گنجور

شمارهٔ ۳۶ - در مدح حضرت امام عصر (عج)

تا در چمن این سرو برازنده چمان است
چیزی که به دل نگذرد اندوه خزان است
چشمش نشد از دولت دیدار تو محروم
پیداست که آیینه ز صاحب نظران است
بی ناوک بیداد تو آسایش دل نیست
تیر تو مگر در تن عاشق رگ جان است
فریاد که از رشک به لب ناله شکستند
در قافلهٔ عشق جرس بسته زبان است
دل بسته به نیرنگ بهاران نتوان بود
تا دیده کنی باز، درین باغ خزان است
مطرب، بسرا تا بگشاید لب فیضی
آهنگ نی و چنگ، فتوح لب و جان است
ز افسردگی طبع، به دامان تر ما
زاهد چه زنی طعنه؟ خرابات مغان است
افسانهٔ دنیا نتوانیم شنیدن
آری، اثر حرف سبک، خواب گران است
مغرور به این طاعت و طامات چرایی؟
در مذهب ما توبه شکستن به از آن است
بستان قدح و دفتر ایام فرو شوی
زنهار میندیش که ماه رمضان است
از دیده محجوب سحرخیز چه دیدی؟
سودی که تو پنداشته ای عین زیان است
دور دگر ای ساقی سرمست بپیمای
شوق گنهم با می دیرینه همان است
شایدکه ز فیض تو دماغی برسانیم
مفتاح سعادت به کف فیض رسان است
دیرینه شد و تازه بود رشحهٔ کلکم
چندان که کهنسال شود باده، جوان است
امروزمسلم به نی خامه من شد
این بیشه که میدان هژبران جهان است
دوشم به نوای سحری مرغ شب آهنگ
برگوش زد این نغمه که آسایش جان است
کز غازه عذار گل و گلزار بیارای
تا ابر بهار قلمت ژاله فشان است
لب را به ثناگستری شاه، نوابخش
کاین مایده از غیب تو را دست و دهان است
سلطان جهان، رهبر دین، هادی مهدی
کز جان به رهش چشم جهانی نگران است
ای پرده نشین دل و جان، در ره شوقت
این مطلع فرخنده مرا ورد زبان است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا در چمن این سرو برازنده چمان است
چیزی که به دل نگذرد اندوه خزان است
هوش مصنوعی: تا زمانی که این سرو زیبا در چمن ایستاده و رقصان است، غم و اندوه پاییز چیزی نیست که به دل انسان راه پیدا کند.
چشمش نشد از دولت دیدار تو محروم
پیداست که آیینه ز صاحب نظران است
هوش مصنوعی: چشم او از خوشبختی و زیبایی تو بی‌نصیب نیست، زیرا واضح است که او مانند آینه از بینش و فهم عمیق برخوردار است.
بی ناوک بیداد تو آسایش دل نیست
تیر تو مگر در تن عاشق رگ جان است
هوش مصنوعی: بدون تیر و کمان تو، آرامش دل ممکن نیست؛ تنها تیر محبوبی که به دل عاشق می‌نشیند، همان جان اوست.
فریاد که از رشک به لب ناله شکستند
در قافلهٔ عشق جرس بسته زبان است
هوش مصنوعی: افرادی که به عشق حسادت می‌ورزند، به خاطر این حسادت، از درد و زجر، صداشان به ناچار به ناله تغییر می‌کند. در این میان، صدای جرس که نشانه‌ای از عشق و سفر است، خود را نشان می‌دهد و زبان را به صدا درمی‌آورد.
دل بسته به نیرنگ بهاران نتوان بود
تا دیده کنی باز، درین باغ خزان است
هوش مصنوعی: نمی‌توان به زیبایی‌های بهار دل بست، وقتی که می‌بینی این باغ در حال خمیدگی و افول است.
مطرب، بسرا تا بگشاید لب فیضی
آهنگ نی و چنگ، فتوح لب و جان است
هوش مصنوعی: ای نوازنده، بسرای تا عطای موسیقی بر لب‌ها جاری شود. نواهای نی و چنگ، گشاینده‌ی دل و جان هستند.
