گنجور

شمارهٔ ۲۶ - در مدح حضرت امیر مومنان و یاد وطن و رنج عربت

مژده یاران که ازین منزل ویران رفتم
رستم از جسم گران، از پی جانان رفتم
ای هزاران هوادار نفیری بزنید
جستم از قید قفس، سوی گلستان رفتم
شبنم آسا چه غم از دامن آلوده مرا
که به سرچشمه خورشید درخشان رفتم
گرچه دانم که ره عشق ندارد پایان
به هوای سر آن زلف پریشان رفتم
همّتم هست رسا، دستم اگر کوتاه است
ناتوان مورم و تا ملک سلیمان رفتم
چرخ سرگشته ندیده ست چو من گرم روی
آتش آلوده تر از آه اسیران رفتم
تا نماند اثر از هستی موهوم به جا
خانه پردازتر از سیل بهاران رفتم
خود به سرمنزل مقصود نمی بردم راه
گشت چون خضر رهم همّت مردان رفتم
رفت از جا دلم از جذبه رسواییها
راز عاشق شده، از پرده پنهان رفتم
باد دامان دلم، بال سمندر می سوخت
آه حسرت شدم از سینهٔ سوزان رفتم
تنگی سینه بر آن داشت دلم را کز درد
اشک خونین شدم از دیده گریان رفتم
وحشتم داشت هوس، مشق سبک جولانی
هوش عاشق شدم از جلوهٔ جانان رفتم
خواستم بار دلی، مشت غبارم نشود
پند زاهد شدم، از خاطر مستان رفتم
خواستم خار بنی، تشنه جگر نگذارم
همه تن آبله از دشت مغیلان رفتم
قطره خون دلم، محشر صد طوفان بود
اشک حسرت شدم از چشم یتیمان رفتم
در بر دایهٔ بی مهر جهان راحت نیست
طفل اشکی شدم از دامن مژگان رفتم
چشم وحشی نگهش دشمن آسایش بود
خواب عاشق شدم از دیده حیران رفتم
اشک من شبنم رخساره گل بود ز زیب
از چمن رفت صفا تا ز گلستان رفتم
خار در زیر قدم بود ندانم یا گل؟
من که چون باد ازین مرحله رقصان رفتم
جگرکیست تواند سر راهم گیرد؟
من که بی باکتر از غمزه خوبان رفتم
خشکی زهد کجا خار رهم خواهد شد؟
من که مستانه تر از ابر بهاران رفتم
کی ز هم صحبتیم خاطر کس بگشاید؟
من که دلگیرتر از غنچهٔ پیکان رفتم
شادی صبح وطن باد، به گل ارزانی
که من آشفته تر از شام غریبان رفتم
خار این راه کجا دام تعلق شودم؟
من که از بستر گل بر زده دامان رفتم
خبری از سر و سامان دل جمعم نیست
منکه شوریده تر از طره خوبان رفتم
صحبتم گرم نگردید به ابنای زمان
شب آدینه ام، از هفتهٔ مستان رفتم
منتی، پیر خرابات ندارد بر من
از در میکده سرمست و غزل خوان رفتم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مژده یاران که ازین منزل ویران رفتم
رستم از جسم گران، از پی جانان رفتم
هوش مصنوعی: به دوستانم خوشخبری می‌دهم که از این خانه‌ی خراب و تنهایی رهایی یافتم. مانند رستمی که از جسم سنگین خود جدا شده و به دنبال جانان رفته‌ام.
ای هزاران هوادار نفیری بزنید
جستم از قید قفس، سوی گلستان رفتم
هوش مصنوعی: ای گروهی که هوادار من هستید، صدا بزنید! من از بند قفس آزاد شدم و به سوی گلستان رفتم.
شبنم آسا چه غم از دامن آلوده مرا
که به سرچشمه خورشید درخشان رفتم
هوش مصنوعی: مانند شبنم، چه نگرانی از دامن آلوده‌ام دارم، که به سرچشمه پرنور خورشید دست یافت‌ام.
