گنجور

شمارهٔ ۲۸ - در منقبت حضرت امیر مومنان علیه السلام و آرزوی نجف اشرف

می رسدم از سخن رایت جم داشتن
مشرق و مغرب زمین، زیر قلم داشتن
لایق شان من است، مژده به انصاف ده
نوبت شاهی زدن، خامه علم داشتن
لفظ و معانی بود، زیر رکابم روان
این بود اندر جهان، خیل و حشم داشتن
پیشهٔ فکر من است، غوطه به دریا زدن
شیوهٔ کلک من است، معجزِِ دَم داشتن
از نفس عنبرین، وز خط سنبل رقم
دامن هر صفحه را، باغ ارم داشتن
دست خوش مو سوی، حربهٔ دریا شکاف
سرخط خصم قوی، رو به عدم داشتن
از هنر مانوی، غازه به ارژنگ دِه
بر اثر عیسوی، معجز دم داشتن
لیلی معنیِّ بکر، لفظ سیه خانه اش
خامهٔ مجنون صفت، طوف خِیم داشتن
کلک مرا می رسد، در ره رامشگری
نغمه به قانون زدن، ساز نِغم داشتن
باج به کلکم دهد، خطهٔ دانشوری
تاج به فرقم نهد، فوج حکم داشتن
رسم بیان من است، دل به نمک پروری
کار زبان من است تیغ دو دم داشتن
از سخن آراستن، مجلس دانشوری
جام مصفّا زدن، مجلس جم داشتن
بر فلک سروری، می رسد، انصاف ده
یک تنه خورشید من، چتر و علم داشتن
شد سخنم کیمیا، چاره نباشد مرا
از دل گرم و نفس، آتش و دم داشتن
جاهل و دانا برد، از سخنم لذتی
نُزل فقیر و غنی، خوان نِعم داشتن
عزت مردانه را ، عادت خود کرده است
نغمهٔ شادی زدن، پردهٔ غم داشتن
جرعهٔ خون جگر، خوردن و در ساختن
چهرهٔ کاهی ز غم، رشک بَقَم داشتن
همتم افسانه کرد، قاعدهٔ حاتمی
کیسه و دست تهی، بذل و کرم داشتن
مردمک دیده ام، خشک نماند ز دل
عادت دهقان بود، دانه به نم داشتن
ساحل آرام را، ناصیه سایت ...
ذوق دل انگیختن، موجهٔ یم داشتن
رهبر منزل شود، وحشت ازین خاکدان
راست به جنّت برد، جادهٔ رَم داشتن
کام وگلوی تو تر، شیر توکّل نکرد
کار تو از کودکی، خوردن و غم داشتن
حرص و طمع را شود بنده، که کنّاسی است
خالی و پر ساختن، فکر شکم داشتن
هیچ ندانسته ای، فایدهٔ فربهی
داده ای از ابلهی تن به ورم داشتن
یافته ای از خری، لذت تن پروری
فرض وجود تو شد، پاس عدم داشتن
چند دواند تو را مغز طمع پرورت؟
زحمت موران دهد، قوت سم داشتن!؟
نفس چه می پروری؟ فکر دل زار کن
راست نیاید به هم، گرگ و غنم داشتن
شهد و سم آمیختی، صاف ورع ریختی
بیهده معجون مکن، مدحت و ذم داشتن
گوش سخن ناشنو، صرفهٔ کارت نبود
چیست بگو حاصلت، جذر اَصَم داشتن؟
مزرع دنیا و دین، سوختی از ابلهی
تخم ستم کاشتن، ذوق نعم داشتن؟
سکهٔ قارون زند، چین به رخ انداختن
روح به سوهان دهد، چهره دژم داشتن
مالک دینار شو، حسرت درهم شکن
لکه پیسی بود، داغ درم داشتن
با مژهٔ اشکبار،کف به سخاوت برآر
ابر و گهر ریختن، دست و کرم داشتن
فخر تو از خاندان، لاف تو از استخوان
هیچکس آدم نشد، از اب و عم داشتن
کاسهٔ دریوزه گر، چشم لئیمان بود
