گنجور

شمارهٔ ۳۰ - در مدح و منقبت امیر مومنان علیه السلام

ای نگاهت به صید دل، بازی
مژه ها جمله در سنان بازی
هر چه دل می بری به عشوه و ناز
بی نیازا، نباز در بازی
گر به ساغر کنم شراب بهشت
نکند با نگاهت انبازی
برفروزی ز باده چون به چمن
گل سوری به بوته بگدازیا
شمع رویت کند به محفل دل
پرده سوزی و انجمن سازی
داده ای در مصاف شیردلان
تیغ هندی به غمزهٔ غازی
کرده سویت روان تپیدن دل
نامه همراه رنگ پردازی
شمع سر درکشد چو در محفل
رخ برافروزی و قد افرازی
در غمت دیده ام کف طایی
با خیالت دل اشعب آزی
صبر، نازد به خویشتن، وقت است
دست و تیغی به امتحان یازی
در پریخانهٔ تو یاد گرفت
باده شوخی و شیشه طنازی
از می حسن و شور عشق کند
جلوه، مستی و غمزه غمّازی
نقش هر هفت خال راند لبت
ضربه بستانکه بردهای بازی
در غمت نالهٔ عراق سروش
شده بر من، سموم اهوازی
به دل آساییم ز غنچهٔ تر
مگر آبی بر آذر اندازی
وقت آن شد که در زمانه حزین
کج نهی افسر سخن سازی
وقت آن شد کز اژدهای قلم
کاویانی علم، برافرازی
وقت آن شد که در مدیح کند
دل پرشور، سینه پردازی
مدح تارک فراز هفت اورنگ
آبرو بخش ملت تازی
شاه مردان علی که منقبتش
خامه را می دهد سرافرازی
آن که در عرصهٔ شهیدانش
کرده خضر آرزوی جان بازی
آسمانش کند سلحشوری
آفتابش کند سراندازی
کرده از لهجهٔ نوایش کسب
نسر طایر، بلند پروازی
در ثنایش به عرشیان دارد
مرغ روحم، سر هم آوازی
می کند از نوای مدحت او
خامهٔ جبرئیل دمسازی
کند از فیض او به مرده دلان
نفسم پور مریم اعجازی
پیش تمکین او عنان بکشد
توسن عمر از سبکتازی
روز محشر به پرده داری او
می نیابد زمانه، همسازی
سرورا، با لب ثناگر تو
کرده روح القدس هم آوازی
خنگ گردون کند فرامش، تک
چون به میدان تکاور اندازی
با غبار آسمان رود از جا
در مصافی که حمله آغازی
بهر خوان تو در تنور فلک
مهر و مه راست، پیشه خبازی
می کند خیل شبروان تو را
قصب ماهتاب، بزازی
زخمهٔ شیونم تغافل توست
می خروشم اگر تو ننوازی
لب گشایی اگر به تحسینم
دل سوزان به کوثر اندازی
چه کم از کیسهٔ کرم شودت
گر به حال دلم بپردازی؟
چون تو گیری به دست خامه حزین
کلک مانی کجا و انبازی؟
قلم واسطی نژاد تو کرد
صفحه، همرنگ آل شیرازی
انوری بود اگر خدیو سخن
زد نوای تو کوس ممتازی
مرغ آمین ز آسمان آید
چون تو کف در دعا برافرازی
دل و دین در پناه عدل تو باد
تا ستم راست شیوه مجتازی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نگاهت به صید دل، بازی
مژه ها جمله در سنان بازی
هوش مصنوعی: نگاه تو همچون طعمی برای دل است و بازی مژه‌هایت مانند تیرکمان است که در این بازی به کار می‌آید.
هر چه دل می بری به عشوه و ناز
بی نیازا، نباز در بازی
هوش مصنوعی: هرچه با دل خود و به شیوایی و ناز گریزی از نیاز دیگران، در این بازی غافل نشو.
گر به ساغر کنم شراب بهشت
نکند با نگاهت انبازی
هوش مصنوعی: اگر در جام شراب بهشتی بریزم، چشم تو با آن نمی‌تواند هم‌نشینی کند.
برفروزی ز باده چون به چمن
گل سوری به بوته بگدازیا
هوش مصنوعی: وقتی که از باده می‌زدی، مانند گل سوری در چمن می‌درخشیدی و به لطافت و زیبایی پخش می‌شدی.
شمع رویت کند به محفل دل
پرده سوزی و انجمن سازی
هوش مصنوعی: وجود زیبای تو مانند شمعی است که در محفل دل می‌تابد و آتش عشق را به جان می‌افکند و موجب دور هم جمع شدن افراد می‌شود.
