گنجور

شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت علی بن ابی طالب (ع)

چون شست غمزهٔ تو گشاد کمان دهد
صیدافکنی خدنگ قضا را نشان دهد
شهد از حدیث تلخ تو شیرین دهان برد
لب گر دهد خدا، لب شکرفشان دهد
لطفت میان معجز و سحر امتزاج داد
لعلت میان آتش وآب اقتران دهد
هر فتنه ای که زیر سر روزگار نیست
زلف تو سر به جان من ناتوان دهد
دیدم به باغ لب به لب غنچه داشتی
ترسم نهفته بوسه تو را بر دهان دهد
خضر خطی فرست خدایا به رهبری
کین جان تشنه را خبری زان دهان دهد
از طالع دژم طمع خام ابلهیست
وصل تودولتی ست که بخت جوان دهد
خونش به کیش تیغ تغافل شود حلال
هرکس که دل به دلبر نامهربان دهد
در عشق گشته شور غزلخوانیم بلند
کلکم صفیر بلبل عرش آشیان دهد
جانم به جوی تیغ توآب روان دهد
جسمم همای تیر تو را استخوان دهد
خونین دل مرا به کجا بردهای؟ بیار
تا مایه ای به دیدهٔ گوهرفشان دهد
میرم به پای ساقی چشمت که دورها
ته جرعه ای اگر دهدم سر گران دهد
خواهم کشید خضر صفت آب زندگی
از جویبار تیغت اگر عمر، امان دهد
چون چاک جَیب صبح شکافی زنو مرا
هر دم به سینه، خنجر مژگان از آن دهد
تا داغ دل فروز تو از چاک سینه ام
چون مهر پرتو از افق خاوران دهد
هر دل که تافت از دو جهان روی بندگی
عشقش به دست غمزهٔ گیتی ستان دهد
آموختم به مرغ چمن گرم ناله ای
تا آتشی به خارو خس آشیان دهد
ز آسودگی به تنگم،کو عشق باد دست
تا کشور دلم به ستم گستران دهد؟
پایم به راه هرزه دویها زیار ماند
کو جذبهای که مقصد ما را نشان دهد؟
درمانده ایم شوق گریبان کشی کجاست؟
تا دست من به دامن پیر مغان دهد
شوریده است خاطرم از فکر کفر و دین
مستی مگر خلاصیم از این و آن دهد
ساقی روا مدار که سامان نوبهار
تاراج حادثات به باد خزان دهد
انصاف نیست غارت ایام رایگان
نقد چمن به صیرفی مهرگان دهد
گلشن فسرده است بکش دامنی به ناز
تا جلوهٔ تو زیب گل و گلستان دهد
بخشد لبت به غنچه شراب تبسمی
رنگت به جام لاله می ارغوان دهد
بخرام در چمن که نهال تو سرو را
از شیوهٔ خرام به آب روان دهد
از می بیار یک نفس آبی به روی کار
شاید که شست وشوی ازین خاکدان دهد
آن می که در دماغ گشاید چو بال و پر
پرواز اوج کنگره لامکان دهد
دارم طمع ز فیض تو یا رب درین صبوح
ذوقی که جام ساقی کوثر به جان دهد
کان کَرم، امام امم، واهب نعم
کز فیض دم، به عیسی مریم روان دهد
افروختم به منقبتش شمع خامه را
تا روشنی به انجمن قدسیان دهد
از ریشه کنده معدلتش خار ظلم را
گنجشک را به چنگل باز، آشیان دهد
ای صفدری که بر صف خصمت ره گریز
گیرد اجل کفت، چو به اشقر عنان دهد
روزی رسان یمین تو خصم یسار را
باریک آبی، از دم تیغ یمان دهد
فیض غمت عطیه فرستد به جان و دل
ابر کَفت وظیفه به دریا و کان دهد
تا از کف تو ساغر ایمان گرفته ام
دستم سبو به دوشِ نُهم آسمان دهد
بر پیکر خبیث حسودان جاه تو
هر مویه سرکشید، خواص سنان دهد
چون طوطیان مست، زند غوطه در شکر
مدح تو کام خامهٔ شیرین زبان دهد
شاها روا مدار که گردون کج مدار
از درد دوست، کام دل دشمنان دهد
بیرون بزم، سوخته پروانهٔ تو را
تا کی چو شمع، داغ دل آتش به جان دهد؟
در وادی فراق، ز شبهای قیرگون
بختم نوید خسروی قیروان دهد
کینم بخواه از شب هجران که تا به کی