ز افسردگی طبع، به دامان تر ما
زاهد چه زنی طعنه؟ خرابات مغان است
هوش مصنوعی: به خاطر افسردگی و ناراحتی که در دل دارم، ای زاهد، چه باکی داری از من؟ اینجا، جایی است که مغان و اهل خراباتی وجود دارند.
افسانهٔ دنیا نتوانیم شنیدن
آری، اثر حرف سبک، خواب گران است
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم داستان دنیا را بشنویم چون اثر سخنان سطحی و بی‌محتوا خواب و غفلت را به همراه دارد.
مغرور به این طاعت و طامات چرایی؟
در مذهب ما توبه شکستن به از آن است
هوش مصنوعی: چرا خود را به این عبادت و کارهای بزرگ بالا ببرى؟ در دین ما بهتر است که انسان توبه کند و گناهانش را فراموش کند.
بستان قدح و دفتر ایام فرو شوی
زنهار میندیش که ماه رمضان است
هوش مصنوعی: می‌گوید که یک لیوان شراب و یادداشتی بیاور و به این موضوع توجه نکن که ماه رمضان است. فقط از این لحظه لذت ببر و از افکار و نگرانی‌ها دور شو.
از دیده محجوب سحرخیز چه دیدی؟
سودی که تو پنداشته ای عین زیان است
هوش مصنوعی: از چشم کسی که در هنگام صبح زود به خواب است، چه چیزی را دیده‌ای؟ فایده‌ای که تو فکر می‌کنی، واقعاً ضرر است.
دور دگر ای ساقی سرمست بپیمای
شوق گنهم با می دیرینه همان است
هوش مصنوعی: ای ساقی سرمست، دوباره بگذار جامی پر از شوق و عشق به من بدهی، که می باستانی همان حال و هوای گناه را در بر دارد.
شایدکه ز فیض تو دماغی برسانیم
مفتاح سعادت به کف فیض رسان است
هوش مصنوعی: شاید با کمک و رحمت تو بتوانیم کلید خوشبختی را به دست آوریم، زیرا این رحمت توست که می‌تواند ما را به آن برساند.
دیرینه شد و تازه بود رشحهٔ کلکم
چندان که کهنسال شود باده، جوان است
هوش مصنوعی: هرچند که زمان زیادی از عمر آن می‌گذرد، اما هنوز هم جوان و تازه است؛ این نشان می‌دهد که حتی اگر باده قدیمی شود، طراوت و شادابی خود را حفظ می‌کند.
امروزمسلم به نی خامه من شد
این بیشه که میدان هژبران جهان است
هوش مصنوعی: امروز با قلم خود به وضوح نوشتم که این جنگل، میدان بزرگ انسان‌های قوی و قدرتمند است.
دوشم به نوای سحری مرغ شب آهنگ
برگوش زد این نغمه که آسایش جان است
هوش مصنوعی: شب گذشته صدای دلنشین سحری، مانند آواز پرنده‌ای، در گوشم پیچید و این نغمه برایم آرامش بخشید.
کز غازه عذار گل و گلزار بیارای
تا ابر بهار قلمت ژاله فشان است
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره‌ات همچون گل و باغ گل استفاده کن تا وقتی باران بهاری می‌بارد، دستت مانند ابر برکات را بر زمین بپاشد.
لب را به ثناگستری شاه، نوابخش
کاین مایده از غیب تو را دست و دهان است
هوش مصنوعی: لب‌های تو به احترام ستایش شاه، به تملق و شکرگزاری مشغول‌اند، زیرا این نعمت‌هایی که از غیب به تو می‌رسد، نیازمند زبان و بیان توست.
سلطان جهان، رهبر دین، هادی مهدی
کز جان به رهش چشم جهانی نگران است
هوش مصنوعی: سلطان عالم و پیشوای دین، مهدی، که مردم با اشتیاق و امید به او نگاه می‌کنند و منتظر فرارسیدن او هستند.
ای پرده نشین دل و جان، در ره شوقت
این مطلع فرخنده مرا ورد زبان است
هوش مصنوعی: ای آنکه در دل و جانم نشسته‌ای، در مسیر عشق تو، این عبارت خوشبختی همواره بر زبانم جاری است.