شمارهٔ ۴۵ - این قصیده را به طریقهٔ خاقانی سروده است
ای پرتو جمال تو را مظهر آفتاب
آیینه دار حسن تو نیک اختر آفتاب
اوّل جبین ز خاک رهت غازه می کند
چون صبح سر برآورد از خاور آفتاب
حربا زلال عشق تو از مهر می کشد
صاف شراب حسن تویی، ساغر آفتاب
سرو تو سایه تا به سر خاکیان فکند
افتاده از فراق تو بر بستر آفتاب
در حسرت زلال وصال تو سوخته ست
تو چشمهٔ حیاتی و اسکندر آفتاب
یک لالهٔ برشته دل داغ دیده ای ست
از عارض تو، بر فلک اخضر آفتاب
از جوق هندوان تو یک پاسبان، زحل
وز خیل چاکران تو یک صفدر آفتاب
از قصر رفعت تو بود کهتر آسمان
وز ذرّه با فروغ رخت کمتر آفتاب
تا بر رخت سپند بسوزد ز اختران
بر کف گرفته بنده صفت مجمر آفتاب
از شرم تیرگی نتواند سپید شد
در روزگار حسن تو چون شب پرآفتاب
سنجیدن رخ تو به خورشید، احولی ست
تو نور چشم عالمی و اعور آفتاب
حسنش خزان شود ننهد گر به بندگی
بر خاک درگه تو، رخ احمر آفتاب
در سلک خادمان دل افروز محفلت
باشد یکی غلام نکو منظر آفتاب
تنها زنی به قلب دل و دین عالمی
تازد همیشه یک تنه بر لشکر آفتاب
جایی که رای روشنت از رخ کشد نقاب
بیرون نیاورد ز گریبان سر آفتاب
در وصف عارض تو، چو گیرد به کف قلم
ریزد فرو ز کلک ثناگستر آفتاب
هر نکته ای ز چامهٔ روشن بیان تو
در معنی است گوهر و در پیکر آفتاب
دفتر به پیش خامه تو را عرضه گر دهد
از هر خط شعاع، خورد نشتر آفتاب
ای چشمهٔ زلال که در اشتیاق تو
دارد ز مهر، حالت نیلوفر آفتاب
در ملک حسن، باج نهد خامه ات بر او
افلاس را اگر نکند محضر آفتاب
در پیشگاه سدّهٔ قصر جلال تو
چون جوکیان، نشسته به خاکستر آفتاب
گیرد رواج، قرصهٔ ناقص عیار او
نام تو را چو سکّه زند بر زر آفتاب
چون جلوهٔ تو پای نهد در رکاب ناز
آرد پی نیاز، سر و افسر آفتاب
گیسوی عنبرین چو به دوش و بَر، افکنی
گیرد سواد موی تو در عنبر آفتاب
نقش سُم سمند تو، تا جلوه گر نگشت
هرگز ندیده بود ز خود بهتر آفتاب
خونش حلال غمزهٔ مرد افکنت شود
از ابر اگر به سر نکند معجر آفتاب
تا آتشین عذار تو را قبله ساخته ست
می پرورد به دامن خود آذر آفتاب
تا نور فیض شمع جمال تو برفروخت
پروانه وار، سوخته بال و پر آفتاب
از رای مستقیم تو صد طعنه می خورد
پا گر نهد برون ز خط محور آفتاب
تا شد حریف طالع منصوبه ساز تو
نقش کساد باخته در ششدر آفتاب
مپسند پرده برفتد از تیره بختیم
ناگه، در اَبرِ خط نکنی مضمر آفتاب
از دولت تو، سایهٔ بال هما شود
بر فرق عاشقان تو، در محشر آفتاب
آرایش عذار نکو باد، طرّه ات
تا سایه را مجال نباشد در آفتاب
شمارهٔ ۴۴ - قصیده در پند و اندرز: ای دل لباس عاریتی از جهان مخواهشمارهٔ ۴۶ - قصیده در پند و اندرز و بی وفایی دنیا: هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پرتو جمال تو را مظهر آفتاب
آیینه دار حسن تو نیک اختر آفتاب
هوش مصنوعی: ای پرتوی از جمال تو، آینهای هستند که زیباییات را نشان میدهند و تو مانند ستارهای درخشان در آسمان آفتابی.
اوّل جبین ز خاک رهت غازه می کند
چون صبح سر برآورد از خاور آفتاب
هوش مصنوعی: اوّلین نوری که از خاک راه تو میتابد، مانند طلوع صبح است که خورشید از سمت شرق بالا میآید.
حربا زلال عشق تو از مهر می کشد
صاف شراب حسن تویی، ساغر آفتاب
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آبی زلال است که با مهرش، شراب صاف و خالصی را میسازد. زیبایی تو مانند جامی است که نور خورشید را در خود منعکس میکند.