گیرد زدیده خواب و به بخت ارمغان دهد؟
مپسند عاقبت که شکرخواره طوطیت
درتیره خاک هند جگرخواره جان دهد
وقت است وقت، کاین دل کشتی شکسته را
خاک درت ز موج حوادث امان دهد
گرید دلم، چوتلخی هجر آیدش به یاد
خندد لبم، چو بوسه بر آن آستان دهد
منّت کش عطیهٔ کام جهان نیم
نستانمش ز بخت اگر رایگان دهد
هر دل که ذوق چاشنی درد عشق یافت
کی کام خویشتن به مراد جنان دهد؟
دنیا اگر عزیز متاعی بُدی چرا
قسّام معدلت به فرومایگان دهد؟
لوح از حدیث غیرتو شستم، نیم ظهیر
تا خامه ام طراز قزل ارسلان دهد
سلمان نیم که خامهٔ معنی نگار من
آرایش جریدهٔ نوبانیان دهد
مستان عشق را به سواد سخن حزین
کِلکِ سبک، عنانِ تو رطل گران دهد
در خامهٔ کسی نبود جز تو چاشنی
شکر ندیده ایم نی خیزران دهد
آب حیات در ظلماتِ دواتِ توست
این چشمه سار زندگی جاودان دهد
تحریک شوق دست فروماندهٔ تو را
تا چند بار خامه به دوش بنان دهد؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون شست غمزهٔ تو گشاد کمان دهد
صیدافکنی خدنگ قضا را نشان دهد
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه معنادار و جذاب تو بوسیلهٔ شست، کمان را کشیده کند، شکارچی خواهد توانست تیر تقدیر را به هدف بزند.
شهد از حدیث تلخ تو شیرین دهان برد
لب گر دهد خدا، لب شکرفشان دهد
هوش مصنوعی: اگر خداوند به من لبخند sweetness دهد، سخن تلخ تو همچون عسل شیرین می‌شود و طعم خوشی به زندگی‌ام می‌بخشد.
لطفت میان معجز و سحر امتزاج داد
لعلت میان آتش وآب اقتران دهد
هوش مصنوعی: لطافت تو به شکلی معجزه‌آسا و سحرآمیز در هم آمیخته است و لعل تو می‌تواند بین آتش و آب پیوندی ایجاد کند.
هر فتنه ای که زیر سر روزگار نیست
زلف تو سر به جان من ناتوان دهد
هوش مصنوعی: هر مشکلی که ناشی از حوادث روزگار نباشد، با زیبایی و زلف تو می‌تواند جان مرا به خطر بیندازد.
دیدم به باغ لب به لب غنچه داشتی
ترسم نهفته بوسه تو را بر دهان دهد
هوش مصنوعی: دیدم که در باغ پر از غنچه بودی و از این موضوع نگران شدم که شاید بوسه‌ات به دهان کسی برسد.
خضر خطی فرست خدایا به رهبری
کین جان تشنه را خبری زان دهان دهد
هوش مصنوعی: خضر، پیامبری است که برای رهبری من آمده است. خدایا، این جان تشنه را از آن لب‌ها خبری بده.
از طالع دژم طمع خام ابلهیست
وصل تودولتی ست که بخت جوان دهد
هوش مصنوعی: امید به خوش‌بختی و رسیدن به آرزوها در شرایط نامساعد و سخت، فراتر از عقل است. تنها در سایه الطاف و بخشیاری زندگی است که انسان می‌تواند به خوشبختی و جوانی واقعی دست یابد.
خونش به کیش تیغ تغافل شود حلال
هرکس که دل به دلبر نامهربان دهد
هوش مصنوعی: اگر کسی دل خود را به دلبر بی‌وفا بسپارد، خون او برای زبان تیز ریا کاران حلال می‌شود.
در عشق گشته شور غزلخوانیم بلند
کلکم صفیر بلبل عرش آشیان دهد
هوش مصنوعی: در عشق، شور و هیجان به‌وجود آمده و ما با صدای بلند غزل می‌خوانیم. همه ما، مانند بلبلانی هستیم که در عرش زندگی می‌کنیم و این عشق به ما آشیانه‌ای می‌دهد.
جانم به جوی تیغ توآب روان دهد
جسمم همای تیر تو را استخوان دهد
هوش مصنوعی: جانم به تیغ تو مانند جوی آب روان می‌شود و بدنم مانند پرنده‌ای که تیر تو را هدف می‌گیرد، استخوانش را به تو می‌دهد.
