شمارهٔ ۴۹ - در شکایت از روزگار
نبندی دل ای بخرد هوشیار
به جادوی نیرنگی روزگار
فریبنده دیوی ست زرّین پرند
سیه دل نگاریست سیمین عذار
فریبا نگردی به دستان او
که کردهست بازوی رستم نزار
فراغت نخسبی در ایوان او
که سیل است و ارکانش نااستوار
چه بالین و بستر گران کرده ای؟
که ابر است و بام تو سوراخ دار
به انس سرای سپنجی مپیچ
که ناپایدار است و بی اعتبار
ننازی به مهر سپهر دو رنگ
نبازی به این مهرهٔ کم عیار
کمین کش کمانی ست بس کینه توز
جگر دوز تیری ست غافل شکار
گرفته ست چالاک رخش از حریف
فکنده ست بر خاک، سام سوار
دریده ست درع نریمان به زور
بریده ست شریان شیران هزار
زره کرده چرم هژبران ز تیر
گره کرده بازوی مردانِ کار
فروکنده گوری ز بهرام گور
کفن کرده خفتان اسفندیار
بزن مطرب آن نای عیسی نفس
بده ساقی آن جام دشمن خمار
بخوان از من این نظم سنجیده نغز
که از مغز گیتی برآرم دمار
به دور آور آن شادی آور قدح
که دلگیرم از گردش روزگار
گران گشته بر دوش من زندگی
شکسته ست پشتم درین زیر بار
به عهدی درین هفت خوانم اسیر
به عمری درین ششدرم سوگوار
درین سجن اندوهگین بی قرین
درین کاخ سیمابگون بی قرار
چه پویم ره شکوهٔ بیکران؟
چه گویم ز حرمان یار و دیار؟
کجا تاب و این سینهٔ شعله خیز؟
کجا خواب و این چشم اختر شمار؟
حزین از نوای پریشان تو
دل غنچه خون است و اشک هزار
بیفکن کنون زخمهای خامه را
که نازک بود تار و کف رعشه دار
شمارهٔ ۴۸ - در بیان حال خود و نصیحت: چشمم گشوده است در فیض نوبهارشمارهٔ ۵۰ - به یکی از آشنایان خود نوشته است: کشور هند که بادا بری از خوف و خلل
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نبندی دل ای بخرد هوشیار
به جادوی نیرنگی روزگار
هوش مصنوعی: دل خود را به فریبها و نیرنگهای دنیا نسپار، ای انسان خردمند و هوشیار.
فریبنده دیوی ست زرّین پرند
سیه دل نگاریست سیمین عذار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک موجود فریبنده میپردازد که همچون دیوی طلایی و زیباست، اما دارای دلی تیره و تار است. او همچنین یک دختر با چهرهای نقرهای و زیبا را به تصویر میکشد. در واقع، بین زیبایی ظاهری و باطن تاریک این موجود تضادی وجود دارد که توجه را جلب میکند.
فریبا نگردی به دستان او
که کردهست بازوی رستم نزار
هوش مصنوعی: به دام زیباییاش نسيفتی؛ او کسی است که قدرت و تواناییاش بینظیر است و میتواند حتی قهرمانان بزرگی مانند رستم را به زانو درآورد.
فراغت نخسبی در ایوان او
که سیل است و ارکانش نااستوار
هوش مصنوعی: در ایوان او آرامشی نیست، چرا که وابستگیها و پایههایش ناپایدار و بیثبات است.
چه بالین و بستر گران کرده ای؟
که ابر است و بام تو سوراخ دار
هوش مصنوعی: چقدر بر روی زمین و دوش خود بار سنگینی گذاشتهای؟ چون آسمان پر از ابر است و سقف خانهات ترک دارد.
به انس سرای سپنجی مپیچ
که ناپایدار است و بی اعتبار
هوش مصنوعی: به دنیای فانی و بیدوام دل نبند، زیرا این دنیا پایدار نیست و ارزشی ندارد.
ننازی به مهر سپهر دو رنگ
نبازی به این مهرهٔ کم عیار
هوش مصنوعی: تو به زیبایی و محبت آسمان که دچار تغییرات و رنگهای مختلف است، نناز و فخر نکن، زیرا این محبتهای ناچیز و سطحی ارزش زیادی ندارند.
