گنجور

شمارهٔ ۵ - در مدح حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله

مرغ شب پیشتر از آنکه برآرد آواز
دل شوریده نوا، زمزمه ای کرد آغاز
می سرایید دل و کلفت آواز نبود
ایمن از فتنه گریهای زبان غمّاز
دادم از شور جنون بال و پر شوق به هوش
کردم از شوق درون، روزنهٔ گوش فراز
تا چه راز است که از پرده برون می آید؟
تا چه تار است که اندیشه، کشیده ست به ساز؟
از طرب صومعه دارانِ دماغ آوردند
سر برون از حجب عنصری کاخ مجاز
شوق در گرم عنانیّ و طلب در جستن
مژه در بال فشانی و نگه در پرواز
زخمه بر عود اثر زد دل و من سنجیدم
او سراینده و من پرده نیوشندهٔ راز
من ز عاشق سخنی، گوش برآواز خبر
او به جادو نفسی، عشوه فروش اعجاز
من به آتش جگری موسی مشتاق سروش
او به دلکش خبری شعلهٔ طور اعزاز
من به حسرت شکنی منتظر بوی یمن
او به شیرین دهنی، خسرو خوبان طراز
نکته سربسته تر از غنچه راز محمود
پرده پیچیده تر از طرّهٔ مُشکینِ ایاز
نمک اندوزتر از پسته ٔ شور لیلی
سینه پردازتر از ناله مجنون به گداز
حالتی بوالعجب آمد ز سماعم در پیش
بی خودی را نتوان کرد بیان با خود باز
ناگهان مرغ شباهنگ برآورد خروش
هم صفیران چمن سیر، کشیدند آواز
مست پیمانه اوا آتش، من و شمع سحری
می پرستان به می و قبله پرستان به نماز
دل مرا گفت که مستانه نوایی سر کن
تو هم آخر ز غم آن بت عشّاق نواز
پاسخش دادم ازین مصرع سنجیده خویش
آنچه انجام ندارد چه نمایم آغاز؟
باز دل گفت که مشتاق سخنهای توام
ای بلاغت ز کلام تو مطرّز به طراز
بکش ای بحر نوال، از رگ نیسان قلم
گهری چند به گوشم، چه حقیقت چه مجاز
الله الله که نتابی رخ ازین ملتمسم
ای صریر قلمت را به نواسنجان ناز
گفتم از عذر و تعلل نشماری ز رهی
تازه عهدی ست مرا با ملک بی انباز
که نگویم به جز از نعت رسول عربی
خواجهٔ هر دو سرا، دادرس بنده نواز
باعث خلقت کل، هادی ارباب سبل
سر و سرخیل رسل، محرم خلوتگه راز
بخششش عام چو احسان خداوند کریم
برنگردد تهی از درگه او دست نیاز
با ردای کرمش، قامت امّید قصیر
خلعت رحمت او بر قد تقصیر دراز
صیت شرعش، به ملاهی چو زند بانگ غضب
نغمه خون گردد و با زخمه چکد از رگ ساز
دولت از همّت او لطمه خور دست لئیم
سیر چشم از رشحات کف فیّاضش آز
دردم نزع به خاطر گذرد گر یادش
سوی تن جان به لب آمده، می گردد باز
آبرویی که مرا در دو جهان هست آن است
که به اقبال جبین سایی اویم ممتاز
سرو را از اثر معنی اخلاص است این
که گهر ریزدم از خامهٔ صورت پرداز
نفسم همسفر قافلهء بوی یمن
نالهٔ من حدی دشت نوردان حجاز
با دم پاک من افسانه گر آرند خسان
پورمریم نشود لعبتی لعبت باز
نکهت عنبر سارا نشود عالمگیر
گر برون بر ندهد بوی خود از پردهٔ ساز
گر بود بی خردی زادهٔ دربا گهران
نتواند به گرانمایه دلان شد انباز
رنج بی فایده از سعی نخواهد بردن
ماکیان گر نکند پرورش بیضهٔ غاز
جانگزا زهر شود نکتهٔ شیرین منش
نیشکر، عقرب جراره شود در اهواز
رَه خطیر است حزین، این همه بی باک مکن
به کمیت قلم ارجاع عنان در تک و تاز
وقت آن است که در بزم محبّت من و دل
برفروزیم به محراب دعا، شمع نیاز
شام احباب تو روشن، ز دل نورانی
دشمن جاه تو را سر بود اندر دم گاز

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرغ شب پیشتر از آنکه برآرد آواز
دل شوریده نوا، زمزمه ای کرد آغاز
هوش مصنوعی: مرغ شب قبل از اینکه نغمه دل بی‌قرار را آغاز کند، زمزمه‌ای را شروع کرد.
