شمارهٔ ۳۲ - در مدح حضرت علیّ بن ابیطالب علیه السلام
نظر کن در سواد صفحه ام تا گلستان بینی
گذر کن دفترم را تا بهار بی خزان بینی
صریر خامه ام در طاق هفتم آسمان یابی
صفیر ناله ام را گوشوار عرشیان بینی
شکوه عشق بخشیده ست اقبال فریدونم
قلم را در بنان من، درفش کاویان بینی
ز لفظ آهنین پیکر،که داوود خرد بافد
کمیت خامه ام را بر کتف برگستوان بینی
ببین در نقطه ام تا چشم معنی گرددت روشن
بگیر این لقمه را تا حکمت لقمانیان بینی
به لفظ آغوش واکن تا به دامانت گهر ریزد
به معنی گوش بگشا تا لبم را ترجمان بینی
ز من پیمانه بستان تا حیات جاودان یابی
می از این جام جمشیدی بکش تا نور جان بینی
نیی چون مرد معنی، یاوه سنجی چون جرس تا کی؟
به دنبال زبان خود مرو ترسم زیان بینی
ز تقلید و قیامت کی فروغ معرفت خیزد؟
من از آتش دخان بینم، تو آتش از دخان بینی
نبندی دل به افسونی که طبع خفته شکل آرد
ز بیداران شنو تا سر معنی را عیان بینی
ز یک مشت استخوان سگ می کند پهلوی خود فربه
به اندک مایه ای نفس دنی را شادمان بینی
به بوی بی بقایی مغز خامت مست می گردد
به رنگ مستعاری خویشتن را بوستان بینی
چو نرگس دیده، محو رنگ و بو کردی نمی دانی
که مژگان تا زنی برهم نه این بینی نه آن بینی
گل حسرت نصیبی ها بود چون غنچه دل بستن
بهاری را که در دنباله، باد مهرگان بینی
ازین زندان ظلمانی برون آور سر، ای غافل
که انوار صفا در محفل روحانیان بینی
هوای نفس و طبعت خار در جیب و بغل ریزد
گل این شاخساران، دست فرسود خزان بینی
سموم دوزخ از بویت نسیم خلد می گردد
اگر در دل هوای پیشوای انس و جان بینی
سر مردان عالم شهسوار لافتی یعنی
علی مرتضی کز وی دل و جان کامران بینی
سرم را در هوایش عرش عزت در قدم یابی
دلم را از ولایش چون بهشت جاودان بینی
ز زهر آلوده تیغ معصیت ایمن بود جانت
چو بر بازوی ایمان حب او حزر امان بینی
زلیخایی کند در مصر حسنش جان آگاهان
هزاران بخت پیر از دولت عشقش جوان بینی
درآ در آستانش پایهٔ رفعت تماشا کن
ببین در زیر پا، تا نه رواق آسمان بینی
نشان پاکی طینت بود در سینه ها مهرش
دغل رسوا شود هر جا که سنگ امتحان بینی
چها باشد ز احسانش شب آهنگان طاعت را
سیه روزان عصیان را چو عفوش طیلسان بینی
به مسروران جنت، لطف او را مهربان یابی
به مقهوران دوزخ، قهر او را قهرمان بینی
کنی گرگوش دل، محوکلام معجز آیاتش
هزاران گنج معنی زبر هر حرفی نهان بینی
غبار آستانش سرمه در چشم ملک ساید
به راهش نقش پا را تاج فرق فرقدان بینی
ملک چاکر شهنشاها، به دل کوه غمی دارم
که لب را گر گشایم، چشمه سار خون روان بینی
اگر خواهی بگو تا آستین از دیده بردارم
که مژگان مرا از گریه شاخ ارغوان بینی
ز حرمان سر کویت به خاطر حسرتی دارم
که داغم را چو نی در کوچه بند استخوان بینی
خوش آن دولت که یکبار دگر هم آستان بوسم
دلم را در تپیدن چون درای پاسبان بینی
به گرد روضه ات گردم روان از سر قدم کرده
به خلدم خنده زن یابی به چرخم سرگران بینی
حزین حلقه در گوشم، غلامی از غلامانت
به عزّت سوی خود خوان چون اسیرم در هوان بینی
به عشق از التهاب آتش دل عاجزم عاجز
اگرکمتر لبم را در ثنا، رطب اللسان بینی
ورق در دست من بال و پر پروانه می گردد
قلم را در بنانم شمع سان آتش به جان بینی
به محشر چشم آن دارم که خیل جان نثاران را
کنی گر گوشه ی چشمی مرا هم در میان بینی
شمارهٔ ۳۱ - در ثنای حضرت امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (ع): زده ام طبل عشق و رسواییشمارهٔ ۳۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا: قول و عمل زشت و نکو گرچه قضا کرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نظر کن در سواد صفحه ام تا گلستان بینی
گذر کن دفترم را تا بهار بی خزان بینی
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و ببین چگونه نوشتههایم همچون گلستانی زیبا هستند. اگر به دفتر من سر بزنی، زیباییهایش را خواهی دید که هیچگاه پژمرده نمیشود.
