شمارهٔ ۲۲ - در توصیف شعر خود و مدح حضرت امیرمؤمنان (ع)
آنجا که خامه، شکّر گفتار بشکند
طوطی، سخن به غنچهٔ منقار بشکند
در عالمی که خبرت و انصاف جوهری ست
نظمم بهای گوهر شهوار بشکند
دامان ابر از عرق شرم تر شود
کلکم چو آستین گهربار بشکند
آنجا که رای روشنم از رخ کشد نقاب
آیینه را روایی بازار بشکند
زیبد به نخل بندی بستان رنگ و بو
کلکم کلاه گوشه به گلزار بشکند
گردند حوریان خیالم چو رونما
گل را ز شرم، رنگ به رخسار بشکند
آرد به موشکافی طبع من اعتراف
زلف سخن کسی که به هنجار بشکند
خارا اساس فکرت رنگین کرشمه ام
ساغر چو لاله بر سر کهسار بشکند
ایمان به شعرم آورد آن نکته رس که او
در سومنات دل بت پندار بشکند
گوشی نمی دهم به سخنهای ناپسند
کالای زشت قدر خریدار بشکند
نیزار استخوان، قلم پیل بند من
زین ریزه شاعران سبکسار بشکند
روشن بود به خرده شناسان که قدر کار
از شومی زبونی همکار بشکند
آن مایه از کجاست کسی را که همچو من
بازار گرم ابر گهربار بشکند؟
آن نکهت از کجاست نفسهای تیره را
تا اعتبار نافهٔ تاتار بشکند؟
آن حدّت از کجاست سخنهای سرد را
تا در رگ دلی اثر خار بشکند؟
آن فطرت از کجاست که سر جوش فکرتش
چون من رواج ساغر سرشار بشکند؟
آن قوّت از کجاست کسی را که از بنان
بازوی کلک اخطل و مهیار بشکند؟
باید به کف چو خامهٔ من موسوی عصا
تا سحر بوالمفاخر پندار بشکند
آن کیست غیر من که به یک عمر استخوان
در کار فکر وجودت اشعار بشکند؟
پنجاه سال کیست که یک نیستان قلم
مثقب صفت به گوهر افکار بشکند؟
آن همّت از کجاست کسی را که در طلب
خواب سحر به دیدهٔ بیدار بشکند؟
آن غیرت از کجاست کسی را که در جهان
چون من نگه به چشم خریدار بشکند؟
مرغوله ریز خامهٔ مشکین شکنج من
قدر و بهای زلف شب تار بشکند
برگ گلی ست هر ورقم کز غرور ناز
خار کرشمه در دل گلزار بشکند
لاقی نمی زنم که خجل گردم از کسی
گو خار رشک در رگ اغیار بشکند
باشد اگر شگفت کسی را به دعویم
شاید کزین بلاغت گفتار بشکند
نازک دلم، زیاده نیارم نفس کشید
ز اندک بهانه خاطر بیمار بشکند
در غرّهٔ حیاتم و از رنج چون هلال
نزدیک شد که دوش مرا بار بشکند
دم سردی زمانه، فسرده ست خاطرم
از یک نسیم، رونق گلزار بشکند
جای شگفت نیست که ساغر به سنگلاخ
از کف رها چو گشت به ناچار بشکند
ای دل به هوش باش که طرّار روزگار
غافل در خزاین اعمار بشکند
از دامنش به منزل آسودگی رسان
پایی که در کشاکش رفتار بشکند
دانسته ام که افعی حرص و امل بلاست
سنگ قناعتم سر این مار بشکند
تنگم ز دهر، تا به کی این زال زشت خو
بی موجبی مرا دل افگار بشکند؟
دلبر کجاست کاین دل صد ره شکسته را
از یک نگاه مست، دگر بار بشکند؟
لب در همین دعاست من دلشکسته را
هر دل که بشکند به کف یار بشکند
در تنگنای سینه کلید گشایشیست
هر دشنه ای که غمزه خونخوار بشکند
خاک کسی که زلف پریشان دهد به باد
مشک ختن به طبلهٔ عطّار بشکند
هر قطره ای که از رخ ساقی چکد به جام
نرخ گرانِ گوهرِ شهوار بشکند
دل را به خاک میکده بر، کاین کهن سبو
گر بشکند، به خانهٔ خمّار بشکند
کم نیستند از می غم دل شکستگان
از زور باده شیشهٔ بسیار بشکند
آباد باد کوی محبّت که این هوا
در سر خمار کافر و دیندار بشکند
مغزم ز رعشه پخت، مگر این خمار را
جام ولای ساقی ابرار بشکند