می سرایید دل و کلفت آواز نبود
ایمن از فتنه گریهای زبان غمّاز
هوش مصنوعی: دل من به شوق می‌خواند، اما هیچ کدام از صداها از تهمت‌ها و سخنان کنایه‌آمیز در امان نیستند.
دادم از شور جنون بال و پر شوق به هوش
کردم از شوق درون، روزنهٔ گوش فراز
هوش مصنوعی: به خاطر احساسات شدید و دیوانگی‌ام، اشتیاق و شوقی به من عطا شد. با این شوق، گوش به زنگ شدم و به دقت به اطرافم گوش می‌سپارم.
تا چه راز است که از پرده برون می آید؟
تا چه تار است که اندیشه، کشیده ست به ساز؟
هوش مصنوعی: چه رازی وجود دارد که از پرده بیرون می‌آید؟ چه تاریکی‌ای هست که فکر را به انجام کار وا می‌دارد؟
از طرب صومعه دارانِ دماغ آوردند
سر برون از حجب عنصری کاخ مجاز
هوش مصنوعی: از شادی و خوشحالی زاهدان، بوی خوشی به مشام می‌رسد و در این میانه، فضایی از سرمستی و شگفتی به وجود آمده است که همه چیز در حال بیرون آمدن از قید و بندها و محدودیت‌هاست.
شوق در گرم عنانیّ و طلب در جستن
مژه در بال فشانی و نگه در پرواز
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق در حال اوج و شدت است، و در جستجوی خواسته‌ها مانند مژه‌ای است که بالی را در اختیار دارد و نگاهش در حال پرواز است.
زخمه بر عود اثر زد دل و من سنجیدم
او سراینده و من پرده نیوشندهٔ راز
هوش مصنوعی: نواختن بر عود تأثیری در دل من گذاشت و من احساس کردم که او شاعر است و من شنونده‌ای هستم که به رازها گوش می‌دهم.
من ز عاشق سخنی، گوش برآواز خبر
او به جادو نفسی، عشوه فروش اعجاز
هوش مصنوعی: من از سخنان عاشقانه یکی، به صدای خبر او گوش می‌دهم و به قدرت جادوگری او، که با چشمان فریبنده‌اش هر کسی را دل می‌برد، توجه می‌کنم.
من به آتش جگری موسی مشتاق سروش
او به دلکش خبری شعلهٔ طور اعزاز
هوش مصنوعی: من به شوق آتش دل موسی، که خبر دلنشینی داشت، مشتاق هستم. این آتش، تجلی عظمت و احترام الهی است.
من به حسرت شکنی منتظر بوی یمن
او به شیرین دهنی، خسرو خوبان طراز
هوش مصنوعی: من با آرزوی دیدن محبوبم و مزه‌ی شیرینی کلامش در انتظار هستم. او مانند زیباترین و بهترین‌هاست که دل‌ها را می‌رباید.
نکته سربسته تر از غنچه راز محمود
پرده پیچیده تر از طرّهٔ مُشکینِ ایاز
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مطلب می‌پردازد که برخی نکات و اسرار در زندگی بسیار عمیق‌تر و پیچیده‌تر از آن چیزی هستند که به چشم می‌آیند. مانند غنچه‌ای که هنوز شکفته نشده و رازی در خود دارد، یا مانند گیسوان مشکی و زیبا که به خوبی پوشیده شده‌اند و رازهایی را در خود نهفته دارند. در واقع، شاعر به زیبایی و رازآلودگی این نکات اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که حقیقت همیشه به سادگی قابل درک نیست.
نمک اندوزتر از پسته ٔ شور لیلی
سینه پردازتر از ناله مجنون به گداز
هوش مصنوعی: درد و غم لیلی در دل مجنون به اندازهٔ شورپسته و ذوق و شوقی که در او وجود دارد، عمیق‌تر و شدیدتر است.
حالتی بوالعجب آمد ز سماعم در پیش
بی خودی را نتوان کرد بیان با خود باز
هوش مصنوعی: حالت عجیبی از سر شوق و وجد به من دست داده که نمی‌توانم حس بی‌خبری و سرمستی‌ام را به راحتی توصیف کنم. این حالتی است که فراتر از کلمات و بیان است.