صریر خامه ام در طاق هفتم آسمان یابی
صفیر ناله ام را گوشوار عرشیان بینی
هوش مصنوعی: صدای نوشتن قلم من به آسمان هفتم میرسد و اگر گوش و گوشوارهای برای عرشنشینان داشته باشی، صدای نالهام را میشنوی.
شکوه عشق بخشیده ست اقبال فریدونم
قلم را در بنان من، درفش کاویان بینی
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است که من در زندگیام شانس خوبی داشته باشم. اگر قلم را در دست من ببینی، نشانی از قدرت و افتخار پادشاهی کاویانی را مشاهده خواهی کرد.
ز لفظ آهنین پیکر،که داوود خرد بافد
کمیت خامه ام را بر کتف برگستوان بینی
هوش مصنوعی: از کلام قوی و محکم، که داوود با اندیشه خود به شیوهای هنرمندانه میسازد، میتوانی ببینی که چگونه کلمات من مانند یک پوشش محکم بر دوش یک درخت افراشته قرار گرفته است.
ببین در نقطه ام تا چشم معنی گرددت روشن
بگیر این لقمه را تا حکمت لقمانیان بینی
هوش مصنوعی: به تماشا بنشین و درک کن که چطور معنای واقعی چیزها را ببینی. این فرصت را غنیمت شمار و در این مسیر، پیامی عمیق و دانشی ارزشمند را دریافت کن.
به لفظ آغوش واکن تا به دامانت گهر ریزد
به معنی گوش بگشا تا لبم را ترجمان بینی
هوش مصنوعی: باز کن آغوش خود را تا گنجهای درونت به دامنت بریزد. به معنای دیگر، گوشهایت را شنوا کن تا بتوانی از لبان من فهم عمیقتری پیدا کنی.
ز من پیمانه بستان تا حیات جاودان یابی
می از این جام جمشیدی بکش تا نور جان بینی
هوش مصنوعی: از من جامی بخواه که با نوشیدن آن، به زندگی ابدی دست پیدا کنی. از این جامی که به جام جمشید معروف است، بنوش تا نور جانت را مشاهده کنی.
نیی چون مرد معنی، یاوه سنجی چون جرس تا کی؟
به دنبال زبان خود مرو ترسم زیان بینی
هوش مصنوعی: ای انسان، همچون مردهایی که درک و بینش واقعی دارند، در گمراهی و بیهویتی نچرخ، چرا که این کار نتیجهای جز آسیب و ضرر ندارد. به دنبال کلماتی که دلخواهت هستند نرو، زیرا ممکن است به دردسر بیفتی.
ز تقلید و قیامت کی فروغ معرفت خیزد؟
من از آتش دخان بینم، تو آتش از دخان بینی
هوش مصنوعی: از تقلید و روز حساب کی میتوان به روشنی شناخت دست یافت؟ من از دود، آتش را میبینم، اما تو آتش را از روی دود میبینی.
نبندی دل به افسونی که طبع خفته شکل آرد
ز بیداران شنو تا سر معنی را عیان بینی
هوش مصنوعی: دل خود را به جادو و فریبهای ظاهری که از خواب بیدار شدهاند، نبند. به سخنان آگاهان گوش کن تا بتوانی حقیقت را به روشنی ببینی.
ز یک مشت استخوان سگ می کند پهلوی خود فربه
به اندک مایه ای نفس دنی را شادمان بینی
هوش مصنوعی: یک سگ که از تکهای استخوان تغذیه میکند، میتواند به راحتی شکمش را پر کند و به همین دلیل خوشحال و راضی به نظر میرسد، حتی با وجود اینکه تنها به یک چیز جزئی وابسته است.
به بوی بی بقایی مغز خامت مست می گردد
به رنگ مستعاری خویشتن را بوستان بینی
هوش مصنوعی: به خاطر بوی ناب و زودگذر زندگی، فکر خامت تحت تأثیر قرار میگیرد و به دنیای خیال و رویای خود میروید، جایی که خودت را در یک باغ زیبا و دلربا میبیند.
