گنجور

شمارهٔ ۲۵ - مدح و منقبت حضرت مولی الموالی علی بن ابیطالب (ع)

مشکینه طرّه ای به شب عنبرین لباس
آمد به خواب من پی آشفتن حواس
نی شب، سواد چشم غزالان خوش نگه
نی خواب، سرمهٔ نظر پاک حق شناس
نی طرّه، مشکسای دماغ نسیم خلد
پیچیده زو به مغز خسان جهان عطاس
در پرده داشت از شب مشکین پرند زلف
شمعی که طور کرده ازو نور اقتباس
کام از تبسّم شکرستان شکرشکن
داغم از آن لب نمکستان، کشیده کاس
کردم نثار رهگذرش جان به نفس خود
بر مقدمش ز شوق زدم بوسه بی هراس
دیدم که نیست با نگهش شهد آشتی
کام امید، جرعه کش آمد ز جام یاس
گفتم چه کرده ام که تغافل بهانه خوست؟
گفتا مگر خجل نه ای از طبع ناسپاس؟
بر لب شکسته ای نفس از مدح گستری
خامش نشستهای ز ثنای امام ناس
آشفته سر به زلف سخن شانه کش شدم
آوبختم کمیت قلم را به بر قطاس
آمد ز جوش شوق به جنبش درای دل
انداختم خروش، درین واژگونه طاس
کای ذات بی مثال تو مصدوقهٔ سپاس
یا مبدا المحاور، یا منتهی الحداس
بحر کرم علیّ ولی کز سخای او
دریا و کان، همیشه کند گوهر اقتباس
بر خاک عاکفان بلند آستان او
افلاک را به ناصیه سایی ست التماس
با اعتلای قدر عظیمش، سپهر پست
با نوبهار خلق کریمش صبا ایاس
از حکمت رحیق ختامش، عقول مست
با فطرت دقیق ذکایش بلند اساس
بر درگهش ملایک علّام را عروج
بر سدّه اش محدّب اجرام را مماس
از رفعتش مجامع امکان منیع قدر
وز طاعتش صوامع گیهان بلند اساس
بر منهجش اکارم سلاک را سلوک
بر مقدمش مشاهد ایثار را سپاس
کل چیند از ریاض شمش دست کامجو
زر گردد از ثنای کفش طبع چون نحاس
جاییکه صولتش به ضعیفان مدد کند
با شیر شرزه پنجه زند مور بی هراس
گر تکیه می نمود به قطب یقین او
سرگشتگی ز سعی نگشتی نصیب آس
ابر کفش چو نامیه را مایه ور کند
در مزرع جهان نکشد خوشه جور داس
باشد چو روزگار، به ام الکتاب امن
مجموعهٔ ثناش زآسیب اندراس
ناجنس بی ادب ره او می رود سزد
مستکره ار به شرع ادیبان شود جناس
آمد ز جوش فیض، مگر خاک درگهش
در چشم خضر، چشمهٔ حیوان به التباس
دارد ازین خجالت مرداب کن هنوز
آب حیات در عرق شرم انغماس
معمورهٔ مناقب مجد و علای اوست
کاخی که ره نیابدش، از دهر، انطماس
شاها ز فیض مدح سراییت، کلک من
نی می کند به ناخن افکار بونواس
لنگد، چو همعنان نی خامهام شود
در اولین قدم، فرس طبع بوفراس
آتش به جان حب توام، زببد ار کند
از شمع خامه ام شجر طور اقتباس
در هر زمین نهاده، قوی پنجه کلک من
در مدحت استوارتر از آسمان، اساس
حاسد کشد به سلک گهرهای من خزف
ابله زند به برد یمن پینه پلاس
با وحی منزلم چه بود ژاژ مدعی؟
ابلیس در برابر نص آورد قیاس
رمح قلم به پنجهٔ من خصم جان اوست
بادا رفیع، رایت این معدلت اساس
زاهد دگر به خاک، تیمم چرا کند؟
در جوی مصرعم چو توان کرد ارتماس
عرض کمال، عیب بزرگی بود حزین
از بخردان نادره سنج هنرشناس
دستی ز دل برآر که صبح اثر دمید
کوتاه کن فسانه، ادب را بدار پاس
در بر لباس رومی روز است تا سپید
پوشند تا به زنگی شب نیلگون لباس
دارم امید آنکه به گیتی کند قضا
صبح امید دشمن جاهت بَدَل به یأس

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشکینه طرّه ای به شب عنبرین لباس
آمد به خواب من پی آشفتن حواس
هوش مصنوعی: دخترکی با موی خوش و لباسی خوشبو به خواب من آمد و باعث شد حواسم به هم بریزد.