گریه ز هرخاروخس، سودوسلم داشتن
مائدهٔ قسمت است، شهد و شرنگ جهان
کفر طریق رضا، لا و نعم داشتن
در نظر من بود، دولت دنیا و دین
رایت توفیق را، پیش قدم داشتن
آرزوی خاطر است، طوف حریم نجف
بوسه به خاکش زدن، کار اهم داشتن
از شرف دولت است، سجدهٔ آن آستان
فخر عرب یافتن، عز عجم داشتن
بر در خدّام او، رفتن و بستن کمر
وز قدم بندگی، رشک به هم داشتن
از اثر سطوتِ، خار بیابان او
دل به تن ناتوان، شیر اجم داشتن
حلقهٔ درگاه حق، در نظر عارفان
بر در تعظیم اوست، قامت خم داشتن
نقش پی زایرش، زیب جبین شرف
خاک ره عابرش، فخر قسم داشتن
فایدهٔ خدمتش، منزلتِ جاودان
لازمهٔ فرقتش، رنج و الم داشتن
ای شه مردان تویی، حامی و فریادرس
پیش تو می نالم از قسمت کم داشتن
دوری درگاه توست، از کمی قسمتم
سوخته جان و دلم، داغ ستم داشتن
خسته مرا هجرت ازکعبه آن آستان
کشته مرا حسرت از فوت نعم داشتن
بسته ره بازگشت چرخ به کویت مرا
باید ازین رهگذر، حسرت و غم داشتن
دهر به کامم نشد، چاره و تدبیر چیست؟
کار نسازد تمام، سعی اتم داشتن
ساقی کوثر تویی، تشنه لب فیض، من
غیر تو نتوان زکس، چشم کرم داشتن
بستن دل جز به تو، هست به چشم خرد
کعبه فرامش شدن، رو به صنم داشتن
کفر طریقت بود، در نظر راست بین
جای صمد در نگین، نقش صنم داشتن
حجت کوری بود، نزد شناسندگان
لعل و خزف ریزه را، همسر هم داشتن
گوش نشاید شنود، غیر ثنای تو را
گرچه نشاید چو گل، عیب صمم داشتن
از تو بلندی گرفت، مرتبهٔ سروری
بندگیت را سزد، فخر امم داشتن
دامن دل می کشد، شوق ثنا خوانیت
بایدم این غازه را، زیب رقم داشتن
بویی از اخلاص من، در همه جا می دهد
کلک ثناسنج را، غالیه دم داشتن
از خطر مدعی، داشته در ایمنی
دشت خیال مرا، صید حرم داشتن
از دم صدق و صفا، سینهٔ پاک مرا
می رسد اندر جهان، صبح دو دم داشتن
خامه چه سان افکند ، دست ثناگر که هست
فرض به ما و قلم، حرمت هم داشتن؟
بندهٔ دیرینه ام، تشنهٔ احسان تو
از تو قبول دعا، از مژه نم داشتن
پیر غلام توام، شأن خداوندی است
گوشهٔ چشم کرم، سوی خدم داشتن
خیز و برآور حزین، رخت ازین خاکدان
چند درین فتنه گه، قلب و قدم داشتن؟
هیچ نیاید چرا، عادت ازین بی بقا؟
خوار شدن از خسان، ملک قدم داشتن
موجهٔ دریا زند، تلخی کامت حزین
از قدحت دور باد شربت سم داشتن
ای نفس سوخته، صبح شبابت چه شد
تا به کجا می توان، پاس حرم داشتن؟
تنگی میدان شود، قیدکمیت قلم
کرد سخن مختصر، قافیه کم داشتن

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می رسدم از سخن رایت جم داشتن
مشرق و مغرب زمین، زیر قلم داشتن
هوش مصنوعی: من به جایی می‌رسم که سخن من مانند قلمی می‌شود که گنجایش گستردگی مشرق و مغرب زمین را دارد.