خونین دل مرا به کجا بردهای؟ بیار
تا مایه ای به دیدهٔ گوهرفشان دهد
هوش مصنوعی: دل خسته و غمگین من را به کجا برده‌ای؟ بیا و تکیه‌گاهی برای چشمانم بیاور تا آن‌ها مانند جواهر درخشان شوند.
میرم به پای ساقی چشمت که دورها
ته جرعه ای اگر دهدم سر گران دهد
هوش مصنوعی: من به سمت ساقی چشم تو می‌روم، به امید اینکه اگر جرعه‌ای به من بدهی، بتوانم بار سنگین خود را بر زمین بگذارم.
خواهم کشید خضر صفت آب زندگی
از جویبار تیغت اگر عمر، امان دهد
هوش مصنوعی: اگر زندگی و زمان اجازه دهد، می‌خواهم مانند خضر (شخصیت افسانه‌ای که به زندگی جاودان دست یافته) از جویبار تیغ تو، آب زندگی را بنوشم.
چون چاک جَیب صبح شکافی زنو مرا
هر دم به سینه، خنجر مژگان از آن دهد
هوش مصنوعی: زمانی که صبح مانند دوختی که بالای جیب را شکافته باشد، آغاز می‌شود، هر لحظه از چشمانت بر سینه‌ام خنجر مژگان عاشقانه‌ای وارد می‌شود.
تا داغ دل فروز تو از چاک سینه ام
چون مهر پرتو از افق خاوران دهد
هوش مصنوعی: تا زمانی که غم و اندوه تو از دل من مانند نور خورشید از شرق تابش کند.
هر دل که تافت از دو جهان روی بندگی
عشقش به دست غمزهٔ گیتی ستان دهد
هوش مصنوعی: هر دلی که در این جهان پر از عشق و محبت glowing داشته باشد، به خاطر زیبایی و فریبندگی دنیای مادی، به زودی در دام غم و اندوه گرفتار می‌شود.
آموختم به مرغ چمن گرم ناله ای
تا آتشی به خارو خس آشیان دهد
هوش مصنوعی: یاد گرفتم که به پرنده‌ای که در چمن نشسته، نغمه‌ای بزنم تا بسوزاند و نابود کند از رنگ و بوی خر و خس آشیانش.
ز آسودگی به تنگم،کو عشق باد دست
تا کشور دلم به ستم گستران دهد؟
هوش مصنوعی: من از آرامش و راحتی خسته‌ام، کجاست آن عشق که کمک کند تا سرزمین دل من به دست ستمگران دچار نشود؟
پایم به راه هرزه دویها زیار ماند
کو جذبهای که مقصد ما را نشان دهد؟
هوش مصنوعی: من در مسیرهای بی‌هدف قدم می‌زنم، همان‌طور که کسی که به دنبال نشانه‌ای می‌گردد، اما نمی‌دانم چه چیزی مقصد من را مشخص می‌کند.
درمانده ایم شوق گریبان کشی کجاست؟
تا دست من به دامن پیر مغان دهد
هوش مصنوعی: ما در حالتی از ناامیدی هستیم و به دنبال شوقی هستیم که بتواند ما را به سوی خود بکشاند. در این بین، دلمان می‌خواهد دستمان به دامن شخصی حکیم و با تجربه برسد تا از او راهنمایی بگیریم.
شوریده است خاطرم از فکر کفر و دین
مستی مگر خلاصیم از این و آن دهد
هوش مصنوعی: خاطرم به شدت مشغول افکار مختلفی است که نمی‌دانم کدام درست است، این پریشانی مانع آرامش من شده و تنها آرزوی من رهایی از این دوگانگی و سردرگمی است.
ساقی روا مدار که سامان نوبهار
تاراج حادثات به باد خزان دهد
هوش مصنوعی: ای ساقی، اجازه نده که زیبایی و شادابی بهار به خاطر حوادث و بداقبالی‌ها از بین برود و به سرنوشت تلخی دچار شود.
انصاف نیست غارت ایام رایگان
نقد چمن به صیرفی مهرگان دهد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که ظلم است که روزهای زندگی را بی‌دلیل و به رایگان از دست بدهیم و به کسی که شایسته نیست، فرصت و لذت‌های زندگی را بدهیم. در واقع اشاره به بی‌انصافی و نادرست بودن این عمل دارد.
گلشن فسرده است بکش دامنی به ناز
تا جلوهٔ تو زیب گل و گلستان دهد
هوش مصنوعی: باغی که پژمرده است را با زیبایی و لطافت خود زینت بده و با حضور تو، به گل‌ها و باغستان زندگی و زیبایی ببخش.
