گنجور

شمارهٔ ۸ - تجدید مطلع

ای نفس کجا بود تو را مولد و منشا؟
بر تودهٔ غبرا چه کنی منزل و مأوا
در مهبط ادنیٰ به خساست چه نشینی؟
ای گشته فراموش تو را، مصعد اعلی
تا چند به پیمایش این شیب و فرازی؟
بالاتر از این بود تو را پایه والا
زندانی جسم کهنم رَبِّ ترحّم
اقبل بقَبول حَسَنِ ربِّ دعانا
دوشینه مرا بود به سر آتش شوقی
می سوختم از گرم روی، خار ته پا
ناگه رهم افتاد به خاکی که ملایک
از دیدن آن آب دهد چشم تماشا
جنتکده شد دیده ز نظاره آن کوی
حیرت زده شد چشم خرد، آینه آسا
در پرده برافکندن این صورت مبهم
لب مست سوال آمد و دل گرم تقاضا
گفتم به بیانی همه عجز و همه زاری
گفتم به زبانی همه خوف و همه بشری
ای کوی فرح بخش کدامی که ز غیرت
چون بیت حرم سرشکن قدسی و رضوی؟
روح القدسم بانگ زد و گفت که هشدار
این روضه بود بارگه قبلهٔ دلها
سلطان قضا، میر قدر، حیدر صفدر
بازوی پیمبر علی عالی اعلی
آن عرش جنابی که نماید پی تعظیم
بر سده او سجده بری کعبه علیا
کامل ز کمال هنرش دوده آدم
روشن ز جمال گهرش دیدهٔ حوا
بر خاک فتد در قدمش اطلس گردون
بیآب شود باکرمش همّت دربا
نازان به فروغ گهرش طینت خورشید
ریان ز بهار نظرش گلشن خضرا
بیمار بود در هوسش نرگس اشهل
بر باد رود از نفسش نطق مسیحا
روشن شود از خاک رهش دیده معنی
گلشن بود از فیض ولایش دل دانا
از رشح کفش دامن نیسان گهرآگین
وز خلق خوشش باد بهاران به مواسا
ای جزیه ده خار رهت سدره و طوبی
وی سجده برِ خاک درت مسجد اقصی
دیوان ابد ساخته از عدل تو قانون
عنوان ازل یافته از نام تو طغرا
از هیبت تو آب شود زهره رستم
بر طاق نهد معدلتت شهرت کسری
خیره، بر تیغ و قلمت، معجز موسی
دریوزه گر فیض نوالت ید بیضا
چون افعی رُمح تو بکاود دل دشمن
چون ضیغم تیغ تو بدرد صف هیجا
بر اجری محرومی کونین اعادی
آب دم تیغ تو نویسد خط اجرا
از همّت والاست که هرگز نفتاده
مجموعه املای تو را قافیه لا
بر دوش پیمبر چو نهادی قدم، آمد
معراج تو بالاتر ازو یک قد و بالا
درگاه تو را چون نکنم ناصیه سایی؟
هم کعبهٔ دین آمده، هم قبلهٔ دنیا
افکنده به آوارگیم حسرت کویت
بر آتش مجنون چه زنی دامن صحرا؟
انوار دلارای تو در دیدهٔ وامق
شد جلوه گر از آینهٔ طلعت عذرا
از روی تو تا مشعله ای دزدکی افروخت
شد گرم به خورشید، نظربازی حربا
گر شمع جمال تو نمی کرد تجلی
پروانهٔ یوسف نشدی جان زلیخا
چون حسن تو شد جامع اطوار نکویی
مجنون دل آشوفته شد فتنه به لیلی
گر رابطهٔ فیض تو پیوند نمی کرد
صورت نگرفتی ره الفت به هیولی
از فیض تو گردید مخمّر گل آدم
معلول پذیرد اثر، از علّت اولی
پر سوخته پروانهٔ شمع حرم توست
عیسی اگر از مهر کند مسند اسنی
سیلی خور دریای نوالت، رخ امّید
شوربدهٔ سودای خیالت دل شیدا
وحشی شود از خاک درت رام تسلّی
شیرین شود از شهد غمت کام تمنا
لب تشنه نوازا، ز حزین باز نگیری
آن جرعه کزو چهرهٔ جان گشت مطرّا
لالای کمین است که در مدح تو گردد