لایق شان من است، مژده به انصاف ده
نوبت شاهی زدن، خامه علم داشتن
هوش مصنوعی: چیزهایی که در خور من است، جایی برای خوشحالی و نوید دادن وجود دارد. حق و انصاف این است که در این فرصت مثل یک پادشاه عمل کنیم و علم و دانش را در دست داشته باشیم.
لفظ و معانی بود، زیر رکابم روان
این بود اندر جهان، خیل و حشم داشتن
هوش مصنوعی: در زندگی، کلمات و مفاهیم زیادی وجود دارد و این تأثیرات مستمر در وجود من جاری است. در این دنیا، گروه‌ها و افرادی هستند که برای خود قدرت و شان اجتماعی دارند.
پیشهٔ فکر من است، غوطه به دریا زدن
شیوهٔ کلک من است، معجزِِ دَم داشتن
هوش مصنوعی: شغل من اندیشه ورزی است و روش من غوطه‌ور شدن در عمق افکار و احساسات. وجود من مانند یک معجزه است که با هر نفس زندگی می‌بخشد.
از نفس عنبرین، وز خط سنبل رقم
دامن هر صفحه را، باغ ارم داشتن
هوش مصنوعی: بو و عطر خوشی که از مشک به مشام می‌رسد و زیبایی خطی که بر روی دامن هر صفحه نقش بسته، همه اینها نشان‌دهنده‌ی زیبایی و شکوه باغ ارم هستند.
دست خوش مو سوی، حربهٔ دریا شکاف
سرخط خصم قوی، رو به عدم داشتن
هوش مصنوعی: دست تو مانند ابریشم نرم است و به راحتی می‌تواند به دشمنان آسیب بزند. مقابل آن‌ها، تو از قوت و قدرتی برخوردار هستی که می‌تواند آن‌ها را به مرز شکست برساند.
از هنر مانوی، غازه به ارژنگ دِه
بر اثر عیسوی، معجز دم داشتن
هوش مصنوعی: این متن به بیان تأثیر هنر مانوی و ارتباط آن با عیسی مسیح و معجزاتش می‌پردازد. به طور کلی، می‌توان گفت که هنر مانوی توانسته است تاثیری عمیق بر فرهنگ و دین‌های دیگر بگذارد و در نتیجه، به نوعی معجزه و شگفتی در دنیا بخشیده است.
لیلی معنیِّ بکر، لفظ سیه خانه اش
خامهٔ مجنون صفت، طوف خِیم داشتن
هوش مصنوعی: لیلی به معنای عاشقانه و خالص است، در حالی که کلمه «سیه» به نوعی مکان تاریک و غم‌انگیز اشاره دارد. اینجا، داستان مجنون و عشق او به لیلی را می‌گوید که قلمش بر روی صفحه، احساس شدت این عشق و درد را ترسیم می‌کند. در واقع، عشق مجنون به لیلی به نوعی مثل طوفانی است که در دل او و در عین حال در دل خیمه‌ای از اندوه و غم تسخیر شده، احساساتی عمیق و پرشور را به تصویر می‌کشد.
کلک مرا می رسد، در ره رامشگری
نغمه به قانون زدن، ساز نِغم داشتن
هوش مصنوعی: قلم من به زیبایی و لطافت می‌رسد، در مسیر هنر شادمانی، با نواختن موزون و تنظیم شده، آهنگی را به وجود می‌آورم.
باج به کلکم دهد، خطهٔ دانشوری
تاج به فرقم نهد، فوج حکم داشتن
هوش مصنوعی: همه‌ی شما را بر مسند دانایی خواهد نشاند و بر پیشانی‌تان تاج افتخار خواهد گذاشت، و گروهی از حکمت و دانش در اختیارتان قرار خواهد داد.