بخشد لبت به غنچه شراب تبسمی
رنگت به جام لاله می ارغوان دهد
هوش مصنوعی: لبخند تو مانند شرابی است که به غنچه‌ای زندگی می‌بخشد و رنگ لبانت همچون جامی است که گل لاله‌ی ارغوانی را زیباتر می‌کند.
بخرام در چمن که نهال تو سرو را
از شیوهٔ خرام به آب روان دهد
هوش مصنوعی: در چمن قدم بزن و با زیبایی و شیوایی خود، درخت سرو را از راه رفتن خود به آب روان هدایت کن.
از می بیار یک نفس آبی به روی کار
شاید که شست وشوی ازین خاکدان دهد
هوش مصنوعی: یک نفس از شراب بیاور تا شاید با آن بر روی این زمین عرق بزنیم و آلودگی‌ها و ناپاکی‌های آن را پاک کنیم.
آن می که در دماغ گشاید چو بال و پر
پرواز اوج کنگره لامکان دهد
هوش مصنوعی: آن می که در یاد و فکر انسان‌ ها باز می‌شود، مانند بال و پر پرواز می‌کند و او را به اوج و بالاتر از هر محدودیتی می‌رساند.
دارم طمع ز فیض تو یا رب درین صبوح
ذوقی که جام ساقی کوثر به جان دهد
هوش مصنوعی: در این صبح دل‌انگیز، من به فیض و نعمت تو امیدوارم و برایم آرزویی است که مانند جام ساقی کوثر، جانم را سیراب کند.
کان کَرم، امام امم، واهب نعم
کز فیض دم، به عیسی مریم روان دهد
هوش مصنوعی: امام معصوم، دارای روح بزرگ و اخلاق نیکو است و نعمت‌هایی را که از وجود او به مردم می‌رسد، شبیه به آن چیزی است که عیسی ‌بن مریم از طریق معجزاتش به مردم عطا می‌کرد.
افروختم به منقبتش شمع خامه را
تا روشنی به انجمن قدسیان دهد
هوش مصنوعی: برای بزرگداشت مقام او، شمعی نمادین روشن کرده‌ام تا نور آن به محفل فرشتگان برسد.
از ریشه کنده معدلتش خار ظلم را
گنجشک را به چنگل باز، آشیان دهد
هوش مصنوعی: از ریشه بیرون کشیدن ظلم و ستم مانند آن است که به گنجشک در چنگل، جایی امن برای لانه‌سازی می‌دهند.
ای صفدری که بر صف خصمت ره گریز
گیرد اجل کفت، چو به اشقر عنان دهد
هوش مصنوعی: ای کسی که در برابر دشمن صف آماده‌ای، زمانی که مرگ به تو نزدیک می‌شود، مانند اسبی که بر شاخسار می‌تازد، باید به سمت راست برگردی و راه فرار پیدا کنی.
روزی رسان یمین تو خصم یسار را
باریک آبی، از دم تیغ یمان دهد
هوش مصنوعی: روزی روزگاری، تو با دست راستت به دشمنان دست چپ، آبی نازک از طریق تیغ خود عطا خواهی کرد.
فیض غمت عطیه فرستد به جان و دل
ابر کَفت وظیفه به دریا و کان دهد
هوش مصنوعی: غم تو به جان و دل من تأثیر می‌گذارد و مانند ابر که بارانش را به دریا و زمین می‌ریزد، شادی و زیبایی را به من هدیه می‌کند.
تا از کف تو ساغر ایمان گرفته ام
دستم سبو به دوشِ نُهم آسمان دهد
هوش مصنوعی: من به لطف تو ایمان را به دست آورده‌ام و حالا با این حالتی که دارم، می‌توانم بار سنگینی را بر دوش بگذارم که سمبلی از آسمان است.
بر پیکر خبیث حسودان جاه تو
هر مویه سرکشید، خواص سنان دهد
هوش مصنوعی: اگر حسودان به تو حسادت کنند و به خاطر جاه و مقام‌ات شکایت کنند، در نهایت خاصیت و ارزش تو را به نمایش می‌گذارد.
چون طوطیان مست، زند غوطه در شکر
مدح تو کام خامهٔ شیرین زبان دهد
هوش مصنوعی: چون طوطی‌های سرمست، در شیرینی غوطه‌ورند، مدح و ستایش تو باعث می‌شود زبان شیرین من به طرز خوشایند و شیرین سخن بگوید.
شاها روا مدار که گردون کج مدار
از درد دوست، کام دل دشمنان دهد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، اجازه نده که آسمان نیز به ناحق بچرخد؛ زیرا از رنج دوستی، دلخوشی به دشمنان می‌رسد.
