح کن و آن را بهبود ببخش.
محیطی محشر آشوب، از دل آتش جگر دارم
که دستی می نهد برسینه، موج اضطرابش را؟
هوش مصنوعی: فضای اطراف پر از آشوب و شلوغی است. من از دل آتش و درد درونم، احساسی دارم که دستش بر سینه‌ام قرار می‌گیرد و موجی از اضطراب را به همراه دارد.
حزین ، از شعر اگر طبعم فریبی خورده جا دارد
زلال چشمهٔ حیوان بود دشت سرابش را
هوش مصنوعی: اگر در سروده‌های خود به گمراهی رفته‌ام، طبیعی است که در دل دشت، چشمه‌ای زلال وجود داشته باشد، اما سراب آن دشت، چیز دیگری است.