شمارهٔ ۵۰ - به یکی از آشنایان خود نوشته است
کشور هند که بادا بری از خوف و خلل
آفتابیش فرازندهٔ قدر است و محل
کز شرف سایهٔ آن باج نهد برخورشید
شرف از پایهٔ او وام کند اوج زحل
آفتاب فلک اعظم دولت، دِدی دَت
کآفتاب فلکش کرده رقم، عبداقل
جلوه اش گر به صنم خانه گذار اندازد
عزّت او شکند رونق عزّی و هبل
ذوق نوشین لب او کرده به شیرین کاری
دل پرشور مرا خانهٔ زنبور عسل
شوق سودازدگان راه نفس راگیرد
نشتر غمزهٔ او،گر نگشاید اکحل
گر گرانقدری او لنگر تمکین فکند
تاگلو غرق کند گاو زمین را به وحل
خرد پیر نیارد گره از کار گشود
هست این عقده مگر نزد خرد لاینحل
از صیاح عرب و فرس و فرنگ و لُر و هند
هر چه مستعمل او نیست، شمارم مهمل
یاد آن غمزه اگر در دل بسمل گذرد
لذّت نوش دهد نشتر چون خار اجل
نیزهٔ خطی او کرده به اجرام سپهر
آن تطاول که مگر میل کند با مکحل
فیل گردون صفت او چو درآید به خرام
افکند صدمهٔ او، گاو زمین را به وحل
حبّذا این چه شکوه است و چه جاه و چه جلال؟
مرحبا، این چه علوّ است و چه شأن و چه محل؟
چون نگیرد سخنم نازکی از فکر دقیق
دارم اندیشهٔ آن موی میان را به بغل
ای سرآمد به هنر بر همه اصحاب کمال
وی سر و سرور و سردفتر ارباب محل
سخنی چند سزاوار تو دارم بشنو
در جهان ما صدق نکتهٔ ما قلَّ و دَل
کِشت دولت نشود سبز،گر از خون عدو
جوهر تیغ تو، جاری ننماید جدول
گر تو ای جان جهان پا نگذاری به میان
کار ایّام شود چون تن بی جان، مهمل
جُست در هند بسی، دیدهٔ انصاف و نیافت
جز تو شایان نثار گهر مدح و غزل
شمارهٔ ۴۹ - در شکایت از روزگار: نبندی دل ای بخرد هوشیارشمارهٔ ۵۱ - خطاب به یکی از سخیفان و فرومایگان: تا گشت عدل و رای تو معمار روزگار
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کشور هند که بادا بری از خوف و خلل
آفتابیش فرازندهٔ قدر است و محل
هوش مصنوعی: کشور هند، سرزمینی است که از ترس و مشکلات ایمنی در امان است و به خاطر موقعیت مناسبش، دارای مقام و منزلت ویژهای است.
کز شرف سایهٔ آن باج نهد برخورشید
شرف از پایهٔ او وام کند اوج زحل
هوش مصنوعی: از بزرگی و مقام آن شخص، سایهاش بر خورشید افتاده و این بزرگی از ریشهاش نشأت میگیرد و ارتفاع زحل را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
آفتاب فلک اعظم دولت، دِدی دَت
کآفتاب فلکش کرده رقم، عبداقل
هوش مصنوعی: خورشید آسمان بزرگ، نشانگر خوشبختی است. تو ویداری از آن نور، چون خورشید آسمانت را رقم میزند، ای بندهی خردمند.
جلوه اش گر به صنم خانه گذار اندازد
عزّت او شکند رونق عزّی و هبل
هوش مصنوعی: اگر زیباییاش را در معبد بت پرستی به نمایش بگذارد، افتخارش زیر سوال میرود و شکوه پرستش از میان میرود.
ذوق نوشین لب او کرده به شیرین کاری
دل پرشور مرا خانهٔ زنبور عسل
هوش مصنوعی: ذوق و خوشی لبهای او، مانند شیرینی است که دل پرشور مرا مانند خانهای از عسل پر کرده است.
شوق سودازدگان راه نفس راگیرد
نشتر غمزهٔ او،گر نگشاید اکحل
هوش مصنوعی: عشق و شوق افرادی که دیوانهٔ عشق هستند، راه تنفس را برایشان دشوار میکند. اگر آن چشمهای معشوق، دریچهای را باز نکند، این حالت ادامه خواهد داشت.