چو نرگس دیده، محو رنگ و بو کردی نمی دانی
که مژگان تا زنی برهم نه این بینی نه آن بینی
هوش مصنوعی: وقتی چشمانت به زیبایی و عطر نرگس خیره شده است، نمیدانی که با چشمانت وقتی پلک میزنی، نه زیبایی را میبینی و نه از عطرش خبری داری.
گل حسرت نصیبی ها بود چون غنچه دل بستن
بهاری را که در دنباله، باد مهرگان بینی
هوش مصنوعی: این بیت به بیان آرزوها و حسرتها اشاره دارد. گل حسرت نشاندهنده آرزوهای ناپیما و دلباخته به فصلی از زندگی است که مانند غنچهای در انتظار شکفتن و بهار میماند. اما در پایان، به یادآوری میآورد که به زودی باد مهرگان، که نماد تغییر و گذر زمان است، برخواهد خاست و آن بهار همیشگی نخواهد ماند. این تصویر نشاندهنده بیثباتی و ناپایداری زیباییها و آرزوهای زندگی است.
ازین زندان ظلمانی برون آور سر، ای غافل
که انوار صفا در محفل روحانیان بینی
هوش مصنوعی: از این زندان تاریک و محدودیتها خارج شو، ای بیخبر که در جمع روحانیون، نورهای پاکی و معنویت را خواهی دید.
هوای نفس و طبعت خار در جیب و بغل ریزد
گل این شاخساران، دست فرسود خزان بینی
هوش مصنوعی: هوای نفس و طبیعت هر دو همچون خاری در جیب و بغل میریزند گلهایی از شاخ و برگ درختان، و تو دست خزان را در حال فرسودگی میبینی.
سموم دوزخ از بویت نسیم خلد می گردد
اگر در دل هوای پیشوای انس و جان بینی
هوش مصنوعی: بادهای بد عذابآور دوزخ با بوی تو تبدیل به نسیم خوشبو و دلپذیر بهشت میشود، اگر در دل خود ارادت و محبت به رهبری انسانها و جانها را احساس کنی.
سر مردان عالم شهسوار لافتی یعنی
علی مرتضی کز وی دل و جان کامران بینی
هوش مصنوعی: سر مردان بزرگ و پاکدل به علی مرتضی نسبت داده میشود، زیرا از او میتوان به خوشی و کامیابی در دل و جان رسید.
سرم را در هوایش عرش عزت در قدم یابی
دلم را از ولایش چون بهشت جاودان بینی
هوش مصنوعی: وقتی به فضای او توجه میکنم، احساس میکنم که سرم در عرش و مقام والایی قرار میگیرد. دلم را در وجود او میبینم که مانند بهشتی ابدی و جاویدان است.
ز زهر آلوده تیغ معصیت ایمن بود جانت
چو بر بازوی ایمان حب او حزر امان بینی
هوش مصنوعی: جان تو از زهر و آسیب معصیت در امان است، چون بر بازوی ایمان خود به محبت او تکیه کردهای و امنیت و امان را احساس میکنی.
زلیخایی کند در مصر حسنش جان آگاهان
هزاران بخت پیر از دولت عشقش جوان بینی
هوش مصنوعی: در مصر فردی به نام زلیخا وجود دارد که زیباییاش دل آگاهان را به شگفتی میآورد. این زیبایی میتواند هزاران بخت پیر را جوان کند و جان آدمیان را از عشقش سرشار کند.
درآ در آستانش پایهٔ رفعت تماشا کن
ببین در زیر پا، تا نه رواق آسمان بینی
هوش مصنوعی: وارد درگاه او شو و به تماشای مقام بلند او بنشین. توجه کن که زیر پایت چه چیزهایی وجود دارد، تا دیگر نتوانی آسمان را فقط بهعنوان یک سقف ببینی.
نشان پاکی طینت بود در سینه ها مهرش
دغل رسوا شود هر جا که سنگ امتحان بینی
هوش مصنوعی: نشانه صداقت و پاکی انسانها در دلهایشان عشق و محبت است. اما اگر کسی دروغگو باشد، در هر جایی که در برابر چالش و امتحان قرار بگیرد، به زودی نفاق او آشکار خواهد شد.
چها باشد ز احسانش شب آهنگان طاعت را
سیه روزان عصیان را چو عفوش طیلسان بینی
هوش مصنوعی: چه بسا که احسان او در شبهای تار، نیکیهایی به همراه داشته باشد، در حالی که گناهکاران در روزهای تیره و تار خود میتوانند رحمت و بخشش او را مانند جامهای زیبا ببینند.