گرچه دانم که ره عشق ندارد پایان
به هوای سر آن زلف پریشان رفتم
هوش مصنوعی: با اینکه می‌دانم عشق هیچ پایانی ندارد، اما به وسوسهٔ زیبایی آن موی گیسو به دنبال آن رفتم.
همّتم هست رسا، دستم اگر کوتاه است
ناتوان مورم و تا ملک سلیمان رفتم
هوش مصنوعی: همیشه هدف و اراده‌ای بزرگ دارم، حتی اگر توانایی‌ام محدود باشد. مانند یک مورچه ناتوانم، اما تا دربار سلیمان نیز پیش می‌روم.
چرخ سرگشته ندیده ست چو من گرم روی
آتش آلوده تر از آه اسیران رفتم
هوش مصنوعی: من نیز مانند چرخ سرگشته‌ای هستم که مانند آتش، آغشته به درد و رنج‌های اسیران زندگی کرده‌ام.
تا نماند اثر از هستی موهوم به جا
خانه پردازتر از سیل بهاران رفتم
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از باقی ماندن نشانی از وجود ناپایدار، با شتابی بیشتر از سیل بهار، حرکت کردم.
خود به سرمنزل مقصود نمی بردم راه
گشت چون خضر رهم همّت مردان رفتم
هوش مصنوعی: من خودم به هدف نرسیدم و در مسیر سنگلاخی قدم گذاشتم، اما با اراده و تلاش مردان بزرگ پیش رفتم.
رفت از جا دلم از جذبه رسواییها
راز عاشق شده، از پرده پنهان رفتم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جذابیت‌های رسوایی‌ها به شدت متزلزل شده و من از حالت پنهانی خود خارج شدم و به عشق خود اعتراف کردم.
باد دامان دلم، بال سمندر می سوخت
آه حسرت شدم از سینهٔ سوزان رفتم
هوش مصنوعی: با وزش باد، دل من مانند دامانی به آتش درآمد و حسرتی عمیق در سینه‌ام ایجاد شد که باعث شد از درد و سوزش، روح و جانم را ترک کنم.
تنگی سینه بر آن داشت دلم را کز درد
اشک خونین شدم از دیده گریان رفتم
هوش مصنوعی: دل من از درد و تنگی سینه به شدت ناراحت و غمگین بود؛ به حدی که چشمانم پر از اشک و گریه شد و احساس کردم که از عمق وجودم رنج می‌کشم.
وحشتم داشت هوس، مشق سبک جولانی
هوش عاشق شدم از جلوهٔ جانان رفتم
هوش مصنوعی: ترس و نگرانی‌ام از آرزوی عشق، با زیبایی معشوق برطرف شد و من به شیفتگی و دل‌باختگی پرداختم.
خواستم بار دلی، مشت غبارم نشود
پند زاهد شدم، از خاطر مستان رفتم
هوش مصنوعی: خواستم سنگینی زنگین خاطراتم را بردارم، اما نتوانستم. درسی از عارفان گرفتم و از یاد لذت‌های زندگی دور شدم.
خواستم خار بنی، تشنه جگر نگذارم
همه تن آبله از دشت مغیلان رفتم
هوش مصنوعی: خواستم که در دل خار و خاری باشم، اما نمی‌خواهم که دیگران را از درد و رنج خود سیراب کنم. به همین دلیل، با وجود اینکه همه‌جا در رنج و زخم هستم، از دشت مغیلان دور شدم.
قطره خون دلم، محشر صد طوفان بود
اشک حسرت شدم از چشم یتیمان رفتم
هوش مصنوعی: بودن قطره‌ای از دل من، به اندازه یک طوفان بزرگ و عظیم احساسات را در بر داشت. از شدت حسرت و اندوه، اشک‌هایم مانند باران بر چهره یتیمانی که در معرض سختی‌ها قرار دارند، سرازیر شد.
