گنجور

شمارهٔ ۴۶ - قصیده در پند و اندرز و بی وفایی دنیا

هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی
افتاده مرا زورق هستی به تباهی
پوشیده شب ظلمت گیتی، گهرم را
من چشمهٔ حیوانم و هند است سیاهی
یا هست مضیّق تن و من یوسف زندان
یا خود من و چرخیم به هم، یونس و ماهی
یا انجم سطع فلک و صبح جهانم
از اشک سحرگاهی و از آه پگاهی
انصاف به دیوان که جویم به که نالم؟
دعوی ز من و از فلک سفله گواهی
من دانم و دل کز ستم دهر چه دیدم
دل آینهٔ صورت حال است کماهی
برگوهر من رفته ستم در خزف آباد
نه حسرت مالی ست نه اندیشهٔ جاهی
هر لحظه بود نفرتم از دهر فزونتر
تا هست در اقطار جهان، آمر و ناهی
اسباب مساعد نشد، ایّام معاون
ورنه نیم از روی خرد، مُخطی و ساهی
صد پلّه فرود آورد از قدر مقامم
گر عقل خطابم دهد ادراک پناهی
من نورم و اجرام طبیعی همه ظلمت
یکجا نشود جمع سفیدیّ و سیاهی
یاور نه و اسباب تنافر همه حاضر
در عهد من آماده بود هر چه بخواهی
بی گرز و کمند از کف رستم چه گشاید؟
رایج به زر و سیم شود سکّهٔ شاهی
با جوهر ذاتی چه کند سام تهی دست؟
جان مفت دهد، تیغ ز کف داده سپاهی
فرزین چو گشادی ندهد فیل شود مات
هر کس به حریفی ست درین عرصه، مباهی
گر جذبهٔ بیجاده عنان گیر نگردد
جنبش ز مقامی نکند، قوّت کاهی
در پیچ و خم غم، گسلد رشتهٔ عمرش
رستم نرسد گر به سر بیژن چاهی
انتاج محال است ز شکلی که عقیم است
تدبیر چه سازد به قضایای الهی
معنی نبود در رقم دفتر ایّام
تاریخ جهان است پر از قصهٔ واهی
کودک نیم ای چرخ که بازم به تو لُعبت
اقبال تو خوش باد به اصحاب ملاهی
ته کاسهٔ جم روزیِ این گرسنه چشمان
ارزانی این تاجوران تخت و کلاهی
سختی ز تو، از صبر قوی پنجه تحمّل
خصمی ز تو، از دیدهٔ من خیر نگاهی
پایان نبود بخل تو و همّت ما را
ابعاد مجرد نپذیرند تناهی
از قسمت افلاک حزین، این گله بگذار
از بیش وکم آن نفزایی و نه کاهی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی
افتاده مرا زورق هستی به تباهی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زندگی دنیا مانند مسیر و جاده‌ای است که ما در آن قدم می‌زنیم، اما من به دلیل مشکلات و چالش‌هایی که دارم، در مسیر زندگی‌ام به سمت تباهی و نابودی می‌روم.
پوشیده شب ظلمت گیتی، گهرم را
من چشمهٔ حیوانم و هند است سیاهی
هوش مصنوعی: در شب تاریک و پر از ظلمت جهان، من همچون جواهری درخشان هستم و سیاهی مانند سرزمین هندوستان به نظر می‌رسد.
یا هست مضیّق تن و من یوسف زندان
یا خود من و چرخیم به هم، یونس و ماهی
هوش مصنوعی: یا من در زندان یوسف هستم و گرفتار، یا مثل یونس و ماهی در دایره گردش روزگار هستیم.
یا انجم سطع فلک و صبح جهانم
از اشک سحرگاهی و از آه پگاهی
هوش مصنوعی: آسمان پرستاره و سحرگاه که با اشک و ناله صبحگاهی آغاز می‌شود، به من نور و روشنی می‌بخشند.
انصاف به دیوان که جویم به که نالم؟
دعوی ز من و از فلک سفله گواهی
هوش مصنوعی: من به دنبال انصاف هستم و نمی‌دانم به کدام مقام و قدرت شکایت کنم. در واقع، دعوای من با این مشکلات و موقعیت ناپسند، تنها شاهدی از آسمان و سرنوشت پست است.
من دانم و دل کز ستم دهر چه دیدم
دل آینهٔ صورت حال است کماهی
هوش مصنوعی: من از دردهایی که در این دنیا کشیده‌ام آگاه هستم. دل من مانند آینه‌ای است که وضعیت و حال و روزم را به نمایش می‌گذارد.
برگوهر من رفته ستم در خزف آباد
نه حسرت مالی ست نه اندیشهٔ جاهی
هوش مصنوعی: بگذر از من که در این دنیای پر از مشکلات، نه تنها به خاطر مال و ثروت دچار افسوس هستم، بلکه به مقام و جایگاه اجتماعی هم فکر نمی‌کنم.
هر لحظه بود نفرتم از دهر فزونتر
تا هست در اقطار جهان، آمر و ناهی
هوش مصنوعی: هر لحظه که می‌گذرد، نفرت من از دنیا بیشتر می‌شود، زیرا هنوز در گوشه و کنار این جهان، فرمان‌ده و نهی کننده‌ای وجود دارد.