نی شب، سواد چشم غزالان خوش نگه
نی خواب، سرمهٔ نظر پاک حق شناس
هوش مصنوعی: شب همچون چشمان غزالان، تاریک و زیباست و خواب، مانند سرمه‌ای است که به دید پاک افراد حق‌شناس زینت می‌بخشد.
نی طرّه، مشکسای دماغ نسیم خلد
پیچیده زو به مغز خسان جهان عطاس
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و لطافت طراوت بهاری اشاره دارد. نی، به عنوان نمادی از زیبایی، به طور مصنوعی و ملایم، در حال وزیدن است و نسیم بهاری همچون بویی خوش به مغز انسان‌ها می‌رسد. به نوعی، این تصویر از لذت و جذابیت طبیعت و احساس خوشایند آن در دل انسان‌ها سخن می‌گوید.
در پرده داشت از شب مشکین پرند زلف
شمعی که طور کرده ازو نور اقتباس
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، زلفی مانند شمع نورافشانی می‌کند و از آن نور بهره‌مند می‌شود.
کام از تبسّم شکرستان شکرشکن
داغم از آن لب نمکستان، کشیده کاس
هوش مصنوعی: من از لب‌های شیرین و خوشمزه‌ات، شوری و لذت را چشیده‌ام و حالا دلم می‌خواهد از این شادمانی بهره‌مند شوم. اما در عین حال، این خوشی هم باعث آتش در دل من شده است، گویی که من مجبور شده‌ام با این احساسات متناقض دست و پنجه نرم کنم.
کردم نثار رهگذرش جان به نفس خود
بر مقدمش ز شوق زدم بوسه بی هراس
هوش مصنوعی: من جانم را به پای او نثار کردم و از شوق، بی‌هیچ ترسی بر پیشانی‌اش بوسه زدم.
دیدم که نیست با نگهش شهد آشتی
کام امید، جرعه کش آمد ز جام یاس
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که با نگاه او، خوشی و آرامش را نمی‌توانم ببینم. در واقع، نیازی نیست که از ظرف یأس و ناامیدی، جرعه‌ای بنوشم.
گفتم چه کرده ام که تغافل بهانه خوست؟
گفتا مگر خجل نه ای از طبع ناسپاس؟
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که چه کرده‌ام که این بی‌توجهی به من نسبت داده می‌شود؟ پاسخ دادند که آیا از ویژگی‌های ناپسند خود شرمنده نیستی؟
بر لب شکسته ای نفس از مدح گستری
خامش نشستهای ز ثنای امام ناس
هوش مصنوعی: بر لب شکسته‌ای، نفس از مدح و ستایش خاموشی گرفت و در سایه‌ی یاد و ثنای امام انسان‌ها آرام گرفت.
آشفته سر به زلف سخن شانه کش شدم
آوبختم کمیت قلم را به بر قطاس
هوش مصنوعی: در حالی که در هم و برهمی به سراغ زلف‌های کلام می‌روم، متوجه می‌شوم که نظرم را به کاغذ سپردم و دیگر خط و خال آن را فراموش کرده‌ام.
آمد ز جوش شوق به جنبش درای دل
انداختم خروش، درین واژگونه طاس
هوش مصنوعی: از شوق و هیجان، دل را به حرکت درآوردم و صدایی عمیق و خروشان ایجاد کردم، در این وضعیت عجیب و غیرمنتظره.
کای ذات بی مثال تو مصدوقهٔ سپاس
یا مبدا المحاور، یا منتهی الحداس
هوش مصنوعی: ای خالق و معصوم بی‌همتا، تو شایسته‌ی سپاس و ستایش هستی، ای آغاز هر سخن و پایان هر اندیشه.
بحر کرم علیّ ولی کز سخای او
دریا و کان، همیشه کند گوهر اقتباس
هوش مصنوعی: دریای سخا و generosity علی ولی است که از بخشندگی او همواره به ارزش و گوهرهای خوب دست می‌یابیم.