در گوش و کنار دو جهان لولویِ لالا
از دولت دیرینه غلامیّ تو، تا سر
افراشته ام بر فلک از رفعت آبا
آزاده دلم ننگ برد ز اختر دولت
شوریده سرم عار کند ز افسر دارا
منّت که به تقلید و به تعلیم کسی نیست
این شیوه که دارم به ثنای تو ز انشا
آموخته ای با قلمم طرز ستایش
افروختهای در شجرم آتش موسی
شمعم ز دم سرد خسان باک ندارد
خورشید ز صرصر نکند هیچ محابا
از دل چو برآید نفس شعله نهادم
در خلد رسد گرمی ما خور به حورا
بر سینه اعدای تو تا پای بیفشرد
برکرد سنان قلمم سر ز ثریا
بر خاک ره عجز، کشد پرچم رامح
در مدح تو گیرم چو به کف کلک فلک سا
تا فاخته بر سرو زند پردهٔ قمری
تا صوت عنادل بسراید ره عنقا
در طنطنهٔ مدح سراییت همیشه
گوش فلک از خامهٔ من باد پر آوا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نفس کجا بود تو را مولد و منشا؟
بر تودهٔ غبرا چه کنی منزل و مأوا
هوش مصنوعی: ای نفس، تو کجا زاده می‌شوی و از کجا می‌آیی؟ بر این تودهٔ خاکی چه کار داری و کجا می‌خواهی منزل گزینی؟
در مهبط ادنیٰ به خساست چه نشینی؟
ای گشته فراموش تو را، مصعد اعلی
هوش مصنوعی: چرا در جایی پایین و حقیر بنشینی؟ ای کسی که فراموش کرده‌ای، جایگاه والای تو کجاست؟
تا چند به پیمایش این شیب و فرازی؟
بالاتر از این بود تو را پایه والا
هوش مصنوعی: چقدر باید در این مسیر پر فراز و نشیب حرکت کنی؟ تو لیاقت جایگاهی بالاتر از این را داری.
زندانی جسم کهنم رَبِّ ترحّم
اقبل بقَبول حَسَنِ ربِّ دعانا
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای درخواست از خداوند برای رحمت و قبول توبه است. گویا فردی در قید و بندهای جسمانی خود، به درگاه خداوند دست نیاز دراز کرده و از او می‌خواهد که به خوبی‌ها و نیکی‌هایش توجه کند و دعاهایش را اجابت نماید.
دوشینه مرا بود به سر آتش شوقی
می سوختم از گرم روی، خار ته پا
هوش مصنوعی: شب گذشته در حالی که شعله‌ای از شوق در قلبم می‌سوزید، با وجود درد خارهایی که در ته پایم فرو رفته بود، احساس گرما و عشق می‌کردم.
ناگه رهم افتاد به خاکی که ملایک
از دیدن آن آب دهد چشم تماشا
هوش مصنوعی: ناگهان بر سرزمینی افتادم که فرشتگان از دیدن آن، چشمانشان را به تحسین می‌افکنند.
جنتکده شد دیده ز نظاره آن کوی
حیرت زده شد چشم خرد، آینه آسا
هوش مصنوعی: چشم من از دیدن آن کوی زیبا چنان بهشت شده است که عقل و درک من مانند آینه حیرت‌زده است.
در پرده برافکندن این صورت مبهم
لب مست سوال آمد و دل گرم تقاضا
هوش مصنوعی: در پس پرده، این چهره نامشخص و مبهم را به نمایش می‌گذارد. لب‌های مست با سوالاتی کوبنده‌ و دل‌های مشتاق، به درخواست و خواسته‌هایشان اشاره دارند.
گفتم به بیانی همه عجز و همه زاری
گفتم به زبانی همه خوف و همه بشری
هوش مصنوعی: من در کلامی پر از ناتوانی و دلشکستگی سخن گفتم، و با زبانی پر از ترس و احساس انسانی صحبت کردم.