شیر خدا علی ولی کز نهیب او
رنگ رخ سپهرِ سیه کار بشکند
آن معجز آیتی که به شأن ولایتش
اقرار نغمه، بر لب انکار بشکند
قانون نواز عهد عدالت اساس او
از دشنه، زخمه بر رگ زنّار بشکند
قهرش عروق را به تن خاره بگسلد
عفوش سرود بر لب زنهار بشکند
گنجور کارخانهٔ یزدان که هر نفس
نطقش، درِ خزینهٔ اسرار بشکند
دست گدای مدح گرش در حریم ناز
طرف کلاه شاهد فرخار بشکند
طغیان شوق بین که به سر می روم چو سیل
جایی که پای خامهٔ رهوار بشکند
ای صفدری که در صف رویینه پیکران
گرزت قد تهمتن کهسار بشکند
ای سروری که بر سر مستانِ شیرگیر
تیغ تو جام نخوت سرشار بشکند
در ناف شرک، کاوش رمح تو نی کند
در چشم و هم کلک تو مسمار بشکند
هر صبح زاغ حرص چو پرّد ز آشیان
از مغز دشمنان تو ناهار بشکند
دریادلان به حیرت ذات تو غرقه اند
کشتی بسی به قُلزم زخّار بشکند
خواهد دل از تو گوشهٔ چشم ترحّمی
تا زلف آه بر لب اظهار بشکند
شاها منم کمینه غلامی که خدمتم
بازار چاکران وفادار بشکند
عهدی نبسته ام به ولایت ز جان و دل
کز سیر دور ثابت و سیار بشکند
خارش اگر کنی گل عزّت به سر زند
آن را که عشق، قیمت و مقدار بشکند
کلک حزین توست که در مدح گستری
ناخن به کان گوهر افکار بشکند
چون سر کند نی قلمم ناله های زار
قدر نوای مرغ گرفتار بشکند
مشاطگیِّ کلک مرا آورد سپاس
زلف سخن چو صفحهٔ رخسار بشکند
چون خامه افکنم صف معنی خورد به هم
لشگر چو شد، درفش نگونسار بشکند
این عقد گوهری که به نام تو بسته ام
بازار هر قصیده در اقطار بشکند
شمارهٔ ۲۱ - مدح امیر مؤمنان (ع): غم چو در سینه لنگر اندازدشمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت علی بن ابی طالب (ع): چون شست غمزهٔ تو گشاد کمان دهد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنجا که خامه، شکّر گفتار بشکند
طوطی، سخن به غنچهٔ منقار بشکند
هوش مصنوعی: جایی که قلم زیبایی کلام را میشکند و طوطی، صحبت را با نوک خود میشکند.
در عالمی که خبرت و انصاف جوهری ست
نظمم بهای گوهر شهوار بشکند
هوش مصنوعی: در دنیایی که دانش و انصاف ارزشی دارند، منطق و نظم میتواند ارزشهای ناپایدار و موقتی را مورد انتقاد قرار دهد.
دامان ابر از عرق شرم تر شود
کلکم چو آستین گهربار بشکند
هوش مصنوعی: به خاطر شرم، دامن ابر خیس میشود، وقتی که همه شما با دقت و حساسیت رفتار کنید، مانند آستینی که پر از جواهر است و ممکن است پاره شود.
آنجا که رای روشنم از رخ کشد نقاب
آیینه را روایی بازار بشکند
هوش مصنوعی: جایی که روشنی فکر و آگاهی من از چهرهی کسی پرده برمیدارد، آنجا داستان زندگی به بازار میآید و شکوه و رونق را بههم میزند.
زیبد به نخل بندی بستان رنگ و بو
کلکم کلاه گوشه به گلزار بشکند
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و طراوت باغ اشاره دارد، جایی که نخلها و گلهای زیبا با رنگ و بوی دلانگیز در کنار هم قرار دارند. همچنین به تصویرگذاری جالبی از یک جشن یا گردهمایی اشاره میکند که در آن افراد با کلاهی روی سر، در میان گلها و طبیعت خوشبو به سر میبرند و به خوشی و شادی مشغولند.
گردند حوریان خیالم چو رونما
گل را ز شرم، رنگ به رخسار بشکند
هوش مصنوعی: حوریان خیال من به قدری شرمزده میشوند که مانند گل، رنگ از چهرهشان میرود.
