گنجور

شمارهٔ ۳۱ - در ثنای حضرت امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (ع)

زده ام طبل عشق و رسوایی
شهرهٔ شهرتم به شیدایی
دل و دین داده ام به مغ بچگان
همه جادو و شان یغمایی
همه آرام جان دلشدگان
همه درمان ناشکیبایی
می زنم جرعه، می کشم ساغر
با خراباتیان هرجایی
مده از دست ای حریف دمی
ذوق مستی و باده پیمایی
جز خرابات، دل نیاساید
نشوی هرزه گرد و هرجایی
لوحش الله ز اهل آنکه به زهد
ننمایند دامن آلایی
همه آزادگان خوف و رجا
همه ویرانیان و ترسایی
همه نو خط عذار و سیمین تن
همه سروِ ریاض رعنایی
از فروغ جمالشان گردد
آب در دیدهٔ تماشایی
همه روح روان و مونس دل
راحت افزای کنج تنهایی
همه مرهم نه جراحت دل
همگی مایهٔ تن آسایی
کرده سرگشتگان دلشده را
خضَری خطّ و لب مسیحایی
خطّشان مایهٔ دل آشوبی
لبشان شهرهٔ شکرخایی
غمزه ها جمله در سپهداری
مژه ها جمله، در صف آرایی
طرّه سنبل، جبین سمن پیرا
غنچه لب چهره ورد حمرایی
گونه چون لاله، لاله نعمانی
مژه خونی نگاه و یغمایی
شمع روی و بیاض گردنشان
غیرت بدر و رشک بیضایی
قد قیامت خرام غارتگر
مژه ناوک، اشارت ایمایی
همه مدهوش جام مهر و وفا
همه در جوش باده پیمایی
رشک طورست مجلسی که کند
شفقی باده، مجلس آرایی
ساقی آن بادهٔ صبوح بیار
که سرآرد، شب جگرخایی
بده آن می که جان بیاساید
که ندارم سر تن آسایی
ساقی آن ساغر طهور بیار
که دهد سینه را مصفّایی
بده آن آتش خرد سوزم
که ملولم از این تبه رایی
ساقی آن آب لاله رنگ بیار
که کند خانهٔ دل آرایی
بده آن صیقلی که پردازد
دل از آلایش هیولایی
ساقی آن مایهٔ سرور بیار
چند ازین خون دیده پالایی؟
چند کورانه راه کج سپرم؟
بده آن نور چشم بینایی
تا رَهِ نعت سروری سپرم
که رسولش بود تولّایی
شاه مردان علی که بر خاکش
فخر عرش است، جبهه فرسایی
افتتاح صحیفهٔ کن را
نام نامیش کرده طغرایی
مردگان مغاک گیتی را
دم پاکش کند مسیحایی
در رَهِ مدحت گران قدرش
خامه ام را رسد شکیبایی
نُه فلک را به رقص می آرد
نفسم از بلند آوایی
شهسوارا، ز گرد شبرنگت
مشک بیز است زلف حورایی
دین پناها، ز خاک درگاهت
سرمه زیب است چشم بینایی
کرده صبح ازل به لوح قضا
کلک حکم تو، صفحه آرایی
با حدوث تو عقل کل گوید
به قدم ناز کن که می شایی
آسمانت چو چاکران گوید
بنده فرمانم، آنچه فرمایی
کرده با یاد ماه طلعت تو
همه یوسف وشان، زلیخایی
به هوای تو می زند قطره
آه دشتی و اشک دریایی
مردگان را به یک نفس بخشد
دم صدق تو فیض احیایی
به دو انگشت، یک اشارت تو
ذوالفقاری کند ز برّایی
عِقد قندیل روضهٔ تو کند
طارم عرش را ثریّایی
سومناتِ محبّت تو بود
فارغ از رسم محفل آرایی
زلفِ حورانش کرده فرّاشی
رخ خوبانش فرش دیبایی
دل شوریدگانش ناقوسی