سرو تو سایه تا به سر خاکیان فکند
افتاده از فراق تو بر بستر آفتاب
هوش مصنوعی: سرو تو مانند سایهای است که بر روی زمین افتاده و به خاطر دوری تو، روی بستر آفتاب بیقرار شده است.
در حسرت زلال وصال تو سوخته ست
تو چشمهٔ حیاتی و اسکندر آفتاب
هوش مصنوعی: کسی در آرزوی دیدار تو در آتش حسرت میسوزد. تو مانند چشمهای از زندگی هستی و مانند اسکندر به درخشش و عظمت خورشید.
یک لالهٔ برشته دل داغ دیده ای ست
از عارض تو، بر فلک اخضر آفتاب
هوش مصنوعی: یک لالهٔ پژمرده و دل شکسته، که از چهرهٔ تو دچار غم و سوختگی شده، بر آسمان سبز مانند خورشید میدرخشد.
از جوق هندوان تو یک پاسبان، زحل
وز خیل چاکران تو یک صفدر آفتاب
هوش مصنوعی: از میان گروه هنرمندان تو، یک نگهبان داریم و از میان سپاهیان تو، یک فرمانده مانند آفتاب.
از قصر رفعت تو بود کهتر آسمان
وز ذرّه با فروغ رخت کمتر آفتاب
هوش مصنوعی: از کاخ بلندی توست که آسمان نیز از آن کمتر است و از ذره، با روشنی چهرهات، آفتاب نیز کمنورتر به نظر میرسد.
تا بر رخت سپند بسوزد ز اختران
بر کف گرفته بنده صفت مجمر آفتاب
هوش مصنوعی: به دور از تو، ستارهها در آسمان میسوزند و من مانند بندهای که آتش را در دست دارد، چهرهام را به نور و حرارت آفتاب میآراستم.
از شرم تیرگی نتواند سپید شد
در روزگار حسن تو چون شب پرآفتاب
هوش مصنوعی: در روزهایی که تو هستی و زیباییات درخشان است، دیگر هیچ چیزی نمیتواند به خوبی و روشنی تو برسد. حتی اگر هم بخواهد تلاش کند، باز هم مثل شب تاریک میماند و نمیتواند خود را روشن کند.
سنجیدن رخ تو به خورشید، احولی ست
تو نور چشم عالمی و اعور آفتاب
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات را با خورشید نمیتوان سنجید، زیرا تو نور چشم جهانی و خورشید چشمچران است.
حسنش خزان شود ننهد گر به بندگی
بر خاک درگه تو، رخ احمر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر حسن و زیبایی او در زمین تو بپاید و به بندگیات درآید، حتی در روزهای خزان هم چهرهاش مانند روزهای آفتابی و سرشار از روشنی خواهد بود.
در سلک خادمان دل افروز محفلت
باشد یکی غلام نکو منظر آفتاب
هوش مصنوعی: در میان خادمان محیطی که دلها را روشن میکند، یکی از آنها بندهای است با چهره زیبا که مانند خورشید میدرخشد.
تنها زنی به قلب دل و دین عالمی
تازد همیشه یک تنه بر لشکر آفتاب
هوش مصنوعی: به طور کلی، در این بیت به ویژگی خاص یک زن اشاره شده است که میتواند تأثیر عمیقی بر جهان و دلها بگذارد. او به قدری قوی و تأثیرگذار است که به تنهایی میتواند در برابر سختیها و چالشها پایداری کند، مانند نیرویی که با نور آفتاب در نبرد است. این تصویر به قدرت و اراده زنان اشاره دارد و نشاندهنده توانایی آنها در تغییر و شکلدهی به مسائل مختلف است.
جایی که رای روشنت از رخ کشد نقاب
بیرون نیاورد ز گریبان سر آفتاب
هوش مصنوعی: در جایی که روشنی فکر و اندیشهات از پرده کنار بر میدارد، مثل خورشیدی که از دامناش بیرون میآید، نباید از تاریکیهای درون خود بیرون بیایی.
در وصف عارض تو، چو گیرد به کف قلم
ریزد فرو ز کلک ثناگستر آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی که قلم به توصیف چهرهات میپردازد، انگار نوری از خورشید بر آن میتابد و باعث میشود که کلمات با زیبایی و شگفتی بروی کاغذ بیفتند.
هر نکته ای ز چامهٔ روشن بیان تو
در معنی است گوهر و در پیکر آفتاب
هوش مصنوعی: هر نکته ای که از بیان روشن تو به دست میآید، مانند جواهر است و در وجودش جلوهی نور خورشید را دارد.
دفتر به پیش خامه تو را عرضه گر دهد
از هر خط شعاع، خورد نشتر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر کاغذی در اختیار تو باشد و هر خطی که بر آن مینویسی مانند پرتو خورشید روشنایی ببخشد، باید مراقب باشی که قلم تو به دل نشیند و اثرش عمیق باشد.