بر خاک عاکفان بلند آستان او
افلاک را به ناصیه سایی ست التماس
هوش مصنوعی: بر روی زمین افرادی که در کنار درگاه او هستند، آسمان‌ها به خاطر او درخواستی را با کلامی خاص مطرح می‌کنند.
با اعتلای قدر عظیمش، سپهر پست
با نوبهار خلق کریمش صبا ایاس
هوش مصنوعی: با افزایش ارزش و والا بودن او، آسمان پایین به همراه نسیم بهاری، نعمت‌هایش را به افراشته‌هایش هدیه می‌دهد.
از حکمت رحیق ختامش، عقول مست
با فطرت دقیق ذکایش بلند اساس
هوش مصنوعی: از خرد و دانش عمیقش، عقل‌های تشنه با فطرت خالص خود، ریشه‌های بلندی را بنا می‌نهند.
بر درگهش ملایک علّام را عروج
بر سدّه اش محدّب اجرام را مماس
هوش مصنوعی: درگاه او محل تجمع فرشتگان داناست و صعود به آنجا باعث می‌شود که اجرام آسمانی به هم نزدیک شوند.
از رفعتش مجامع امکان منیع قدر
وز طاعتش صوامع گیهان بلند اساس
هوش مصنوعی: از بالندگی و بزرگی او، مجامع و مکان‌های مختلف به او احترام می‌گذارند و از اطاعت او، صومعه‌ها و معابد در سراسر جهان با اساس محکم و بنیادین شکل گرفته‌اند.
بر منهجش اکارم سلاک را سلوک
بر مقدمش مشاهد ایثار را سپاس
هوش مصنوعی: بر اساس روش او، من به سعی و تلاش خود ادامه می‌دهم و در پیش روی او، ایثار و فداکاری را با سپاسگزاری می‌بینم.
کل چیند از ریاض شمش دست کامجو
زر گردد از ثنای کفش طبع چون نحاس
هوش مصنوعی: هر چیزی که از باغ‌ها و گل‌ها جمع‌آوری شود، در صورتی که با ثنا و ستایش همراه باشد، به طلا و ارزش تبدیل می‌شود. طبع انسان هم مانند مس است که با ستایش و تحسین، ارزش آن بالا می‌رود.
جاییکه صولتش به ضعیفان مدد کند
با شیر شرزه پنجه زند مور بی هراس
هوش مصنوعی: جایی که قدرت به ضعیفان کمک کند، مورچه‌ای بدون ترس با شیر جنگجو دست و پنجه نرم می‌کند.
گر تکیه می نمود به قطب یقین او
سرگشتگی ز سعی نگشتی نصیب آس
هوش مصنوعی: اگر به قطب یقین تکیه کند، سرگشتگی و سردرگمی از تلاش به او نصیب نخواهد شد.
ابر کفش چو نامیه را مایه ور کند
در مزرع جهان نکشد خوشه جور داس
هوش مصنوعی: اگر ابر، نعمت باران را برای زراعت و زمین فراهم کند، در این صورت در دنیای خود، سختی و بی‌ثمری درو نمی‌کند.
باشد چو روزگار، به ام الکتاب امن
مجموعهٔ ثناش زآسیب اندراس
هوش مصنوعی: اگر زمانه بر وفق مراد باشد، به لوح محفوظ از آسیب‌ها و مشکلات در امان خواهد ماند و همواره ستایشش در این مجموعه محفوظ خواهد ماند.
ناجنس بی ادب ره او می رود سزد
مستکره ار به شرع ادیبان شود جناس
هوش مصنوعی: شخصی که بی ‌ادب و ناپاک است، به طور طبیعی باید در راهی برود که به آن تعلق دارد. اگر ادبیات را به قرآن و اصول اخلاق در نظر بگیریم، می‌توان گفت که او شایسته نیست و باید به این حقیقت احترام گذاشت.
آمد ز جوش فیض، مگر خاک درگهش
در چشم خضر، چشمهٔ حیوان به التباس
هوش مصنوعی: از نعمت و برکات الهی آمده است که شاید خاک درگاهش در نظر خضر، به چشمهٔ حیات اشتباه گرفته شود.