در بر دایهٔ بی مهر جهان راحت نیست
طفل اشکی شدم از دامن مژگان رفتم
هوش مصنوعی: در آغوش دایه‌ای که محبت ندارد، برای کودک آسایشی نیست. من مانند اشکی از گیسوان او جدا شدم و رفتم.
چشم وحشی نگهش دشمن آسایش بود
خواب عاشق شدم از دیده حیران رفتم
هوش مصنوعی: چشم پر از شور آن محبوب، باعث ناراحتی و بی‌قراری دشمنانش بود. من که عاشق شده‌ام، از شدت شگفتی و حیرت به خواب رفتم.
اشک من شبنم رخساره گل بود ز زیب
از چمن رفت صفا تا ز گلستان رفتم
هوش مصنوعی: اشک‌های من مانند شبنمی بود که بر چهره‌ی گل نشسته است. به خاطر زیبایی، وقتی به چمن رفتم، صفا و خوبی آنجا را از دست دادم.
خار در زیر قدم بود ندانم یا گل؟
من که چون باد ازین مرحله رقصان رفتم
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم آن چیزی که زیر پایم بود، خار بود یا گل، اما من همچون باد از این مرحله رقصان عبور کردم.
جگرکیست تواند سر راهم گیرد؟
من که بی باکتر از غمزه خوبان رفتم
هوش مصنوعی: کیست که بتواند در مسیر زندگی‌ام مرا راهنمایی کند؟ من که حتی از نگاه‌های فریبنده دلبران هم بی‌نیازتر شده‌ام.
خشکی زهد کجا خار رهم خواهد شد؟
من که مستانه تر از ابر بهاران رفتم
هوش مصنوعی: وقتی به سختی و زهد خشک و بی‌روح فکر می‌کنم، جایگاه من در زندگی کجا خواهد بود؟ من که با شوق و سرخوشی به مانند باران بهاری در حرکت هستم.
کی ز هم صحبتیم خاطر کس بگشاید؟
من که دلگیرتر از غنچهٔ پیکان رفتم
هوش مصنوعی: کی حاضر است که از همکلامی ما دلش شاد شود؟ من که از غنچه‌ای که به تیر رسیده، اندوهگین‌ترم.
شادی صبح وطن باد، به گل ارزانی
که من آشفته تر از شام غریبان رفتم
هوش مصنوعی: صبح وطن پر از شادی باشد، و این شادی به گل هدیه داده شود، در حالی که من بیشتر از شب غریبانی که آشفته هستند، پریشان و سردرگمم.
خار این راه کجا دام تعلق شودم؟
من که از بستر گل بر زده دامان رفتم
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم به درد و پیچیدگی‌های این مسیر گرفتار شوم؟ من که از دنیای زیبایی و خوشبوئی به اینجا آمده‌ام.
خبری از سر و سامان دل جمعم نیست
منکه شوریده تر از طره خوبان رفتم
هوش مصنوعی: هیچ خبری از آرامش و وضعیت دل من نیست. من که نسبت به زیبایی‌ها بیشتر از قبل در حال آشفتگی و بی‌تابی هستم.
صحبتم گرم نگردید به ابنای زمان
شب آدینه ام، از هفتهٔ مستان رفتم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره دارد که گفتگوهایش با مردم زمانه‌اش به اندازه کافی صمیمی و دلنشین نبوده است. او از این ناراحتی می‌گوید که در شب آخر هفته، به دنیای مستی و شادمانی رفته و از حال و هوای روزهای عادی فاصله گرفته است.
منتی، پیر خرابات ندارد بر من
از در میکده سرمست و غزل خوان رفتم
هوش مصنوعی: من از در میکده با خوشحالی و شادی وارد شدم و در حالی که غزل می‌خواندم، هیچ گونه نیازی به قدردانی از پیر میکده ندارم.