ای کوی فرح بخش کدامی که ز غیرت
چون بیت حرم سرشکن قدسی و رضوی؟
هوش مصنوعی: ای جا و مکان شادی بخش، کجایی که مانند حرم های مقدس، به خاطر غیرت و بزرگواری‌ات، از چهره‌ها و نفرات غیبی می‌شکنی و در اوج پاکی و قداست قرار داری؟
روح القدسم بانگ زد و گفت که هشدار
این روضه بود بارگه قبلهٔ دلها
هوش مصنوعی: روح القدس ندا زد و گفت که این مکان، جایگاه قبله‌ای است که دل‌ها به سوی آن روی می‌آورند.
سلطان قضا، میر قدر، حیدر صفدر
بازوی پیمبر علی عالی اعلی
هوش مصنوعی: سلطان قضا به معنای فرمانروای سرنوشت و تقدیر است و حیدر صفدر به فردی اشاره دارد که قدرت و شجاعت خاصی دارد. بازوی پیمبر اشاره به قدرت و نصرت پیامبر دارد و علی عالی اعلی به بزرگی و مقام والای امام علی اشاره می‌کند. این عبارت به طور کلی به عظمت و شایستگی امام علی در نقش آفرینی در تاریخ اسلام و حمایت از پیامبر اشاره دارد.
آن عرش جنابی که نماید پی تعظیم
بر سده او سجده بری کعبه علیا
هوش مصنوعی: آن آسمانی که به خاطر عظمت او سر به سجده می‌گذارد، همانند کعبه‌ای بالاتر است.
کامل ز کمال هنرش دوده آدم
روشن ز جمال گهرش دیدهٔ حوا
هوش مصنوعی: آدم به خاطر کمال هنری که دارد روشن است و دیدۀ حوا به خاطر زیبایی جواهرش نورانی شده است.
بر خاک فتد در قدمش اطلس گردون
بیآب شود باکرمش همّت دربا
هوش مصنوعی: در برابر قدم‌های او، جهانی پربها مانند اطلس به خاک می‌افتد و با نوازش و محبتش، بی‌آبی و کمبودی آسوده می‌شود.
نازان به فروغ گهرش طینت خورشید
ریان ز بهار نظرش گلشن خضرا
هوش مصنوعی: ناز و زیبایی او مانند نور گوهرش است که همچون خورشید درخشنده و گرمابخش است. نگاه او بهار را به یاد می‌آورد و مانند باغی سرسبز و پرگل است.
بیمار بود در هوسش نرگس اشهل
بر باد رود از نفسش نطق مسیحا
هوش مصنوعی: بیماری در آرزوی نرگس زیبا بود، و نفس او به قدری قوت داشت که می‌توانست هر چیزی را به حالتی شگفت‌انگیز درآورد، مانند نطق حضرت مسیح.
روشن شود از خاک رهش دیده معنی
گلشن بود از فیض ولایش دل دانا
هوش مصنوعی: چشمان معقول از راهش روشن می‌شود، و دل آگاه از نعمت وجود او به باغی خوشبو تبدیل می‌گردد.
از رشح کفش دامن نیسان گهرآگین
وز خلق خوشش باد بهاران به مواسا
هوش مصنوعی: از لبه‌ی کفش نیسان، مرواریدهای زیبا و درخشان می‌ریزد و با زیبایی خلقش، بوی خوش بهار را به همراه دارد.
ای جزیه ده خار رهت سدره و طوبی
وی سجده برِ خاک درت مسجد اقصی
هوش مصنوعی: ای کس که جزیه می‌پردازی، در مسیر تو درخت سدره و طوبی است و سجده بر خاک درگاه تو برابر با مسجد اقصی است.
دیوان ابد ساخته از عدل تو قانون
عنوان ازل یافته از نام تو طغرا
هوش مصنوعی: آسمان بی‌نهایت با عدالت تو شکل گرفته و قوانین اولیه نیک و پایدار از نام تو به وجود آمده است.
از هیبت تو آب شود زهره رستم
بر طاق نهد معدلتت شهرت کسری
هوش مصنوعی: قدرت و جلال تو به قدری است که رستم، پهلوان افسانه‌ای، از ترس تو آب می‌شود و در برابر توانایی و عدالت تو، تاج کسری (پادشاهی) را بر طاق می‌نهد.
خیره، بر تیغ و قلمت، معجز موسی
دریوزه گر فیض نوالت ید بیضا
هوش مصنوعی: نگاه کن، بر شمشیر و قلم تو، معجزه‌ی موسی، در دست درویش، نعمت و بخشش تو مانند دست سفید است.