داده ای در مصاف شیردلان
تیغ هندی به غمزهٔ غازی
هوش مصنوعی: تو با چشمان ناز و دلبرانه‌ات، در مقابل شیران جنگجو، تیزی و قدرت سلاح هندی را هدیه داده‌ای.
کرده سویت روان تپیدن دل
نامه همراه رنگ پردازی
هوش مصنوعی: دل برای تو تپیده و نامه‌ای با رنگ و زیبایی به تو ارسال شده است.
شمع سر درکشد چو در محفل
رخ برافروزی و قد افرازی
هوش مصنوعی: وقتی که تو با زیبایی و جذابیت خود در جمع حاضر می‌شوی، شمع نیز به خاطر تو می‌درخشد و سر بلند می‌کند.
در غمت دیده ام کف طایی
با خیالت دل اشعب آزی
هوش مصنوعی: در حسرت تو، چشمانم مانند بال‌های یک پرنده به سوی خاطرات رفت و دل من به عشق تو می‌تپد.
صبر، نازد به خویشتن، وقت است
دست و تیغی به امتحان یازی
هوش مصنوعی: صبر و شکیبایی به خود اعتماد دارد، اکنون زمان آن است که قدرت و مهارت خود را در آزمون نشان دهی.
در پریخانهٔ تو یاد گرفت
باده شوخی و شیشه طنازی
هوش مصنوعی: در مکانی که تو هستی، یاد گرفتم که چگونه با باده و شراب شوخی کنم و به طرز ماهرانه‌ای با شیشه رفتار کنم.
از می حسن و شور عشق کند
جلوه، مستی و غمزه غمّازی
هوش مصنوعی: جلوه‌گری می و زیبایی عشق باعث مستی و شیطنت می‌شود.
نقش هر هفت خال راند لبت
ضربه بستانکه بردهای بازی
هوش مصنوعی: لب تو مانند هفت خال است که نقش و نگار زیبا و جذابی دارد. به مانند یک بازی، هر ضربه‌ای که به آن بزنند، به زیبایی‌هایش افزوده می‌شود و تو همیشه برنده‌ای.
در غمت نالهٔ عراق سروش
شده بر من، سموم اهوازی
هوش مصنوعی: در اندوه تو، صدای سروش در عراق به ناله درآمده و هوای اهواز پر از سموم شده است.
به دل آساییم ز غنچهٔ تر
مگر آبی بر آذر اندازی
هوش مصنوعی: بیا تا با دل آرامی از شکوفه‌ی تازه لذت ببریم، شاید بتوانی آبی بر روی آتش بریزی.
وقت آن شد که در زمانه حزین
کج نهی افسر سخن سازی
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که در این دنیای غمگین، باید با سخنانی حساب شده و زیرکانه خود را معرفی کنی.
وقت آن شد کز اژدهای قلم
کاویانی علم، برافرازی
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که با تلاش و کوشش، پرچم دانش و فرهنگ را برافرازیم و به سمت پیشرفت و تعالی حرکت کنیم.
وقت آن شد که در مدیح کند
دل پرشور، سینه پردازی
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که دل پرانرژی و سرشار از شوق، به ستایش و مدح بپردازد و سینه‌اش را از این احساسات پر کند.
مدح تارک فراز هفت اورنگ
آبرو بخش ملت تازی
هوش مصنوعی: مدح فردی که با جلال خود، از آسمان‌ها و زمین‌ها فراتر می‌رود و به ملت عرب اعتبار و عظمت می‌بخشد.
شاه مردان علی که منقبتش
خامه را می دهد سرافرازی
هوش مصنوعی: علی، که از بهترین مردان است و ویژگی‌های او باعث می‌شود قلم به احترام او بلند شود و برتری او را بنویسد.
آن که در عرصهٔ شهیدانش
کرده خضر آرزوی جان بازی
هوش مصنوعی: کسی که در میدان شهادت، خضر را به آرزوی جان بازی و زندگی درآورده است.
آسمانش کند سلحشوری
آفتابش کند سراندازی
هوش مصنوعی: آسمانش باعث شجاعت و دلیری می‌شود و نور خورشیدش او را به سرباز و جنگجو تبدیل می‌کند.
کرده از لهجهٔ نوایش کسب
نسر طایر، بلند پروازی
هوش مصنوعی: با صدای زیبا و دلنوازش، توانسته است جان تازه‌ای به پرنده‌ای بلندپرواز ببخشد.