رسم بیان من است، دل به نمک پروری
کار زبان من است تیغ دو دم داشتن
هوش مصنوعی: عادت من این است که احساساتم را با کلمات بیان کنم، و توانایی من در بیان این احساسات به نوعی مانند دو پهلو بودن یک تیغ است.
از سخن آراستن، مجلس دانشوری
جام مصفّا زدن، مجلس جم داشتن
هوش مصنوعی: با زیبا سخن گفتن، فضایی علم‌آموزی فراهم آوردن و با سادگی و صفا در جمعی بزرگ و با شکوه حضور پیدا کردن.
بر فلک سروری، می رسد، انصاف ده
یک تنه خورشید من، چتر و علم داشتن
هوش مصنوعی: خورشید من، مانند یک سلطان بر فراز آسمان می‌درخشد و باید به او انصاف داده شود که به تنهایی و بدون نیاز به کمک، مانند چتری عظیم و پرچمی بلند، بر همه چیز سایه می‌افکند.
شد سخنم کیمیا، چاره نباشد مرا
از دل گرم و نفس، آتش و دم داشتن
هوش مصنوعی: سخن من به گونه‌ای جادویی است، اما در مقابل دل گرم و آتشین و نفس وجودم راه فراری ندارم.
جاهل و دانا برد، از سخنم لذتی
نُزل فقیر و غنی، خوان نِعم داشتن
هوش مصنوعی: نادان و عالم از سخنان من لذت می‌برند، فقیر و ثروتمند هم در سفره‌ی نعمت‌های من بهره‌مند هستند.
عزت مردانه را ، عادت خود کرده است
نغمهٔ شادی زدن، پردهٔ غم داشتن
هوش مصنوعی: مردانگی و شرافت را به عادت خود درآورده، در حالی که چون غم و اندوهی دارد، باز هم به شادی می‌پردازد.
جرعهٔ خون جگر، خوردن و در ساختن
چهرهٔ کاهی ز غم، رشک بَقَم داشتن
هوش مصنوعی: نوشیدن یک قطره از درد و رنجی که در دل داریم و در عین حال، داشتن حسادت نسبت به زندگی بقیه، به خاطر غم و ناراحتی که بر چهره‌مان نشسته است.
همتم افسانه کرد، قاعدهٔ حاتمی
کیسه و دست تهی، بذل و کرم داشتن
هوش مصنوعی: همت و اراده‌ام به داستانی شگفت‌انگیز تبدیل شده؛ اما مانند حاتم طایی، که معروف به سخاوت و generosity است، در حالی که دستم خالی و بدون سرمایه است، بخشش و kindness را از خود نشان می‌دهم.
مردمک دیده ام، خشک نماند ز دل
عادت دهقان بود، دانه به نم داشتن
هوش مصنوعی: چشمم همیشه شفاف و روشن می‌ماند، زیرا بر اساس طبیعتش مانند کشاورز است که باید دانه‌ها را با آب مرطوب کند تا جوانه بزنند.
ساحل آرام را، ناصیه سایت ...
ذوق دل انگیختن، موجهٔ یم داشتن
هوش مصنوعی: ساحل آرام، زیبایی طبیعی را به نمایش می‌گذارد و لذت دلپذیری را به وجود می‌آورد که می‌تواند با احساسات ما مرتبط باشد.
رهبر منزل شود، وحشت ازین خاکدان
راست به جنّت برد، جادهٔ رَم داشتن
هوش مصنوعی: رهبر به منزل می‌رسد و خوف از این دنیای خاکی از بین می‌رود و به بهشت می‌رسد، راهی را که باید برود، در اختیار دارد.