بیرون بزم، سوخته پروانهٔ تو را
تا کی چو شمع، داغ دل آتش به جان دهد؟
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر عشق تو، دل‌سوزان بمانم و بسوزم؟ مثل شمعی که در بزم می‌سوزد، داغی درونم را احساس می‌کنم.
در وادی فراق، ز شبهای قیرگون
بختم نوید خسروی قیروان دهد
هوش مصنوعی: در مسیر جدایی، شب‌های تیره و سیاه، به من بشارت می‌دهد که روزی پادشاهی از سرزمین قیروان خواهد آمد.
کینم بخواه از شب هجران که تا به کی
گیرد زدیده خواب و به بخت ارمغان دهد؟
هوش مصنوعی: از شب جدایی و دوری بپرس که چقدر طول خواهد کشید تا خواب را از دیده‌ام بگیرد و به سرنوشت من هدیه دهد؟
مپسند عاقبت که شکرخواره طوطیت
درتیره خاک هند جگرخواره جان دهد
هوش مصنوعی: غصه نخور که در نهایت، طوطی‌ای که همیشه شکر می‌خورد، در خاکی تیره و تار جان خود را از دست می‌دهد.
وقت است وقت، کاین دل کشتی شکسته را
خاک درت ز موج حوادث امان دهد
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده است که این دل زخم‌خورده و رامشند را خاک پای تو از آشفتگی‌های زندگی محافظت کند و به او آرامش دهد.
گرید دلم، چوتلخی هجر آیدش به یاد
خندد لبم، چو بوسه بر آن آستان دهد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر یادآوری تلخی جدایی می‌نالد، اما لب‌هایم می‌خندند، مانند بوسه‌ای که به آن درگاه می‌زنم.
منّت کش عطیهٔ کام جهان نیم
نستانمش ز بخت اگر رایگان دهد
هوش مصنوعی: من به هیچ وجه احساس نیاز به دوستی و نعمت این دنیا ندارم، حتی اگر این نعمت از سر لطف و رایگان به من داده شود.
هر دل که ذوق چاشنی درد عشق یافت
کی کام خویشتن به مراد جنان دهد؟
هوش مصنوعی: هر دلی که طعم تلخ درد عشق را چشیده باشد، آیا می‌تواند به شادی و خوشی واقعی دست یابد؟
دنیا اگر عزیز متاعی بُدی چرا
قسّام معدلت به فرومایگان دهد؟
هوش مصنوعی: اگر دنیا ارزشمند و گرانبها بود، پس چرا آن را به افراد پست و نادان می‌دهد؟
لوح از حدیث غیرتو شستم، نیم ظهیر
تا خامه ام طراز قزل ارسلان دهد
هوش مصنوعی: در اینجا گوهر و طلا از داستان و سخن نیکوی دیگری پاک کردم و از نیمه روز تا به حال، قلم من مانند نماد قزل ارسلان می‌درخشد و زیباست.
سلمان نیم که خامهٔ معنی نگار من
آرایش جریدهٔ نوبانیان دهد
هوش مصنوعی: سلمان من نیست که با قلمش بتواند زیبایی‌های نوشته‌های من را به خوبی توصیف کند و آن‌ها را رونق بخشد.
مستان عشق را به سواد سخن حزین
کِلکِ سبک، عنانِ تو رطل گران دهد
هوش مصنوعی: عاشقان مست را به زبان غمگین، قلم سبک تو سنگینی خاصی می‌بخشد.
در خامهٔ کسی نبود جز تو چاشنی
شکر ندیده ایم نی خیزران دهد
هوش مصنوعی: در نوشته‌های هیچ‌کس جز تو، طعم شیرینی نمی‌بینیم، مانند نی خیزران که خاصیت خاصی دارد.
آب حیات در ظلماتِ دواتِ توست
این چشمه سار زندگی جاودان دهد
هوش مصنوعی: در دنیای سیاه حروف و نوشته‌ها، منبع زندگی و جاودانگی در کلام تو نهفته است.
تحریک شوق دست فروماندهٔ تو را
تا چند بار خامه به دوش بنان دهد؟
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ اشتیاق و علاقه‌ای است که به زیبایی و استعداد یک شخص وجود دارد. گوینده می‌پرسد تا چند بار می‌تواند خود را به نوشتن و ثبت آن زیبایی و احساسات عمیق دعوت کند، در حالی که هنوز نتوانسته به اندازه‌ی کافی از آن شوق و انگیزه بهره‌برداری کند.