رگ جان جهان چلیپایی
خاطر قدسیانش مرآتی
دل سیمین برانش خارایی
جرم بخشا، ترانه ای سنجم
خالی از شرح و بسط انشایی
رشک مانیّ و نسخهٔ ارژنگ
کلک فکرم، به صفحه آرایی
چون برآرم نفس فرومانند
همهٔ دودمان زگویایی
زادهٔ طبع نشئه زا کلکم
زده بر صفحه، موج صهبایی
بر سپهر سخنوری، شعرم
کرده هر نقطه ایش شعرایی
لیک نتوانم از خجالت زد
در مدیح تو لاف غرایی
حوریان ریاض مدحت تو
بس که دارند شور زیبایی
برده بند نقاب شاهد فکر
از سر انگشت خامه گیرایی
شهریارا حزین جان بازت
که سراپا سریست سودایی
همه یک جان بود فدایی وش
همه یکدل بود تمنّایی
چه شود گر خط غلامی خویش
برساند به زبب امضایی؟
نبود با من دل آزرده
غم دنیاو فکر دنیایی
نه به کفرم سری نه با ایمان
نه به تقوی، نه باده پیمایی
نه به شاهد خوشم نه با زاهد
نه به مسجد نه دیر ترسایی
نبرد دل، به هیچ شیوه ز من
لب لعلی وچشم شهلایی
از دو عالم رمیده خاطر من
هستم آن تو، هر چه فرمایی
ای پنجاه در خواب بودی
نی کلکم کند شکرخایی
باد در دیدهٔ محبّانت
نور رای تو، شمع بینایی
در جگرگاه دشمنانت باد
دم تیغ تو در جگر خایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زده ام طبل عشق و رسوایی
شهرهٔ شهرتم به شیدایی
هوش مصنوعی: من در کوچه و بازار صدای عشق را بلند کرده‌ام و با این حال، همه مرا به خاطر شوریدگی‌ام می‌شناسند و به رسوایی‌ام آگاه‌اند.
دل و دین داده ام به مغ بچگان
همه جادو و شان یغمایی
هوش مصنوعی: من دل و ایمانم را به دست این بچه‌های مغز سپرده‌ام که تمام کارهایشان جادوگری و دزدی است.
همه آرام جان دلشدگان
همه درمان ناشکیبایی
هوش مصنوعی: همه کسانی که دلشان پر از عشق و اشتیاق است، به آرامش می‌رسند و می‌توانند بر ناملایمات و صبر خود غلبه کنند.
می زنم جرعه، می کشم ساغر
با خراباتیان هرجایی
هوش مصنوعی: من به آرامی نوشیدنی می‌نوشم و در کنار افرادی که زندگی‌شان را کنار گذاشته‌اند، در هر جا که باشم، به خوش‌گذرانی مشغولم.
مده از دست ای حریف دمی
ذوق مستی و باده پیمایی
هوش مصنوعی: ای دوست، لحظه‌ای هم این لذت شادی و نوشیدن را از دست نده.
جز خرابات، دل نیاساید
نشوی هرزه گرد و هرجایی
هوش مصنوعی: فقط در میخوارخانه، دل آرام می‌گیرد؛ در غیر این صورت، هر کس بی‌هدف و سرگردان خواهد بود.
لوحش الله ز اهل آنکه به زهد
ننمایند دامن آلایی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسانی که به ظاهر زهد و پارسایی می‌پردازند اما در درون، نیت‌های آلوده دارند، از دعوت و رحمت الهی محروم می‌شوند. به عبارتی دیگر، افرادی که فقط به ظاهر توجه می‌کنند و در دلشان صفای واقعی وجود ندارد، از دایره‌ی محبوبیت الهی خارج می‌شوند.