کام وگلوی تو تر، شیر توکّل نکرد
کار تو از کودکی، خوردن و غم داشتن
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و لطافت سخن گفته شده است. شاعر به تصویرسازی از کودکانی می‌پردازد که همواره به دنبال شادی و خوشی هستند، اما متوجه می‌شود که زندگی پر از چالش‌ها و غم‌هاست. در واقع، اشاره به این دارد که هر انسانی در مراحل مختلف زندگی نیاز به شجاعت و اعتماد به نفس دارد تا بتواند بر مشکلات غلبه کند و از زندگی لذت ببرد.
حرص و طمع را شود بنده، که کنّاسی است
خالی و پر ساختن، فکر شکم داشتن
هوش مصنوعی: طمع و حرص انسان را به بنده و اسیر خود تبدیل می‌کند، زیرا انسان در پی کسب بیشتر از آنچه دارد، می‌شود و در این راه تنها به پر کردن شکم خود فکر می‌کند.
هیچ ندانسته ای، فایدهٔ فربهی
داده ای از ابلهی تن به ورم داشتن
هوش مصنوعی: شما بدون هیچ دانش و آگاهی، به خاطر کندذهنی‌تان، بدن خود را به بیماری و چاقی دچار کرده‌اید.
یافته ای از خری، لذت تن پروری
فرض وجود تو شد، پاس عدم داشتن
هوش مصنوعی: تو از یک موضوع بی‌ارزش، به لذت و راحتی تن دست یافته‌ای و این حالت باعث شده که وجودت به عنوان یک فرد، از عدم و بی‌ارزشی دور شود.
چند دواند تو را مغز طمع پرورت؟
زحمت موران دهد، قوت سم داشتن!؟
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر با طمع و آرزوهای بیجا به دنیایی پُر از زحمت و تلاش می‌افتی؟ تلاش و زحمت مورچه‌ها در زندگی، نشان‌دهنده این است که تنها داشتن قدرت و قوت به تنهایی کافی نیست.
نفس چه می پروری؟ فکر دل زار کن
راست نیاید به هم، گرگ و غنم داشتن
هوش مصنوعی: نفس خود را چه کار می‌کنی؟ دل‌نگرانی را به درستی پرورش بده، زیرا اگر به هم بیاید، نتیجه‌اش خوب نخواهد بود. می‌توان هم گرگ داشت و هم گوسفند، اما نباید انتظار داشت که این دو با هم کنار بیایند.
شهد و سم آمیختی، صاف ورع ریختی
بیهده معجون مکن، مدحت و ذم داشتن
هوش مصنوعی: عسل و زهر را با هم ترکیب کردی و ورع را بدون هیچ شفافیت درست کردی. بیهوده فرمول نچین، زیرا ستایش و نکوهش داشتن.
گوش سخن ناشنو، صرفهٔ کارت نبود
چیست بگو حاصلت، جذر اَصَم داشتن؟
هوش مصنوعی: اگر کسی گوش شنوا ندارد، صحبت کردن با او فایده‌ای ندارد. گفتن حاصل کارت، بی‌فایده است اگر کسی نخواهد بشنود.
مزرع دنیا و دین، سوختی از ابلهی
تخم ستم کاشتن، ذوق نعم داشتن؟
هوش مصنوعی: دنیا و دین همچون زمین زراعی هستند که با نادانی و بی‌توجهی به کاشت ظلم و ستم، به آتش کشیده شده‌اند. آیا می‌توان انتظار داشت که از این زمین سوخته و خراب، بهره‌ای خوب و خوشایند به دست آید؟
سکهٔ قارون زند، چین به رخ انداختن
روح به سوهان دهد، چهره دژم داشتن
هوش مصنوعی: سکه‌های زیاد و ثروت قارون برای کسی ارزش ندارد که چهره‌ای غمگین و دلگیر دارد. زیبایی و جذابیت ظاهری به تنهایی کافی نیست و روح و احساسات واقعی انسان‌ها را نمی‌توان با ثروت و مادیات پوشاند.