چون افعی رُمح تو بکاود دل دشمن
چون ضیغم تیغ تو بدرد صف هیجا
هوش مصنوعی: زمانی که تو مانند افعی به شکار می‌پردازی، دل دشمنان می‌لرزد و همچنین مانند شیر، با قدرت و شدت به مبارزه می‌پردازی.
بر اجری محرومی کونین اعادی
آب دم تیغ تو نویسد خط اجرا
هوش مصنوعی: اگر تو قدرت خود را به کار بگیری، حتی در بدترین شرایط، تأثیر و اثری که می‌گذاری مانند خطی بر زمین خواهد بود.
از همّت والاست که هرگز نفتاده
مجموعه املای تو را قافیه لا
هوش مصنوعی: به خاطر اراده و تلاش بالای تو است که هیچگاه در کارهایت دچار شکست و ناامیدی نمی‌شوی و همیشه پیشرفت می‌کنی.
بر دوش پیمبر چو نهادی قدم، آمد
معراج تو بالاتر ازو یک قد و بالا
هوش مصنوعی: زمانی که قدم‌های تو را بر دوش پیامبر قرار دادی، معراج و ارتقایت فراتر از او به اوج خود رسید.
درگاه تو را چون نکنم ناصیه سایی؟
هم کعبهٔ دین آمده، هم قبلهٔ دنیا
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به حضورت تو نیز دست پیدا کنم؟ هم کعبه‌ای که مظهر دین است حضور دارد و هم قبله‌ای که مراد دنیا به آن سمت است.
افکنده به آوارگیم حسرت کویت
بر آتش مجنون چه زنی دامن صحرا؟
هوش مصنوعی: در تنهایی و بی‌سرنوشتی‌ام، غم و حسرت برای دیارت مرا می‌سوزاند، چه بر آتش عشق مجنون می‌افزایی که در دامن صحراست؟
انوار دلارای تو در دیدهٔ وامق
شد جلوه گر از آینهٔ طلعت عذرا
هوش مصنوعی: نورهای دلنواز تو در چشمان وامق نمایان شد، از طریق آینهٔ چهرهٔ زیبای عذرا.
از روی تو تا مشعله ای دزدکی افروخت
شد گرم به خورشید، نظربازی حربا
هوش مصنوعی: از زیبایی تو چنان شعلۀ مخفی‌ای روشن شد که به روشنی خورشید گرما بخشید و چشم‌های تماشاگران را به خود جلب کرد.
گر شمع جمال تو نمی کرد تجلی
پروانهٔ یوسف نشدی جان زلیخا
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو نمایان نمی‌شد، پروانه زلیخا جانش را فدای یوسف نمی‌کرد.
چون حسن تو شد جامع اطوار نکویی
مجنون دل آشوفته شد فتنه به لیلی
هوش مصنوعی: زمانی که ویژگی‌های زیبایی تو به کمال رسید، عاشق دیوانه و دل‌باخته‌ام به خاطر جذابیت تو و لیلی به شور و هیجان افتاد.
گر رابطهٔ فیض تو پیوند نمی کرد
صورت نگرفتی ره الفت به هیولی
هوش مصنوعی: اگر پیوند فیض تو نبود، هیچ‌گاه این رابطه شکل نمی‌گرفت و راه دوستی به وجود نمی‌آمد.
از فیض تو گردید مخمّر گل آدم
معلول پذیرد اثر، از علّت اولی
هوش مصنوعی: به سبب نعمت تو، گلی که از زمین انسان روییده، نشانه‌های زیبایی را از علت اصلی می‌گیرد.
پر سوخته پروانهٔ شمع حرم توست
عیسی اگر از مهر کند مسند اسنی
هوش مصنوعی: پر سوخته پروانه نشانگر عشق و فدایتی است که در قرب شمع، یعنی در حضور تو، به وجود آمده است. اگر عیسی به خاطر محبت، جایی در کنار خود برای پروانه‌ای که سوخته پیدا کند، نشان از ارزش و منزلت اوست.