همه آزادگان خوف و رجا
همه ویرانیان و ترسایی
هوش مصنوعی: تمام کسانی که آزادند، احساس نگرانی و امید دارند. همه آنهایی که در حال ویرانی هستند، دچار ترس می‌شوند.
همه نو خط عذار و سیمین تن
همه سروِ ریاض رعنایی
هوش مصنوعی: تمامی زیبایی‌ها و خطوط چهره و بدن رسایی دارند، مانند سروهایی که در باغ‌ها می‌رویند و به شکوفایی و زیبایی می‌رسند.
از فروغ جمالشان گردد
آب در دیدهٔ تماشایی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و درخشندگی چهره‌شان، اشک شوق در چشمان بیننده می‌نشیند.
همه روح روان و مونس دل
راحت افزای کنج تنهایی
هوش مصنوعی: همه چیز را به گونه‌ای بساز که روح را پرخوشی و شادی بخشد و دل را آرام کند، حتی وقتی در تنهایی به سر می‌بری.
همه مرهم نه جراحت دل
همگی مایهٔ تن آسایی
هوش مصنوعی: تمامی درمان‌ها برای زخم دل، همگی موجب آرامش و راحتی هستند.
کرده سرگشتگان دلشده را
خضَری خطّ و لب مسیحایی
هوش مصنوعی: دل‌های سرگشته و دلتنگ را با زیبایی و خطوطی دلنشین تسکین بخشیده است، مانند لب‌های مسیح که روحانی و دلرباست.
خطّشان مایهٔ دل آشوبی
لبشان شهرهٔ شکرخایی
هوش مصنوعی: خطوطی که بر چهرهٔ آن‌ها است، دل را به تلاطم می‌اندازد و لب‌هایشان به نیکی و شیرینی شهرت دارند.
غمزه ها جمله در سپهداری
مژه ها جمله، در صف آرایی
هوش مصنوعی: چشمک‌ها همه در زیبایی مژه‌هاست و مژه‌ها در ردیف زیبایی قرار دارند.
طرّه سنبل، جبین سمن پیرا
غنچه لب چهره ورد حمرایی
هوش مصنوعی: موهای زیبا همچون سنبل، پیشانی مانند گل سمن، لب‌ها به شکل غنچه و چهره‌اش همچون گل سرخی است که تازه شکفته شده است.
گونه چون لاله، لاله نعمانی
مژه خونی نگاه و یغمایی
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند لاله است و مژه‌هایش چون خون در نگاهش غم و شدت را نشان می‌دهد.
شمع روی و بیاض گردنشان
غیرت بدر و رشک بیضایی
هوش مصنوعی: زیبایی و روشنی چهره‌ شان باعث حسادت و غیرت دیگران می‌شود.
قد قیامت خرام غارتگر
مژه ناوک، اشارت ایمایی
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت چشمان کسی اشاره شده که با ناز و کرشمه رفتار می‌کند. این شخص با نگاهی نافذ و دلربا توجه دیگران را جلب می‌کند و به نوعی قدرت و تأثیر آن را در برقراری ارتباط نشان می‌دهد. مژه‌های او به مانند یک تیر که از کمان رها می‌شود عمل می‌کند، و با یک اشاره یا نگاه می‌تواند دل‌ها را تسخیر کند.
همه مدهوش جام مهر و وفا
همه در جوش باده پیمایی
هوش مصنوعی: همه غرق در عشق و وفا شده‌اند و همه در حال شادی و خوش‌گذرانی هستند.
رشک طورست مجلسی که کند
شفقی باده، مجلس آرایی
هوش مصنوعی: مجلسی که با ظرافت و زیبایی آراسته می‌شود، حسودی و حسرتی شبیه به زیبایی کوه طور را در دل می‌پروراند. در این مجلس، با شراب و شادی همراه است.
ساقی آن بادهٔ صبوح بیار
که سرآرد، شب جگرخایی
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً آن شراب صبحگاهی را بیاور که دل را شاد کند و گزندهای شب را فراموش کنیم.
