گنجور

شمارهٔ ۷ - در مدح حضرت امیر مؤمنان

ای موی تو را غالیه سا عنبر سارا
چون نافه سیه روزم از آن زلف شب آسا
دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین
رخسار تو را روی نما، نور تجلّا
هم روی تو پیرایهٔ صد مسأله حکمت
هم موی تو سرمایهٔ صد مرحله سودا
شیرازهٔ آرام، ز زلف تو مشوّش
سی پارهٔ ایام به عهد تو، مجزا
طرف سمنت داده نشان از گل سوری
دور نگهت گوشه نشین، بادهٔ حمرا
چون صبح دل افروز تو آید به تجلّی
خاموش شود، شمع شب افروز مسیحا
سوسن ز زبان نگهت نرگس الکن
روزن ز سنان مژهت سینهٔ خارا
ناهید بود بلبله دار تو به میزان
خورشید بود بسته نطاق تو به جوزا
چشم سیهت دست برآورده به غارت
ترک نگهت باره درافکنده به یغما
بنهاده ام ابروی سیه تاب تو را سر
افتاده ام از موی دلاویز تو در پا
درمانده ی پا درگلیم، آه سبک سیر
شرمندهٔ خارا دلیت صخرهٔ صمّا
تو قبلهٔ ایمانی و من جبههٔ تسلیم
تو یوسف کنعانی و من پیر کلیسا
مرغ دل من لخت کبابی ست بر آذر
یاد لب لعل تو، شرابی ست مصفا
تا ماه تو افروخت سحرگاه تجلّی
تا آه من افراخت سر رایت علیا
از شرم روان شد، قمر ناصیه سیمین
در زنگ نهان شد فلک آینه سیما
بی جرم مسوز این همه ای شعلهٔ سرکش
آشوب مساز این همه ای فتنه، به بالا
نیرنگ مباز این قدر ای گلشن خوبی
بر حسن مناز این همه ای گلبن زیبا
لعب است گر ایّام، چه داند کسی امروز
تا خود چه برون آورد از پردهٔ فردا ؟
هشیاردلان را نسزد این همه مستی
از ساغر هستی که حبابی ست به دریا
خاتم چه شد و تخت سلیمان به کجا رفت؟
کو اختر اسکندر و کو افسر دارا؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای موی تو را غالیه سا عنبر سارا
چون نافه سیه روزم از آن زلف شب آسا
هوش مصنوعی: موی تو مانند عطر خوشبوی مشک و عنبر است و من در روزهای سیاه و سخت زندگی‌ام، به زیبایی و تاریکی زلف‌های تو چشم می‌دوزم.
دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین
رخسار تو را روی نما، نور تجلّا
هوش مصنوعی: برای دیدار تو، چهره‌ام گشوده می‌شود و چشم حق بینم، چهره زیبای تو را که نور تجلی را نمایان می‌سازد.
هم روی تو پیرایهٔ صد مسأله حکمت
هم موی تو سرمایهٔ صد مرحله سودا
هوش مصنوعی: تصویر تو زینت‌بخش بسیاری از مسائل فلسفی است و موهای تو نماد بی‌نهایت احساسات و تجربیات گوناگون هستند.
شیرازهٔ آرام، ز زلف تو مشوّش
سی پارهٔ ایام به عهد تو، مجزا
هوش مصنوعی: آرامش من از زلف تو به هم ریخته است، و روزهای زندگی‌ام به خاطر تو تقسیم شده و بی‌نظم شده است.
طرف سمنت داده نشان از گل سوری
دور نگهت گوشه نشین، بادهٔ حمرا
هوش مصنوعی: در این ابیات به زیبایی و جذابیت یک گل اشاره شده است که نشان از ظرافت و لطافت آن دارد. همچنین به شخصی اشاره می‌شود که از دور به این زیبایی نگاه می‌کند و به یاد باده‌ای دل‌انگیز و خوش رنگ می‌افتد. انگار که این زیبایی او را به گوشه‌ای از دل می‌برد که در آنجا می‌تواند لذت ببرد و آرامش یابد.
چون صبح دل افروز تو آید به تجلّی
خاموش شود، شمع شب افروز مسیحا
هوش مصنوعی: زمانی که صبح زیبا و روشنایی‌بخش تو فرا برسد و جلوه‌گر شود، شمعی که شب را روشنی می‌بخشید، خاموش خواهد شد.