گر گرانقدری او لنگر تمکین فکند
تاگلو غرق کند گاو زمین را به وحل
هوش مصنوعی: اگر ارزشمندی به قدری زیاد باشد که باعث شود همگان به او احترام بگذارند، حتی ممکن است که زمین را تحت تاثیر قرار دهد و در نهایت، قدرت و حضورش میتواند موجب غرق شدن زمین شود.
خرد پیر نیارد گره از کار گشود
هست این عقده مگر نزد خرد لاینحل
هوش مصنوعی: عقل پیر نمیتواند گرهای از کارها را باز کند. این مشکل را تنها چیزی میتواند حل کند که در نزد عقل، غیرقابل حل است.
از صیاح عرب و فرس و فرنگ و لُر و هند
هر چه مستعمل او نیست، شمارم مهمل
هوش مصنوعی: از هر چه در زبانهای عربی، فارسی، اروپایی، لری و هندی رایج و کاربردی نیست، برای من بیفایده و بلااستفاده محسوب میشود.
یاد آن غمزه اگر در دل بسمل گذرد
لذّت نوش دهد نشتر چون خار اجل
هوش مصنوعی: اگر یاد آن معشوقه با دل آزردهام بیفتد، لذت نوشیدن، مانند درد نیشی است که به مرگ نزدیک میکند.
نیزهٔ خطی او کرده به اجرام سپهر
آن تطاول که مگر میل کند با مکحل
هوش مصنوعی: نیزهای که او به سمت آسمان نشانه گرفته، نشان از آن دارد که شاید بخواهد با رنگی سیاه به ستارهها نزدیک شود.
فیل گردون صفت او چو درآید به خرام
افکند صدمهٔ او، گاو زمین را به وحل
هوش مصنوعی: وقتی فیل با آن صفات منحصر به فردش وارد میدان میشود، به قدری تأثیرگذار است که گاوها را تحت تأثیر قرار میدهد و حتی زمین را به لرزه درمیآورد.
حبّذا این چه شکوه است و چه جاه و چه جلال؟
مرحبا، این چه علوّ است و چه شأن و چه محل؟
هوش مصنوعی: چه خوب است این عظمت و شکوه و مقام؛ چه عالی است این جایگاه و مرتبه و منزلت!
چون نگیرد سخنم نازکی از فکر دقیق
دارم اندیشهٔ آن موی میان را به بغل
هوش مصنوعی: وقتی سخنانم به درستی شنیده نمیشود، در ذهنم اندیشهای مربوط به آن موهای زیبای وسط سرم دارم که به آرامی در آغوش میگیرم.
ای سرآمد به هنر بر همه اصحاب کمال
وی سر و سرور و سردفتر ارباب محل
هوش مصنوعی: ای کسی که در هنر بر همهی اهل کمال برتری داری، تو سرآمد و سردمدار و نمایندهی بزرگترین افراد هستی.
سخنی چند سزاوار تو دارم بشنو
در جهان ما صدق نکتهٔ ما قلَّ و دَل
هوش مصنوعی: چند نکته مهم و شایستهٔ تو دارم که باید بشنوی. در دنیای ما حقیقت و صداقت موضوعاتی هستند که کمتر به چشم میخورند.
کِشت دولت نشود سبز،گر از خون عدو
جوهر تیغ تو، جاری ننماید جدول
هوش مصنوعی: اگر از خون دشمن برای آبیاری کشت و کار و به ثمر رساندن سعادت و خوشبختی استفاده نشود، نباید انتظار داشت که این کشت و کار موفق و سرسبز شود.
گر تو ای جان جهان پا نگذاری به میان
کار ایّام شود چون تن بی جان، مهمل
هوش مصنوعی: اگر تو، ای جان زندگی، قدمی به وسط نگذاری و حضور پیدا نکنی، روزگار مانند جسمی بیجان و بیفایده خواهد شد.
جُست در هند بسی، دیدهٔ انصاف و نیافت
جز تو شایان نثار گهر مدح و غزل
هوش مصنوعی: در سرزمین هند بسیار گشت و نگاهی به انصاف انداخت، اما جز تو کسی را لایق نثار کردن جواهرات مدح و شعر ندید.

حزین لاهیجی