به مسروران جنت، لطف او را مهربان یابی
به مقهوران دوزخ، قهر او را قهرمان بینی
هوش مصنوعی: اگر افرادی که در بهشت هستند از لطف و مهربانی خداوند بهرهمند هستند، افرادی که در جهنم به عذاب میسپرند، قدرت و قهر خداوند را به وضوح حس میکنند.
کنی گرگوش دل، محوکلام معجز آیاتش
هزاران گنج معنی زبر هر حرفی نهان بینی
هوش مصنوعی: اگر با گوش دل به کلام معجزهآسا و آیاتش توجه کنی، میتوانی هزاران گنجینهٔ معنی را در زیر هر حرف آن پیدا کنی.
غبار آستانش سرمه در چشم ملک ساید
به راهش نقش پا را تاج فرق فرقدان بینی
هوش مصنوعی: غبار درب او مانند سرمه در چشم فرشتهها مینشیند و وقتی راه او را نگاه کنی، آثار قدمهایش را همچون تاجی بر سر ستارهها میبینی.
ملک چاکر شهنشاها، به دل کوه غمی دارم
که لب را گر گشایم، چشمه سار خون روان بینی
هوش مصنوعی: من خدمتگزار پادشاهان هستم و در دل، غمی بزرگ دارم که اگر دهانم را باز کنم، اشکهایم مانند چشمهای از خون جاری خواهد شد.
اگر خواهی بگو تا آستین از دیده بردارم
که مژگان مرا از گریه شاخ ارغوان بینی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، به من بگو تا آستینم را از مقابل چشمم کنار بزنم، زیرا اگر اشکهایم را ببینی، مثل شاخهای درخت ارغوان خواهد بود.
ز حرمان سر کویت به خاطر حسرتی دارم
که داغم را چو نی در کوچه بند استخوان بینی
هوش مصنوعی: از ناراحتی اینکه نمیتوانم به دیار تو برسم، حسرتی در دل دارم که مانند نالهی نی، بر دلم سنگینی میکند و دردش را در وجودم احساس میکنم.
خوش آن دولت که یکبار دگر هم آستان بوسم
دلم را در تپیدن چون درای پاسبان بینی
هوش مصنوعی: خوش به حال آن کسی که بتواند دوباره دلش را بوسه بزند و در این حال، مانند نگهبان که به تپش در میآید، احساس خوبی داشته باشد.
به گرد روضه ات گردم روان از سر قدم کرده
به خلدم خنده زن یابی به چرخم سرگران بینی
هوش مصنوعی: در اطراف باغ تو، با عشق و شوق میچرخم و از همان ابتدا که به دل تو قدم گذاشتهام، به بهشت تو میخندم و تو را در حال سرگشتگی و مستی در آسمان میبینم.
حزین حلقه در گوشم، غلامی از غلامانت
به عزّت سوی خود خوان چون اسیرم در هوان بینی
هوش مصنوعی: حزین در این بیت به گونهای از احساس اسیری و وابستگی اشاره میکند. او میگوید که به مانند یک بنده که در چنگال عشق یا تمایل دیگری گرفتار است، تحت تأثیر وجود آن شخص قرار گرفته و با احساس عزت و افتخار به سوی او فراخوانده میشود. این احساس، همانند اینکه در فضای بلندی قرار دارد، بخشی از وجودش را در اختیار شخص محبوب میگذارد.
به عشق از التهاب آتش دل عاجزم عاجز
اگرکمتر لبم را در ثنا، رطب اللسان بینی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، دلتنگی و آتش دل مرا از پا درآورده است، و اگر کمتر از اینها، زبانم را در تعریف و تمجید تو بچشی، به خوبی متوجه خواهی شد.
ورق در دست من بال و پر پروانه می گردد
قلم را در بنانم شمع سان آتش به جان بینی
هوش مصنوعی: هرگاه که ورق را در دست میگیرم، همچون بال و پر پروانه حرکت میکند و وقتی قلم را در دستم میفشارم، مانند شمعی میسوزد و شعلهاش به جانم میافتد.
به محشر چشم آن دارم که خیل جان نثاران را
کنی گر گوشه ی چشمی مرا هم در میان بینی
هوش مصنوعی: من در انتظار روز قیامت هستم که ای کاش تو با نگاهت، جمعیت زیادی از جاننثاران را ببینی و حتی اگر فقط یک نگاه نثار من کنی.
حاشیه ها
1399/06/12 15:09
سید اسماعیل سادات
ز تقلید و قیاست کی فروغ معرفت خیزد
شما تقلید و قیامت نگاشته اید.
سپاس.