سوسن ز زبان نگهت نرگس الکن
روزن ز سنان مژهت سینهٔ خارا
هوش مصنوعی: گل سوسن از نگاه تو به گل نرگس حسادت می‌کند و مژه‌های تو چون تیر بر دل سنگی تاثیر می‌گذارد.
ناهید بود بلبله دار تو به میزان
خورشید بود بسته نطاق تو به جوزا
هوش مصنوعی: ناهید به همراه بلبلی است که تو را در آغوش گرفته، و در مقایسه با خورشید، وجود تو به اندازه‌ای ارزشمند و تاثیرگذار است که در زمره ستاره‌های جوزا قرار داری.
چشم سیهت دست برآورده به غارت
ترک نگهت باره درافکنده به یغما
هوش مصنوعی: چشم سیاه تو دست دراز کرده و می‌خواهد که زیبایی نگاهت را به چنگ آورد، همچنان که دزدان چیزهای گرانبها را می‌ربایند.
بنهاده ام ابروی سیه تاب تو را سر
افتاده ام از موی دلاویز تو در پا
هوش مصنوعی: من ابروی جذاب تو را در دل دارم و به خاطر زیبایی دلربایت، سر تسلیم فرود آورده‌ام و از موهای نازک و خوش حالت تو تحت تأثیر قرار گرفته‌ام.
درمانده ی پا درگلیم، آه سبک سیر
شرمندهٔ خارا دلیت صخرهٔ صمّا
هوش مصنوعی: شخصی که در گلیم خود گیر کرده و ناامید است، به آرامی آهی می‌کشد در حالی که از خجالت به سنگینی دلش احساس ناراحتی می‌کند، همانند صخره‌ای سخت و سنگین.
تو قبلهٔ ایمانی و من جبههٔ تسلیم
تو یوسف کنعانی و من پیر کلیسا
هوش مصنوعی: تو محور ایمان منی و من در برابر تو تسلیمم. تو همچون یوسف کنعانی هستی و من مانند یک پیر در کلیسا.
مرغ دل من لخت کبابی ست بر آذر
یاد لب لعل تو، شرابی ست مصفا
هوش مصنوعی: دل من مانند مرغی در حال کباب شدن است، و شعله‌اش یاد لب‌های سرخ توست که همچون شراب خالص و زلال است.
تا ماه تو افروخت سحرگاه تجلّی
تا آه من افراخت سر رایت علیا
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی تو در صبحگاه جلوه‌گر شد، آه من مانند پرچم بلند و افتخارآمیز برافراشته شده است.
از شرم روان شد، قمر ناصیه سیمین
در زنگ نهان شد فلک آینه سیما
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و خجالت، ماه زیبای نقره‌ای در پشت زنگی پنهان شد و آسمان به مانند آیینه‌ای از زیبایی نمایان شد.
بی جرم مسوز این همه ای شعلهٔ سرکش
آشوب مساز این همه ای فتنه، به بالا
هوش مصنوعی: این شعله‌های سرکش را بدون دلیل نسوزان و این همه فتنه و آشوب را بالا نبر.
نیرنگ مباز این قدر ای گلشن خوبی
بر حسن مناز این همه ای گلبن زیبا
هوش مصنوعی: ای گلشن زیبا، نیرنگ و فریب را کنار بگذار، چون بر سر زیبایی من با تو درگیری نیست، و ای باغ گل نیز، زیبایی تو را تکرار نکن.
لعب است گر ایّام، چه داند کسی امروز
تا خود چه برون آورد از پردهٔ فردا ؟
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک بازی است و هیچ‌کس نمی‌داند که در روزهای آینده چه چیزی در انتظارش است یا چه‌چیز از اصل و واقعیت ظاهر می‌شود.
هشیاردلان را نسزد این همه مستی
از ساغر هستی که حبابی ست به دریا
هوش مصنوعی: افراد آگاه و هوشیار نباید به این مقدار غرق در لذت‌های زندگی شوند، زیرا این لذت‌ها مانند حبابی در دریا هستند که زودگذر و فانی‌اند.
خاتم چه شد و تخت سلیمان به کجا رفت؟
کو اختر اسکندر و کو افسر دارا؟
هوش مصنوعی: خاتم و تخت سلیمان چه بر سرشان آمد؟ کجا رفت ستاره اسکندر و کجا است تاج دارا؟