اسباب مساعد نشد، ایّام معاون
ورنه نیم از روی خرد، مُخطی و ساهی
هوش مصنوعی: دنیا یاری نکرد و شرایط مناسب فراهم نشد، وگرنه من در میان خرد و درک خود، نه خطا کردم و نه اشتباهی داشتم.
صد پلّه فرود آورد از قدر مقامم
گر عقل خطابم دهد ادراک پناهی
هوش مصنوعی: اگر عقل به من بگوید که به جایگاه و مقامم کمتر از آنچه هستم وجود دارم، باید از این مقام پایین بیفتم. یعنی اگر عقل به من اجازه دهد، دلیلی برای یافتن پناهی در فهم و ادراک ندارم.
من نورم و اجرام طبیعی همه ظلمت
یکجا نشود جمع سفیدیّ و سیاهی
هوش مصنوعی: من نوری هستم که در مقابل همهٔ تاریکی‌ها قرار می‌گیرم و هیچ‌گاه نمی‌توان سفید و سیاه را هم‌زمان در کنار هم به وجود آورد.
یاور نه و اسباب تنافر همه حاضر
در عهد من آماده بود هر چه بخواهی
هوش مصنوعی: هر کمکی که نیاز داشته باشی و هر چیزی که باعث دوری و جدایی شود، در زمان من به فراوانی وجود داشت و آماده بود.
بی گرز و کمند از کف رستم چه گشاید؟
رایج به زر و سیم شود سکّهٔ شاهی
هوش مصنوعی: اگر رستم بدون گرز و ابزار شکار باشد، چه اقدامی می‌تواند انجام دهد؟ آیا در این صورت سکه‌های شاهانه فقط به خاطر طلا و نقره‌اش ارزش پیدا می‌کنند؟
با جوهر ذاتی چه کند سام تهی دست؟
جان مفت دهد، تیغ ز کف داده سپاهی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سام از لحاظ مالی و مادی در تنگناست، نمی‌تواند جوهر واقعی خود را نادیده بگیرد. او حاضر است جان خود را فدای چیزی کند که ارزشمندتر از مال و ثروت است و نمی‌تواند سلاح و قدرت را به راحتی از دست بدهد.
فرزین چو گشادی ندهد فیل شود مات
هر کس به حریفی ست درین عرصه، مباهی
هوش مصنوعی: وقتی فرزین به میدان می‌آید و دست به عمل می‌زند، هیچ‌کس نمی‌تواند در مقابلش بایستد. در این عرصه، هر کسی که با او درگیر شود، دچار حیرت می‌شود و از برتری او شگفت‌زده می‌ماند.
گر جذبهٔ بیجاده عنان گیر نگردد
جنبش ز مقامی نکند، قوّت کاهی
هوش مصنوعی: اگر نیرویی غیرقابل کنترل بر تو تسلط یابد، حرکتی از محل خود نخواهی داشت و نمی‌توانی پیشرفت کنی.
در پیچ و خم غم، گسلد رشتهٔ عمرش
رستم نرسد گر به سر بیژن چاهی
هوش مصنوعی: در میان دشواری‌ها و مشکلات زندگی، اگر رستم به سر بیژن نرسد، عمرش به پایان می‌رسد و از هم پاشیده می‌شود.
انتاج محال است ز شکلی که عقیم است
تدبیر چه سازد به قضایای الهی
هوش مصنوعی: نتیجه‌گیری غیر ممکن است از چیزی که خود ناتوان است، تدبیر چه می‌تواند کند در برابر تقدیرهای الهی؟
معنی نبود در رقم دفتر ایّام
تاریخ جهان است پر از قصهٔ واهی
هوش مصنوعی: در زندگی، نشانه‌ای از واقعیت وجود ندارد و تاریخ بشر پر از داستان‌های بی‌اساس و جعلی است.
کودک نیم ای چرخ که بازم به تو لُعبت
اقبال تو خوش باد به اصحاب ملاهی
هوش مصنوعی: ای چرخ گردون، تو کودک من هستی و خوش به حال کسانی که با شادابی و خوش‌گذرانی سر و کار دارند.
ته کاسهٔ جم روزیِ این گرسنه چشمان
ارزانی این تاجوران تخت و کلاهی
هوش مصنوعی: در انتهای کاسهٔ جمشید، روزی‌های مورد نیاز این گرسنه‌ها قرار دارد، در حالی که چشمان این ثروتمندان، به تخت و کلاه خودشان دوخته شده است.
سختی ز تو، از صبر قوی پنجه تحمّل
خصمی ز تو، از دیدهٔ من خیر نگاهی
هوش مصنوعی: سختی‌هایی که تو به من می‌زنی، باعث می‌شود که من صبر بیشتری پیدا کنم و بتوانم در برابر دشواری‌ها مقاومت کنم. همچنین، نگاه خیرخواهانه و خوبی که از تو می‌بینم، به من انرژی و امید می‌دهد.
پایان نبود بخل تو و همّت ما را
ابعاد مجرد نپذیرند تناهی
هوش مصنوعی: بخل تو و تلاش ما هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد و این دنیا نمی‌تواند محدودیت‌های آن را درک کند.
از قسمت افلاک حزین، این گله بگذار
از بیش وکم آن نفزایی و نه کاهی
هوش مصنوعی: از سرنوشت حاکم بر آسمان‌ها غمگین نباش، این مجموعه از خوبی‌ها و بدی‌ها را بپذیر؛ نه بر کم و کاستی‌ها بیفزای و نه بر آن بکاه.