ناگهان مرغ شباهنگ برآورد خروش
هم صفیران چمن سیر، کشیدند آواز
هوش مصنوعی: ناگهان پرنده‌ای به نام شباهنگ شروع به آواز خواندن کرد و صدای او با صدای دیگر پرندگان از چمنزار همراه شد و نشاطی را در فضا منتشر کرد.
مست پیمانه اوا آتش، من و شمع سحری
می پرستان به می و قبله پرستان به نماز
هوش مصنوعی: عشق و شوق من، چون آتش در دل می‌سوزد و من مانند شمعی هستم که در این سحرگاه، به می‌پرستی و محبت مشغولم، در حالی که دیگران به نماز و عبادت مشغول‌اند.
دل مرا گفت که مستانه نوایی سر کن
تو هم آخر ز غم آن بت عشّاق نواز
هوش مصنوعی: دل من به من گفت که با شوق و نشاط، شعری سرایی، زیرا که در غم آن معشوق نوازشگر، جاودانه‌ای هستند که دل‌ها را به خود مشغول کرده است.
پاسخش دادم ازین مصرع سنجیده خویش
آنچه انجام ندارد چه نمایم آغاز؟
هوش مصنوعی: به او پاسخ دادم که با توجه به این شعر که خودم سروده‌ام، نمی‌دانم چه کار باید بکنم وقتی که چیزی به وقوع نمی‌پیوندد.
باز دل گفت که مشتاق سخنهای توام
ای بلاغت ز کلام تو مطرّز به طراز
هوش مصنوعی: دل بار دیگر به من گفت که بسیار مشتاق شنیدن سخنان تو هستم، ای کسی که کلامت با زیبایی و بلاغت آراسته شده است.
بکش ای بحر نوال، از رگ نیسان قلم
گهری چند به گوشم، چه حقیقت چه مجاز
هوش مصنوعی: ای دریا، بر من نیکویی‌ات را بیفشان، چون تعدادی گوهر از رگ نیسان به گوشم برسد، چه واقعی و چه توهمی.
الله الله که نتابی رخ ازین ملتمسم
ای صریر قلمت را به نواسنجان ناز
هوش مصنوعی: ای خدایا! به خاطر این سرمستی و دل‌باختگی، هرگز رویت را از این غم و اندوه دور نکن. ای صدایی که از قلمت ناشی می‌شود، زیبایی‌ها را به گوش ما برسان.
گفتم از عذر و تعلل نشماری ز رهی
تازه عهدی ست مرا با ملک بی انباز
هوش مصنوعی: گفتم که بهانه‌گیری و عقب‌افتادگی را از یاد ببرم، چون اکنون قراردادی تازه با موجودی دارم که هیچ شریکی ندارد.
که نگویم به جز از نعت رسول عربی
خواجهٔ هر دو سرا، دادرس بنده نواز
هوش مصنوعی: من به جز از توصیف پیامبر عرب، که سرور هر دو جهان و بخشنده به بندگان است، چیزی نمی‌گویم.
باعث خلقت کل، هادی ارباب سبل
سر و سرخیل رسل، محرم خلوتگه راز
هوش مصنوعی: علت ایجاد همه چیز، راهنمای برترین پیشوایان، سردمدار پیامبران و آگاه از رازهای درونی و نهان است.
بخششش عام چو احسان خداوند کریم
برنگردد تهی از درگه او دست نیاز
هوش مصنوعی: بخشش او مانند لطف و احسان خداوند نیکوکار است و هرگز نمی‌تواند بی‌پاسخ بماند. کسی که به او دست نیاز دراز کند، از درگاه او خالی نخواهد ماند.
با ردای کرمش، قامت امّید قصیر
خلعت رحمت او بر قد تقصیر دراز
هوش مصنوعی: با لباس مهربانی‌اش، قد و قامت امید من کوتاه است و بخشش او بر اساس نقص‌های من قابل توجه و بزرگ جلوه می‌کند.
صیت شرعش، به ملاهی چو زند بانگ غضب
نغمه خون گردد و با زخمه چکد از رگ ساز
هوش مصنوعی: شکوه و آواز قوانین او، وقتی که در میانه آن بزم بانگ خشم برمی‌خیزد، باعث می‌شود که خون به نغمه درآید و از سازش رگ‌ها بریزد.