بده آن می که جان بیاساید
که ندارم سر تن آسایی
هوش مصنوعی: به من آن شرابی بده که جانم را تسکین دهد، زیرا من آرامش و آسایش جسمی ندارم.
ساقی آن ساغر طهور بیار
که دهد سینه را مصفّایی
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن پیاله‌ی پاک را بیاور که دل را پاک و زلال کند.
بده آن آتش خرد سوزم
که ملولم از این تبه رایی
هوش مصنوعی: بیا تا آن آتش خرد را به من بدهی که من از این بیهودگی و بی‌ثمر بودن زندگی خسته و ناامید شده‌ام.
ساقی آن آب لاله رنگ بیار
که کند خانهٔ دل آرایی
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن نوشیدنی زیبا و رنگین را بیاور که دل و روح مرا زینت ببخشد.
بده آن صیقلی که پردازد
دل از آلایش هیولایی
هوش مصنوعی: بده به من آن شخصی را که می‌تواند دل را از آلودگی‌های دنیوی پاک کند و به حقیقت نزدیک‌تر سازد.
ساقی آن مایهٔ سرور بیار
چند ازین خون دیده پالایی؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، برایم از آن شراب خوشحال‌کننده بیاور که چند قطره از اشک چشمانم را پاک کند؟
چند کورانه راه کج سپرم؟
بده آن نور چشم بینایی
هوش مصنوعی: چند بار باید راهی اشتباه بروم؟ به من نوری بده تا بتوانم درست ببینم.
تا رَهِ نعت سروری سپرم
که رسولش بود تولّایی
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا به ستایش و معرفی سروری بپردازم که پیامبرش، تولایی و رهبری خاصی دارد.
شاه مردان علی که بر خاکش
فخر عرش است، جبهه فرسایی
هوش مصنوعی: علی، شاه مردان است و افتخار عرش بر خاک اوست، که نشان‌دهنده‌ی بزرگی و مقام عالی اوست.
افتتاح صحیفهٔ کن را
نام نامیش کرده طغرایی
هوش مصنوعی: در آغاز کتاب، نام این اثر را با نام خود نوشت طغرایی.
مردگان مغاک گیتی را
دم پاکش کند مسیحایی
هوش مصنوعی: مردگان در دنیای خاکی به وسیله نفس پاک و زندگی‌بخش، شفا می‌یابند.
در رَهِ مدحت گران قدرش
خامه ام را رسد شکیبایی
هوش مصنوعی: در مسیر ستایش او، قلم من از صبر و استقامت برخوردار می‌شود.
نُه فلک را به رقص می آرد
نفسم از بلند آوایی
هوش مصنوعی: نفس من به قدری زیبا و بلند است که آسمان‌ها را به رقص و شور می‌آورد.
شهسوارا، ز گرد شبرنگت
مشک بیز است زلف حورایی
هوش مصنوعی: ای سواران بزرگوار، از گرد و غبار اسبت بوی مشک می‌نشیند، زلفت همچون زلف حوران زیباست.
دین پناها، ز خاک درگاهت
سرمه زیب است چشم بینایی
هوش مصنوعی: دین به عنوان پناهگاه، مانند سرمه‌ای زیباست که در چشم بینایی ما جلوه‌گری می‌کند و این زیبایی از خاک درگاه تو سرچشمه می‌گیرد.
کرده صبح ازل به لوح قضا
کلک حکم تو، صفحه آرایی
هوش مصنوعی: در آغاز صبحی که همیشه بوده، قلم تقدیر تو بر روی لوح سرنوشت نوشته شده و صفحه زندگی را زیبا کرده است.
با حدوث تو عقل کل گوید
به قدم ناز کن که می شایی
هوش مصنوعی: با به وجود آمدن تو، عقل کل می‌گوید: قدمی با ناز بردار، چونکه تو جذاب و دلربا هستی.