دارد ازین خجالت مرداب کن هنوز
آب حیات در عرق شرم انغماس
هوش مصنوعی: مرداب به خجالت خود ادامه می‌دهد، ولی هنوز آب زندگی در شرم و عرق او وجود دارد.
معمورهٔ مناقب مجد و علای اوست
کاخی که ره نیابدش، از دهر، انطماس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کارکردهای همهٔ خصوصیات و فضیلت‌های او به شکل کاخی است که از گزند زمان و حوادث دنیوی در امان است و دست کسی به آن نمی‌رسد.
شاها ز فیض مدح سراییت، کلک من
نی می کند به ناخن افکار بونواس
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به برکت مدح و ستایش تو، قلم من افکار بونواس را با ناخن خود می‌نگارد.
لنگد، چو همعنان نی خامهام شود
در اولین قدم، فرس طبع بوفراس
هوش مصنوعی: زمانی که در کنار همدستانم قرار گیریم، حتی اگر لمسی از ناتوانی داشته باشم، در اولین گام قادر به پیمودن مسیری خواهیم شد که قابلیت‌های روحی من را به نمایش می‌گذارد.
آتش به جان حب توام، زببد ار کند
از شمع خامه ام شجر طور اقتباس
هوش مصنوعی: من آتش عشق تو را در دل دارم و اگر شمع خامی با نگاهم بسازم، می‌تواند از کوه طور الهام بگیرد.
در هر زمین نهاده، قوی پنجه کلک من
در مدحت استوارتر از آسمان، اساس
هوش مصنوعی: در هر جایی که وجود دارد، قدرت و مهارت نگارگری من در ستایش و تمجید، محکم‌تر از آسمان به نظر می‌رسد.
حاسد کشد به سلک گهرهای من خزف
ابله زند به برد یمن پینه پلاس
هوش مصنوعی: حسودان و دشمنان می‌کوشند تا ارزش‌های من را بی‌ارزش جلوه دهند و به من آسیب بزنند، همچنان که فردی نادان به زیورهای قیمتی توجهی نمی‌کند و به جای آن، به چیزهای بی‌کیفیت می‌چسبد.
با وحی منزلم چه بود ژاژ مدعی؟
ابلیس در برابر نص آورد قیاس
هوش مصنوعی: منزل من با وحی آسمانی چه ارتباطی دارد که شخص مدعی دروغ می‌گوید؟ شیطان در برابر آیات الهی، به قیاس و استدلال خود استناد کرد.
رمح قلم به پنجهٔ من خصم جان اوست
بادا رفیع، رایت این معدلت اساس
هوش مصنوعی: قلم من ابزار مبارزه با دشمن جان اوست و امیدوارم که پرچم این عدالت به ارتفاعات بلندی برسد.
زاهد دگر به خاک، تیمم چرا کند؟
در جوی مصرعم چو توان کرد ارتماس
هوش مصنوعی: زاهد وقتی به خاک می‌افتد، چرا باید تیمم کند؟ وقتی که می‌تواند از آب زلال استفاده کند و وضو بگیرد.
عرض کمال، عیب بزرگی بود حزین
از بخردان نادره سنج هنرشناس
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد باهوش و هنرمند بر این باورند که نشان دادن کمال و نقص نداشتن، نشانه‌ای از ضعف است. این یعنی اینکه وقتی انسان به کمال می‌بالد، در حقیقت از بزرگترین عیب‌ها غافل است.
دستی ز دل برآر که صبح اثر دمید
کوتاه کن فسانه، ادب را بدار پاس
هوش مصنوعی: دستی از دل خود بیرون آور و صبح را ببین که گویی نورش را به ما می‌آورد. داستان‌های طولانی را کوتاه کن و ادب و اخلاق را حفظ کن.
در بر لباس رومی روز است تا سپید
پوشند تا به زنگی شب نیلگون لباس
هوش مصنوعی: در روز، افراد لباس‌هایی به رنگ روشن و سفیدی مانند رومیان می‌پوشند، اما در شب آنها به رنگ‌های تیره و زنگی تغییر لباس می‌دهند.
دارم امید آنکه به گیتی کند قضا
صبح امید دشمن جاهت بَدَل به یأس
هوش مصنوعی: امیدوارم که در این دنیا، سرنوشت باعث شود که صبح امید به وجود بیاید و دشمنی‌ام با تو بدل به ناامیدی شود.