مالک دینار شو، حسرت درهم شکن
لکه پیسی بود، داغ درم داشتن
هوش مصنوعی: به ثروت و مال دست یاب، چرا که حسرت بر پول ناچیز تنها لکه‌ای از بی‌ارزشی است. داشتن پول باارزش، نشانه‌ای از اعتبار و استعداد در زندگی است.
با مژهٔ اشکبار،کف به سخاوت برآر
ابر و گهر ریختن، دست و کرم داشتن
هوش مصنوعی: با چشمان پر از اشک، به مهربانی و بخشندگی توجه کن؛ مانند ابر که باران و جواهراتش را می‌ریزد، دل خود را نیز با بخشش پر کن.
فخر تو از خاندان، لاف تو از استخوان
هیچکس آدم نشد، از اب و عم داشتن
هوش مصنوعی: افتخار تو به خاندان و لاف و گزاف تو به اصل و نژادت هیچ ارزشی ندارد، زیرا هیچ‌کس به خاطر نیاکانش فرد بزرگی نشده است. آدمیت به داشتن آب و نژاد نیست.
کاسهٔ دریوزه گر، چشم لئیمان بود
گریه ز هرخاروخس، سودوسلم داشتن
هوش مصنوعی: دریوزه‌گری که به دنبال تأمین نیازهای خود است، در چشم افرادی بی‌رحم و طماع به چیزهایی که دیگران دارند، اشک می‌ریزد. این افراد به هر چیزی که در اطرافشان است بی‌احترامی می‌کنند و در جستجوی منافع خود هستند.
مائدهٔ قسمت است، شهد و شرنگ جهان
کفر طریق رضا، لا و نعم داشتن
هوش مصنوعی: زندگی و روزی‌ای که نصیب انسان می‌شود، شبیه یک سفره است که هر کسی بر اساس سرنوشت خود از آن بهره‌مند می‌شود. در این دنیا، تلخی و شیرینی با هم وجود دارد و راه کمال و رضایت از دل obed‌ کردن و تسلیم شدن به شرایط و واقعیت‌ها می‌گذرد.
در نظر من بود، دولت دنیا و دین
رایت توفیق را، پیش قدم داشتن
هوش مصنوعی: من در نظر داشتم که در دنیا و دین، موفقیت و خوشبختی تو در اولویت باشد و به عنوان هدف اصلی قرار گیرد.
آرزوی خاطر است، طوف حریم نجف
بوسه به خاکش زدن، کار اهم داشتن
هوش مصنوعی: آرزو این است که با عشق و احترام به خاک مقدس نجف نزدیک شویم و آن‌جا را بوسه‌ای بر خاکش نهم؛ این کار مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
از شرف دولت است، سجدهٔ آن آستان
فخر عرب یافتن، عز عجم داشتن
هوش مصنوعی: سجده کردن در مقابل آن مقام بلند، نشانه‌ی والایتی است که برای عرب به حساب می‌آید و این یعنی با داشتن عزت و افتخار، به عجم هم احترامی داده می‌شود.
بر در خدّام او، رفتن و بستن کمر
وز قدم بندگی، رشک به هم داشتن
هوش مصنوعی: نزدیک در درباریان او رفت و آمد داشتن و از حضور در خدمت او احساس افتخار و خرسندی کردن.
از اثر سطوتِ، خار بیابان او
دل به تن ناتوان، شیر اجم داشتن
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و زیبایی خارهایی که در بیابان هستند، دل ضعیف یک انسان نمی‌تواند شجاعت و قدرت شیر را داشته باشد.
حلقهٔ درگاه حق، در نظر عارفان
بر در تعظیم اوست، قامت خم داشتن
هوش مصنوعی: در دیدگاه عارفان، ورود به درگاه حق و احترام به آن، باعث می‌شود که آن‌ها با تواضع و فروتنی خود را خم کنند و آیات الهی را با ارادت بپذیرند.