آسمانت چو چاکران گوید
بنده فرمانم، آنچه فرمایی
هوش مصنوعی: اگر آسمان تو به من بگوید که من بنده‌ات هستم، من هم هرچه که بگویی، انجام می‌دهم.
کرده با یاد ماه طلعت تو
همه یوسف وشان، زلیخایی
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که یاد و زیبایی چهره تو در دل دیگران تأثیرگذار است و آنها را به خاطر تو محبوب می‌کنند. به طوری که حس زیبایی و جذابیت تو در دل‌ها باقی مانده و مانند زلیخا که دلبسته یوسف بود، آن‌ها نیز مجذوب زیبایی تو شده‌اند.
به هوای تو می زند قطره
آه دشتی و اشک دریایی
هوش مصنوعی: به یاد تو، قطره‌ای از حسرت و اندوه در دشت جاری می‌شود و اشکی عمیق مانند دریا را به همراه دارد.
مردگان را به یک نفس بخشد
دم صدق تو فیض احیایی
هوش مصنوعی: با یک نفسی که تو به صداقت می‌دهی، جان تازه‌ای به مردگان می‌بخشند.
به دو انگشت، یک اشارت تو
ذوالفقاری کند ز برّایی
هوش مصنوعی: با دو انگشت، تنها یک اشاره‌ات می‌تواند کارهایی بزرگ و شگرف را انجام دهد.
عِقد قندیل روضهٔ تو کند
طارم عرش را ثریّایی
هوش مصنوعی: عقدی که گل‌های زیبای تو دارند، مانند نور قندیل، باعث روشنایی و ضربان آسمان می‌شود.
سومناتِ محبّت تو بود
فارغ از رسم محفل آرایی
هوش مصنوعی: مکان عشق تو، جایی است که از رسم‌ها و ظواهر مهمانی بی‌نیاز است.
زلفِ حورانش کرده فرّاشی
رخ خوبانش فرش دیبایی
هوش مصنوعی: زلف‌های زیبا و لطیف او مانند پرده‌ای زیبا است که چهره دلنشین او را زینت می‌دهد.
دل شوریدگانش ناقوسی
رگ جان جهان چلیپایی
هوش مصنوعی: دل افرادی که شور و احساس دارند، مانند ناقوسی است که رگ‌های زندگی جهان را به صدا درمی‌آورد و آن را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
خاطر قدسیانش مرآتی
دل سیمین برانش خارایی
هوش مصنوعی: دل پاک و مقدس او همچون آینه‌ای است که زیبایی‌های دل سیمین او را منعکس می‌کند، اما در عین حال، این دل با نشان‌های خاری نیز مواجه است.
جرم بخشا، ترانه ای سنجم
خالی از شرح و بسط انشایی
هوش مصنوعی: گناه را ببخش، من آهنگی را می‌سازم که از توضیحات و تفصیلات اضافی خالی باشد.
رشک مانیّ و نسخهٔ ارژنگ
کلک فکرم، به صفحه آرایی
هوش مصنوعی: حسادت به زیبایی مانی و نسخه خوش‌خط ارژنگ، مرا به نوشتن و تزئین افکارم وا می‌دارد.
چون برآرم نفس فرومانند
همهٔ دودمان زگویایی
هوش مصنوعی: زمانی که من نفس می‌زنم، تمام نسل‌ها و تبارها از بیان و سخن گفتن می‌خیزند.
زادهٔ طبع نشئه زا کلکم
زده بر صفحه، موج صهبایی
هوش مصنوعی: همهٔ شما که تحت تأثیر الهام و نغمه‌های سرخوشی هستید، بر روی صفحۀ دل، اثرات زیبایی از عشق و مستی را به وجود آورده‌اید.
بر سپهر سخنوری، شعرم
کرده هر نقطه ایش شعرایی
هوش مصنوعی: شعر من در هر نقطه‌ای از عالم کلام، به زیبایی و بلاغت بر افراشته شده و نمایان است.