کمین کش کمانی ست بس کینه توز
جگر دوز تیری ست غافل شکار
هوش مصنوعی: شخصی در کمین نشسته است که با کینه و حسد به شکار نزدیک میشود. او مانند کمانی است که برای پرتاب تیر آماده است و تیرش بیخبر از هدف، به سمت شکار پرتاب میشود.
گرفته ست چالاک رخش از حریف
فکنده ست بر خاک، سام سوار
هوش مصنوعی: اسب تند و چابک سام، حریفش را شکست داده و او را بر زمین انداخته است.
دریده ست درع نریمان به زور
بریده ست شریان شیران هزار
هوش مصنوعی: در این ابیات به حکایت قدرت و شجاعت نریمان اشاره شده است. او با قدرت و نیروی خود، حفاظت از دلاوریهای شیران را از بین برده و به نوعی نشاندهنده عظمت و توانمندی خود است. این تصویر، نمادی از پیروزی و تسلط او بر دشمنان است.
زره کرده چرم هژبران ز تیر
گره کرده بازوی مردانِ کار
هوش مصنوعی: زرهای بهسان چرم بر تن هژبر (شیر یا پلنگ) پوشیده شده است و تیرهایش دستهای مردان کاری که میکنند را محکم کرده است.
فروکنده گوری ز بهرام گور
کفن کرده خفتان اسفندیار
هوش مصنوعی: در زیر خاک، گوری از بهرام گور خوابیده است و اسفندیار در کنار او آرام گرفته است.
بزن مطرب آن نای عیسی نفس
بده ساقی آن جام دشمن خمار
هوش مصنوعی: به نوازنده بگو که ساز را به صدا درآورد و صدای دلچسبی را پخش کند، و از ساقی بخواه که آن جامی را به ما بدهد که ما را مست کند و فراموشی بیاورد.
بخوان از من این نظم سنجیده نغز
که از مغز گیتی برآرم دمار
هوش مصنوعی: از من این شعر زیبا و حساب شده را بخوان که من توانمندیهای جهانی را به چالش میکشم.
به دور آور آن شادی آور قدح
که دلگیرم از گردش روزگار
هوش مصنوعی: شراب خوش را از من دور کن، چرا که من از دگرگونیهای زندگی ناراحتم.
گران گشته بر دوش من زندگی
شکسته ست پشتم درین زیر بار
هوش مصنوعی: زندگی بر دوش من سنگینی میکند و بار آن به قدری سنگین است که باعث شده است حس کنم کمرم زیر فشار آن شکسته است.
به عهدی درین هفت خوانم اسیر
به عمری درین ششدرم سوگوار
هوش مصنوعی: در این هفت مرحله از زندگیام گرفتار هستم و در این شش دوره از عمرم به خاطر گذشتهام غمگین و داغدارم.
درین سجن اندوهگین بی قرین
درین کاخ سیمابگون بی قرار
هوش مصنوعی: در این زندان پر از اندوه و بیقراری، در این قصر با رنگی شبیه جیوه، هیچ آرامشی وجود ندارد.
چه پویم ره شکوهٔ بیکران؟
چه گویم ز حرمان یار و دیار؟
هوش مصنوعی: چه راهی را باید بروم تا به عظمت بیپایان برسم؟ چه باید بگویم دربارهٔ محرومیت از یار و سرزمینم؟
کجا تاب و این سینهٔ شعله خیز؟
کجا خواب و این چشم اختر شمار؟
هوش مصنوعی: این سینهٔ پرشور چطور میتواند آرام گیرد؟ و این چشمانی که ستارهها را میشمارند چگونه میتوانند خواب باشند؟
حزین از نوای پریشان تو
دل غنچه خون است و اشک هزار
هوش مصنوعی: حزین از صدای آشفته تو، دل غنچه پر از خون و اشک است.
بیفکن کنون زخمهای خامه را
که نازک بود تار و کف رعشه دار
هوش مصنوعی: جراحتها و زخمهای تازه را رها کن، چون این زخمها شکننده و حساس هستند.

حزین لاهیجی