نقش پی زایرش، زیب جبین شرف
خاک ره عابرش، فخر قسم داشتن
هوش مصنوعی: آثار و نشانه‌های عبور او به قدری زیبا و با ارزش است که می‌تواند به عنوان نشانی از افتخار و شرف در نظر گرفته شود. خاکی که او از آن عبور کرده، افتخار خود را دارد و به نوعی، این عبور نشان‌دهنده‌ی بزرگی و اهمیت اوست.
فایدهٔ خدمتش، منزلتِ جاودان
لازمهٔ فرقتش، رنج و الم داشتن
هوش مصنوعی: خدمت به او باعث دستیابی به جایگاهی پایدار و ابدی می‌شود، اما دوری از او همراه با درد و رنج است.
ای شه مردان تویی، حامی و فریادرس
پیش تو می نالم از قسمت کم داشتن
هوش مصنوعی: ای سردار بزرگ، تو کسی هستی که از من حمایت می‌کنی و در سختی‌ها کمکم می‌کنی. من در برابر تو شکایت می‌کنم از اینکه قسمت من کم بوده است.
دوری درگاه توست، از کمی قسمتم
سوخته جان و دلم، داغ ستم داشتن
هوش مصنوعی: دوری از درگاه تو باعث شده که قسمت من کم باشد و به همین دلیل جان و دلم از ستم و رنج داغ دارم.
خسته مرا هجرت ازکعبه آن آستان
کشته مرا حسرت از فوت نعم داشتن
هوش مصنوعی: هجرت و دوری از آن مکان مقدس مرا خسته کرده و حسرت نداشتن نعمت‌ها جانم را گرفته است.
بسته ره بازگشت چرخ به کویت مرا
باید ازین رهگذر، حسرت و غم داشتن
هوش مصنوعی: چرخ زمان به جایی که تو هستی برنمی‌گردد، و من باید از این مسیر به حسرت و غم خودم ادامه دهم.
دهر به کامم نشد، چاره و تدبیر چیست؟
کار نسازد تمام، سعی اتم داشتن
هوش مصنوعی: زندگی هیچگاه به خوبی و خوشی برای من پیش نرفت، پس چه راه حلی وجود دارد؟ هر تلاشی که کردم به نتیجه نرسید، اما باید تمام تلاشم را بکنم.
ساقی کوثر تویی، تشنه لب فیض، من
غیر تو نتوان زکس، چشم کرم داشتن
هوش مصنوعی: ای ساقی منبع معارف و خوبی‌ها، من که عطش بهره‌مندی از نعمت‌ها دارم، جز تو کسی را نمی‌شناسم که بتواند به من لطف و کرم نماید.
بستن دل جز به تو، هست به چشم خرد
کعبه فرامش شدن، رو به صنم داشتن
هوش مصنوعی: بستن دل به کسی جز تو، در نظر خردمندان محال است. به هیچ‌وجه نمی‌توان دل را به معبود دیگری سپرد و روی به مجسمه‌ها آورد.
کفر طریقت بود، در نظر راست بین
جای صمد در نگین، نقش صنم داشتن
هوش مصنوعی: در دیدگاه افرادی که به حقیقت ایمان دارند، درک و شناخت خداوند باید به گونه‌ای باشد که هیچ چیز دیگری به جای او قرار نگیرد. خیال و تصورات غیرواقعی درباره خداوند، همانند قرار دادن یک مجسمه به جای حقیقت، تنها یک نادرستی است.
حجت کوری بود، نزد شناسندگان
لعل و خزف ریزه را، همسر هم داشتن
هوش مصنوعی: حجت به عنوان دلیلی است که در چشم عاقلانی که لعل و خزف را می‌شناسند، همراهی همسر هیچ ارزشی ندارد.
گوش نشاید شنود، غیر ثنای تو را
گرچه نشاید چو گل، عیب صمم داشتن
هوش مصنوعی: گوش نمی‌تواند چیزی جز ستایش تو بشنود، حتی اگر ناپسند باشد مانند عیب داشتن کر بودن.