لیک نتوانم از خجالت زد
در مدیح تو لاف غرایی
هوش مصنوعی: اما نتوانم از شرم در ستایش تو به گزافه‌گویی بپردازم.
حوریان ریاض مدحت تو
بس که دارند شور زیبایی
هوش مصنوعی: زنان بهشتی در باغ زیبایی تو، چنان شوری از زیبایی دارند که نمی‌توان وصف کرد.
برده بند نقاب شاهد فکر
از سر انگشت خامه گیرایی
هوش مصنوعی: عاشق بی‌اختیار به زیبایی معشوقه‌اش توجه دارد و با شنیدن نام او، افکاری تازه و دلنشین به ذهنش می‌رسد. حضور او به گونه‌ای است که حتی قلمش توانایی ثبت آن زیبایی را پیدا نمی‌کند و چهره‌اش مثل پرده‌ای درخشان، توجه همه را به خود جلب می‌کند.
شهریارا حزین جان بازت
که سراپا سریست سودایی
هوش مصنوعی: ای شهریار، تو مانند کسی هستی که در عشق و دیوانگی غرق شده‌ای و جانت در این مورد سرشار از احساسات و تمایلات است.
همه یک جان بود فدایی وش
همه یکدل بود تمنّایی
هوش مصنوعی: همه یکدل و یکرنگ بودند و هرکدام فدای یکدیگر می‌شدند و آرزوی مشترکی داشتند.
چه شود گر خط غلامی خویش
برساند به زبب امضایی؟
هوش مصنوعی: آیا اشکالی دارد اگر نوشته‌ای از محبت و عشق من به تو را با امضای خودم بفرستم؟
نبود با من دل آزرده
غم دنیاو فکر دنیایی
هوش مصنوعی: با من کسی نیست که از دنیا دلخوشی ندارد و به فکر مسائل دنیوی باشد.
نه به کفرم سری نه با ایمان
نه به تقوی، نه باده پیمایی
هوش مصنوعی: من نه به کفر اعتقاد دارم و نه به ایمان، نه به پرهیزکاری اهمیت می‌دهم و نه به نوشیدن شراب.
نه به شاهد خوشم نه با زاهد
نه به مسجد نه دیر ترسایی
هوش مصنوعی: من نه به زیبایی معشوقی علاقه دارم، نه با زاهدان ارتباطی دارم، نه به مکان‌های مذهبی مثل مسجد و نه به دیر و مکان‌های مسیحی.
نبرد دل، به هیچ شیوه ز من
لب لعلی وچشم شهلایی
هوش مصنوعی: نبردی که در دل من جریان دارد، هیچ راهی ندارد جز با لبانی زیبا و چشمانی عاشقانه.
از دو عالم رمیده خاطر من
هستم آن تو، هر چه فرمایی
هوش مصنوعی: من از هر دو جهان دور افتاده‌ام و تنها به یاد تو هستم؛ هر چیزی که بگویی، انجام می‌دهم.
ای پنجاه در خواب بودی
نی کلکم کند شکرخایی
هوش مصنوعی: ای کسی که در خواب عمیق فرورفته‌ای، همه‌ی شما به یک اندازه از نعمت‌های شیرین زندگی بهره‌مند نمی‌شوید.
باد در دیدهٔ محبّانت
نور رای تو، شمع بینایی
هوش مصنوعی: باد به چشمان عاشقان تو، روشنی رای تو را مانند شمعی که بینایی می‌بخشد، به نمایش می‌گذارد.
در جگرگاه دشمنانت باد
دم تیغ تو در جگر خایی
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان ساده‌تری بگوییم، این بیت به نوعی از قدرت و تسلط اشاره دارد که فردی بر دشمنان خود دارد، به طوری که تیغ او همچون یک باد در جگر آن‌ها نفوذ می‌کند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی شدت و تاثیر ضربه‌های او بر دشمنانش است.