سیلی خور دریای نوالت، رخ امّید
شوربدهٔ سودای خیالت دل شیدا
هوش مصنوعی: دریای نعمت‌ها به تو ضربه می‌زند، چهره امیدت پر از شوق و آرزوی نهان است و دل عاشق تو در تب و تاب است.
وحشی شود از خاک درت رام تسلّی
شیرین شود از شهد غمت کام تمنا
هوش مصنوعی: از خاک دروازه‌ات، دل آرامش به سفر می‌رود و تلخی غمت مانند شهدی شیرین، کام دل را می‌نوازد.
لب تشنه نوازا، ز حزین باز نگیری
آن جرعه کزو چهرهٔ جان گشت مطرّا
هوش مصنوعی: با تشنگی به نوازش، از غم حزین ناید که آن جرعه‌ای را بر نگیری که چهرهٔ جان را شاداب می‌کند.
لالای کمین است که در مدح تو گردد
در گوش و کنار دو جهان لولویِ لالا
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی به آرامش و محبت اشاره دارد و می‌گوید که صدای لالایی به نفع تو در هر کجا در جهان پخش می‌شود. این لالایی به عنوان یک نیایش و ستایش به تو تقدیم شده است.
از دولت دیرینه غلامیّ تو، تا سر
افراشته ام بر فلک از رفعت آبا
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت و بزرگواری که از نسل‌های گذشته به من رسیده است، سرم را به خاطر عزت و مقامم به آسمان بلند کرده‌ام.
آزاده دلم ننگ برد ز اختر دولت
شوریده سرم عار کند ز افسر دارا
هوش مصنوعی: دل آزاد من از بدی‌های سرنوشت شرمنده است، و بر من خجالت می‌کشد که در برابر تاج و ثروت دیگران احساس حقارت کنم.
منّت که به تقلید و به تعلیم کسی نیست
این شیوه که دارم به ثنای تو ز انشا
هوش مصنوعی: من بدون اینکه تحت تأثیر کسی باشم یا از کسی یاد بگیرم، این روش ستایش تو را دارم.
آموخته ای با قلمم طرز ستایش
افروختهای در شجرم آتش موسی
هوش مصنوعی: تو یاد گرفته‌ای با نوشته‌هایم چطور آتش ستایش را در وجودم روشن کنی، همانطور که آتش موسی در درختی برافروخته شد.
شمعم ز دم سرد خسان باک ندارد
خورشید ز صرصر نکند هیچ محابا
هوش مصنوعی: شمع به سردی و باد خنک بی‌توجه است و ترسی ندارد، همان‌طور که خورشید از وزش بادهای سرد هیچ‌گونه هراسی ندارد.
از دل چو برآید نفس شعله نهادم
در خلد رسد گرمی ما خور به حورا
هوش مصنوعی: زمانی که احساسات عمیق از دل برآیند، همانند شعله‌ای زنده هستند و اگر این احساسات به ابهت و زیبایی عشق برسند، آن‌گاه گرمی و شوق ما به بهشت و همراهی با حوریان می‌رسد.
بر سینه اعدای تو تا پای بیفشرد
برکرد سنان قلمم سر ز ثریا
هوش مصنوعی: کسی که حسادت می‌ورزد، بر سینه دشمنان تو فشاری می‌آورد و این موجب می‌شود که قلم من به خاطر بلندی و شکوهی که داری، از نوشتن باز بماند.
بر خاک ره عجز، کشد پرچم رامح
در مدح تو گیرم چو به کف کلک فلک سا
هوش مصنوعی: در جایی که شکستم و ناتوانی را احساس می‌کنم، پرچم ستایش تو را به اهتزاز درمی‌آورم و گاهی قلم آسمان را در دست می‌گیرم تا از تو تعریف کنم.
تا فاخته بر سرو زند پردهٔ قمری
تا صوت عنادل بسراید ره عنقا
هوش مصنوعی: تا زمانی که پرنده‌ای خوش‌صدا بر درخت سرو بنوازد و آوای پرندگان دیگر برآید، دوردست‌ها را جستجو می‌کنیم.
در طنطنهٔ مدح سراییت همیشه
گوش فلک از خامهٔ من باد پر آوا
هوش مصنوعی: در اوج ستایش‌ها و تمجیدهایت، همواره صدای قلم من به گوش آسمان می‌رسد.