از تو بلندی گرفت، مرتبهٔ سروری
بندگیت را سزد، فخر امم داشتن
هوش مصنوعی: تو با برتری‌هایت، مقام و جایگاه سروری را به خود اختصاص داده‌ای که شایسته‌ی بندگی و افتخار بر دیگران است.
دامن دل می کشد، شوق ثنا خوانیت
بایدم این غازه را، زیب رقم داشتن
هوش مصنوعی: دل که به شوق تو می‌تپد، مرا به ستایش تو وادار می‌کند؛ باید این لحظه پر از زیبایی و شور را به خوبی توصیف کنم.
بویی از اخلاص من، در همه جا می دهد
کلک ثناسنج را، غالیه دم داشتن
هوش مصنوعی: بو و رایحه‌ای از صداقت و خلوص من در همه جا حس می‌شود، مانند نشان دادن حس و حال دل‌نشین و جذاب در هر زمان.
از خطر مدعی، داشته در ایمنی
دشت خیال مرا، صید حرم داشتن
هوش مصنوعی: از خطر رقبای خود در امانم و در دنیای خیال، حس می‌کنم که می‌توانم آزادانه به شکار زیبایی‌ها بپردازم.
از دم صدق و صفا، سینهٔ پاک مرا
می رسد اندر جهان، صبح دو دم داشتن
هوش مصنوعی: با صداقت و خلوص، قلب پاک من در جهان به نور و روشنی دست می‌یابد و مانند صبحی که نوید بخش شفافیت و تحول است، به زندگی تازه‌ای می‌رسد.
خامه چه سان افکند ، دست ثناگر که هست
فرض به ما و قلم، حرمت هم داشتن؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌شود که یک نویسنده با دست خود ستایش کند در حالی که باید با احترام به ما و قلم، حرمت نگه دارد؟
بندهٔ دیرینه ام، تشنهٔ احسان تو
از تو قبول دعا، از مژه نم داشتن
هوش مصنوعی: من مدت طولانی است که خدمتگزار تو هستم و به لطف و مهربانی ات نیاز دارم. از تو می‌خواهم که دعایم را بپذیری، حتی اگر به اندازهٔ قطره اشکی باشد.
پیر غلام توام، شأن خداوندی است
گوشهٔ چشم کرم، سوی خدم داشتن
هوش مصنوعی: من پیر خادم تو هستم و این افتخار بزرگی است که با لطف و کرامت تو، توجهی به من داری.
خیز و برآور حزین، رخت ازین خاکدان
چند درین فتنه گه، قلب و قدم داشتن؟
هوش مصنوعی: برخیز و از این دنیای فانی دل بکن، چرا که در این دنیای پر از مشکلات، داشتن قلب و قدم چه فایده‌ای دارد؟
هیچ نیاید چرا، عادت ازین بی بقا؟
خوار شدن از خسان، ملک قدم داشتن
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌آید، چرا که این عادت ناپایدار است. افتادن از مقام در برابر انسان‌های پست، نشانه‌ای از داشتن اعتبار است.
موجهٔ دریا زند، تلخی کامت حزین
از قدحت دور باد شربت سم داشتن
هوش مصنوعی: نوشیدن آب دریا باعث می‌شود تلخی زندگی‌ات از شیرینی لحظاتت دور شود و از خوردن زهر دوری کنی.
ای نفس سوخته، صبح شبابت چه شد
تا به کجا می توان، پاس حرم داشتن؟
هوش مصنوعی: ای روح پاک من، صبحی که برایت انتظار داشتم چه زمان خواهد بود؟ تا کجا می‌توان برای حفظ حریم عشق تلاش کرد؟
تنگی میدان شود، قیدکمیت قلم
کرد سخن مختصر، قافیه کم داشتن
هوش مصنوعی: در شرایطی که فضا محدود باشد، ناچار می‌شویم به طور مختصر صحبت کنیم و از پرداختن به جزئیات و قافیه‌سازی پرهیز کنیم.