در ثنایش به عرشیان دارد
مرغ روحم، سر هم آوازی
هوش مصنوعی: مرغ روحم در ستایش او به عرش نشسته و نجواهایی را به هم می‌سراید.
می کند از نوای مدحت او
خامهٔ جبرئیل دمسازی
هوش مصنوعی: قلم جبرئیل با نغمه‌های ستایش او به زیبایی و هم‌نوایی می‌پردازد.
کند از فیض او به مرده دلان
نفسم پور مریم اعجازی
هوش مصنوعی: از سهم و نعمت او، دل‌های مرده را زنده می‌کنم، زیرا نفس من مانند مریم، معجزه‌آساست.
پیش تمکین او عنان بکشد
توسن عمر از سبکتازی
هوش مصنوعی: وقتی به عظمت و قدرت او احترام بگذاری، زندگی‌ات به سمت او حرکت می‌کند و از بی‌نظمی و بی‌هدفی خارج می‌شود.
روز محشر به پرده داری او
می نیابد زمانه، همسازی
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسی نمی‌تواند به پرده‌دار اصلی دست یابد و تمام امور به سامان می‌رسد.
سرورا، با لب ثناگر تو
کرده روح القدس هم آوازی
هوش مصنوعی: ای سرور، روح القدس نیز با لبان ستایشگر تو هم صدا شده است.
خنگ گردون کند فرامش، تک
چون به میدان تکاور اندازی
هوش مصنوعی: زندگی و روزگار، اگرچه بی‌رحم و سخت است، اما وقتی که تو در میدان تلاش و مبارزه قرار بگیری، می‌توانی بر تمام مشکلات غلبه کنی و موفق شوی.
با غبار آسمان رود از جا
در مصافی که حمله آغازی
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده می‌شود که وقتی آسمان پر از غبار است، رودخانه از مسیر خود خارج می‌شود. این توصیف به نظر می‌رسد به صحنه‌ای اشاره دارد که در آن جنگ یا درگیری آغاز می‌شود. به طور کلی، این بیان به نوعی بی‌نظمی و آشفتگی اشاره دارد که به دنبال یک واقعه بزرگ یا بحرانی به وجود می‌آید.
بهر خوان تو در تنور فلک
مهر و مه راست، پیشه خبازی
هوش مصنوعی: در آسمان، خورشید و ماه مانند نان داریم، و حرفه‌ای که در اینجا داریم، شبیه نانوایی است.
می کند خیل شبروان تو را
قصب ماهتاب، بزازی
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از شب‌گردان به تو می‌نگرند، مانند پارچه‌ای که در نور ماه تابیده می‌شود.
زخمهٔ شیونم تغافل توست
می خروشم اگر تو ننوازی
هوش مصنوعی: درد و اندوه من ناشی از بی‌توجهی توست. اگر تو نخوانی و نوازی، من با تمام وجود فریاد می‌زنم.
لب گشایی اگر به تحسینم
دل سوزان به کوثر اندازی
هوش مصنوعی: اگر با گفتن کلامی زیبا به من لطف کنی، دل‌های سوخته را به آرامش و شفابخشی برسانی.
چه کم از کیسهٔ کرم شودت
گر به حال دلم بپردازی؟
هوش مصنوعی: اگر به حال دلم توجه کنی، چه نیازی به تخصیص چیز خاصی داری؟
چون تو گیری به دست خامه حزین
کلک مانی کجا و انبازی؟
هوش مصنوعی: وقتی تو قلم حزین را به دست می‌گیری، دیگر کجا و چه جایی برای هم‌بازی وجود دارد؟
قلم واسطی نژاد تو کرد
صفحه، همرنگ آل شیرازی
هوش مصنوعی: قلم نشانگر نبوغ و خلاقیت تو است، مانند رنگ آبی که به دیواره‌های شیراز جان می‌دهد.
انوری بود اگر خدیو سخن
زد نوای تو کوس ممتازی
هوش مصنوعی: اگر انوری سخن بگوید، صدایت مانند شرف و بهترین صدا خواهد بود.
مرغ آمین ز آسمان آید
چون تو کف در دعا برافرازی
هوش مصنوعی: اگر در دعا دستت را به سمت آسمان بلند کنی، مرغ خوشبختی از آسمان به سوی تو خواهد آمد.
دل و دین در پناه عدل تو باد
تا ستم راست شیوه مجتازی
هوش مصنوعی: دل و ایمانم در سایه‌ی عدالت تو باشد تا ظلم و ستم در مسیر راست و درست قرار گیرد.