دولت از همّت او لطمه خور دست لئیم
سیر چشم از رشحات کف فیّاضش آز
هوش مصنوعی: قدرت و موفقیت به خاطر تلاش و همت او آسیب می‌بیند، زیرا کسانی که از نعمت‌های او بهره‌مند هستند همچنان به زیاده‌خواهی و طمع خود ادامه می‌دهند.
دردم نزع به خاطر گذرد گر یادش
سوی تن جان به لب آمده، می گردد باز
هوش مصنوعی: درد من در حال نزدیک شدن به آخر است، اما وقتی که به یاد او می‌افتم و جانم به لبم رسیده، دوباره به یادش برمی‌گردم.
آبرویی که مرا در دو جهان هست آن است
که به اقبال جبین سایی اویم ممتاز
هوش مصنوعی: آبرو و شأن من در این دنیا و آن دنیا به خاطر این است که زیر سایه الطاف و سعادت او باشم.
سرو را از اثر معنی اخلاص است این
که گهر ریزدم از خامهٔ صورت پرداز
هوش مصنوعی: سرو به دلیل صفای درون و خلوص هوش و احساساتش به این زیبایی و شکوه رسیده است. من هم از قوهٔ تخیل و هنر خود، می‌خواهم داستانی زیبا و پر از عمق و معنا خلق کنم.
نفسم همسفر قافلهء بوی یمن
نالهٔ من حدی دشت نوردان حجاز
هوش مصنوعی: نفس من همپای کاروان بوی خوش یمن است و ناله‌ام نشانی از سرزمین دشت‌نوردان حجاز دارد.
با دم پاک من افسانه گر آرند خسان
پورمریم نشود لعبتی لعبت باز
هوش مصنوعی: اگر افراد نالایق به واسطه توانایی و مهارت‌های من افسانه و داستانی بیاورند، فرزند مریم نخواهد توانست به عنوان یک بازیچه و عروسک در دست این افراد قرار بگیرد.
نکهت عنبر سارا نشود عالمگیر
گر برون بر ندهد بوی خود از پردهٔ ساز
هوش مصنوعی: عطر خوشبو و دلنشین گیاهان به تنهایی نمی‌تواند همه جا را پر کند و آثارش را نمایان سازد، مگر اینکه به عطری فراتر از خود رسیده و از پردهٔ پنهان بیرون بیاید.
گر بود بی خردی زادهٔ دربا گهران
نتواند به گرانمایه دلان شد انباز
هوش مصنوعی: اگر کسی بی‌خرد و نادان باشد، حتی اگر از خانواده‌ای ثروتمند و با افتخار باشد، نمی‌تواند هم‌نشینی و همراهی با اندیشمندان و مردم با ارزش را پیدا کند.
رنج بی فایده از سعی نخواهد بردن
ماکیان گر نکند پرورش بیضهٔ غاز
هوش مصنوعی: زحمت و تلاش بی‌هدف، نتیجه‌ای ندارند. مانند این که اگر مرغ‌ها تلاش کنند اما تخم‌گذاری غازها را نداشته باشند، فایده‌ای نخواهد داشت.
جانگزا زهر شود نکتهٔ شیرین منش
نیشکر، عقرب جراره شود در اهواز
هوش مصنوعی: اگرچه رفتار و کنش‌های شیرین و جذب‌کننده می‌تواند به خوبی و خوشی سرانجام یابد، اما در عین حال ممکن است در برخی موقعیت‌ها به تلخی و آسیب دچار شود. در این راستا، چیزی که در ابتدا خوشایند به نظر می‌رسد، می‌تواند عواقب ناگواری به همراه داشته باشد و ما را در موقعیتی خطرناک قرار دهد.
رَه خطیر است حزین، این همه بی باک مکن
به کمیت قلم ارجاع عنان در تک و تاز
هوش مصنوعی: راه پرخطر است، ای حزین، پس با جسارت و بی‌خیالی رفتار نکن. با قلمت مواظب باش و کنترل اوضاع را در دست بگیر تا از هر آشوبی دور بمانی.
وقت آن است که در بزم محبّت من و دل
برفروزیم به محراب دعا، شمع نیاز
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که در مجالس عشق و محبت، دل‌هایمان را روشن کنیم و در جایی که دعا می‌خوانیم، شمع نیاز را به نمایش بگذاریم.
شام احباب تو روشن، ز دل نورانی
دشمن جاه تو را سر بود اندر دم گاز
هوش مصنوعی: شب دوستان تو روشن است، در حالی که دل دشمنان به خاطر مقام و جاه تو مثل شعله‌ای زبانه می‌کشد.