ای چشمهٔ زلال که در اشتیاق تو
دارد ز مهر، حالت نیلوفر آفتاب
هوش مصنوعی: ای چشمهٔ زلال، تو که به خاطر عشق و محبت به تو، نیلوفر آفتاب به حالتی خاص دچار شدهای.
در ملک حسن، باج نهد خامه ات بر او
افلاس را اگر نکند محضر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین زیبایی حسن، قلم تو به خاطر فقر و تنگدستی بر او باج بدهد، این فقر را فقط در سایه آفتاب میتوان دید وگرنه نباید خود را در معرض نمایش آن قرار دهی.
در پیشگاه سدّهٔ قصر جلال تو
چون جوکیان، نشسته به خاکستر آفتاب
هوش مصنوعی: در مقابل دروازهی کاخی که جلال تو را در خود دارد، مانند شترهای بارکش، بر روی خاکستر آفتاب نشستهایم.
گیرد رواج، قرصهٔ ناقص عیار او
نام تو را چو سکّه زند بر زر آفتاب
هوش مصنوعی: زمانی که نام تو در دلها جا بگیرد و به اندازه یک سکهای باارزش و درخشان درخور توجه باشد، مانند ناری در دل آفتاب میدرخشد و همه جا رواج پیدا میکند.
چون جلوهٔ تو پای نهد در رکاب ناز
آرد پی نیاز، سر و افسر آفتاب
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو قدم به میدان بگذارد، نیازمندی به همراهی تو به یاری میآید و مانند تاج و سرآغاز خورشید درخشش میکند.
گیسوی عنبرین چو به دوش و بَر، افکنی
گیرد سواد موی تو در عنبر آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی که موهای خوشبو و زیبا را به دوش و بر خود بریزی، رنگ موی تو در نور آفتاب مانند عطر عنبر جلوه میکند.
نقش سُم سمند تو، تا جلوه گر نگشت
هرگز ندیده بود ز خود بهتر آفتاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که اثر پاهای سمند تو نمایان نشد، خورشید هرگز خود را از تو برتر نمیدید.
خونش حلال غمزهٔ مرد افکنت شود
از ابر اگر به سر نکند معجر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر تاکنون بگذراند و با غمزه و فریبش کسی را به دردسر بیندازد، سرانجام باید هزینهاش را بپزد. اگر در زیر آسمان آفتاب، معجر (روسری) خود را نپوشاند، عاقبت خونش بر زمین خواهد ریخت.
تا آتشین عذار تو را قبله ساخته ست
می پرورد به دامن خود آذر آفتاب
هوش مصنوعی: چهره آتشین تو باعث شده که آفتاب به دور تو بگردد و مانند دامن خود به پرورش تو بپردازد.
تا نور فیض شمع جمال تو برفروخت
پروانه وار، سوخته بال و پر آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی که نور زیبایی تو به جانم تابید، مانند پروانهای که به شمع نزدیک میشود، تمام وجودم را به آتش عشق تو سپردم و مانند آفتاب درخشان شدم.
از رای مستقیم تو صد طعنه می خورد
پا گر نهد برون ز خط محور آفتاب
هوش مصنوعی: اگر کسی از نظر مستقیم و درست تو پیروی کند، حتماً دچار انتقادات و مشکلات خواهد شد، زیرا اگر پا از مسیر درست و مشخص خود فراتر بگذارد، با خطرات و چالشهای زیادی روبهرو خواهد شد.
تا شد حریف طالع منصوبه ساز تو
نقش کساد باخته در ششدر آفتاب
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت تو رقم خورد، رقیب تو در شدت نور خورشید باخته و نقش خود را از دست داد.
مپسند پرده برفتد از تیره بختیم
ناگه، در اَبرِ خط نکنی مضمر آفتاب
هوش مصنوعی: نپسند که ناگهان پردهها برداشته شود و شرایط سخت و ناگوار زندگیام نمایان شود، زیرا در میان مشکلات، روشنایی و امید به زندگی را نمیتوان پنهان کرد.
از دولت تو، سایهٔ بال هما شود
بر فرق عاشقان تو، در محشر آفتاب
هوش مصنوعی: از برکت تو، محبت و رحمتت همچون سایهای بر سر عاشقان تو در روز قیامت خواهد بود و آنها را در برابر آفتاب محشر محفوظ میدارد.
آرایش عذار نکو باد، طرّه ات
تا سایه را مجال نباشد در آفتاب
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات امیدوارم همیشه درخشان باشد و موهایت آنقدر زیبا و بلند باشد که سایه نتواند در نور آفتاب خود را نشان دهد.
حاشیه ها
1400/05/03 10:08
هیوا
درود معنی بیت پنجم چیست ؟

حزین لاهیجی