آرد به موشکافی طبع من اعتراف
زلف سخن کسی که به هنجار بشکند
هوش مصنوعی: چشم و ذوق من به دقت و سرعت به هر چیزی توجه دارد و به موشکافی میپردازد. این در مورد کسی است که در سخن خود از اصول و قاعدهها فراتر میرود و آنها را میشکند.
خارا اساس فکرت رنگین کرشمه ام
ساغر چو لاله بر سر کهسار بشکند
هوش مصنوعی: فکر و اندیشهام به گونهای است که مانند زیباییِ شگفتانگیزی در دل خاک جاودانه و چشمنواز به نظر میرسد. مثل گیاهی که اگر در کوهستانی قرار گیرد، جان میگیرد و شکوفا میشود.
ایمان به شعرم آورد آن نکته رس که او
در سومنات دل بت پندار بشکند
هوش مصنوعی: باورم به شعرم از آن نکته ناشی میشود که او در سومنات دل، بت پنداری را از بین میبرد.
گوشی نمی دهم به سخنهای ناپسند
کالای زشت قدر خریدار بشکند
هوش مصنوعی: به حرفهای ناپسند گوش نمیدهم، زیرا چیزهای بیارزش فقط ارزش خریدار را پایین میآورند.
نیزار استخوان، قلم پیل بند من
زین ریزه شاعران سبکسار بشکند
هوش مصنوعی: در انتهای نیستان، استخوانهای من همچون قلمی از پوست فیل فرسوده شده است و این کوچکنویسان بیمحتوا و سبکسر میتوانند آن را بشکنند.
روشن بود به خرده شناسان که قدر کار
از شومی زبونی همکار بشکند
هوش مصنوعی: به کسانی که کم و بیش به جزئیات آگاه بودند، واضح بود که اهمیت کار، حتی از ناتوانی و بدبختی همکاران نیز میتواند فراتر برود.
آن مایه از کجاست کسی را که همچو من
بازار گرم ابر گهربار بشکند؟
هوش مصنوعی: از کجا آمده است کسی که مانند من میتواند در بازار پر رونق، مانند ابر حاوی گوهر، مانع شود و آن را بشکند؟
آن نکهت از کجاست نفسهای تیره را
تا اعتبار نافهٔ تاتار بشکند؟
هوش مصنوعی: این عطر و بویی که حس میشود از کجا میآید که میتواند بر تنفسهای غمگین و تیره تأثیر بگذارد و اعتبار و ارزش نَفَسهای تاتار را دچار تغییر کند؟
آن حدّت از کجاست سخنهای سرد را
تا در رگ دلی اثر خار بشکند؟
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به قدرت و تأثیر سخنان خاص دارد که میتواند حتی در دلهای سرد و بیاحساس نیز تأثیر بگذارد و باعث ایجاد احساساتی عمیق شود. این نشان میدهد که گاهی اوقات، کلمات میتوانند به اندازهای قوی باشند که احساسات را در درون ما بیدار کنند، حتی اگر ابتدا بیتفاوت به نظر برسیم.
آن فطرت از کجاست که سر جوش فکرتش
چون من رواج ساغر سرشار بشکند؟
هوش مصنوعی: این فطرت از کجا آمده است که باعث میشود فکر و احساساتش همچون من بیپروا و شجاعانه به نوشیدن لیوان پر از شراب بپردازد؟
آن قوّت از کجاست کسی را که از بنان
بازوی کلک اخطل و مهیار بشکند؟
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی قدرت و توانایی میپردازد و از این پرسش میکند که چه کسی میتواند قدرتی بهچنان عظمت داشته باشد که بتواند بازوی دو شخص قوی و معروف را بشکند. به نوعی، شاعر به عظمت و توانایی خاصی اشاره دارد که فراتر از حد معمول است و در واقع به نوعی تمجید از قدرت و تواناییهایی که در دنیای انسانی وجود دارد، اشاره میکند.
باید به کف چو خامهٔ من موسوی عصا
تا سحر بوالمفاخر پندار بشکند
هوش مصنوعی: باید به دستم مانند چوبدستی موسوی به شباهت خامهای که به کار میرود، چیزی را بسازم که بتواند افتخارات و تصوراتی را که دارم، از بین ببرد.
آن کیست غیر من که به یک عمر استخوان
در کار فکر وجودت اشعار بشکند؟
هوش مصنوعی: چه کسی جز من است که در طول عمرم، با فکر کردن به وجود تو، استخوانهایم را خرد کنم؟
پنجاه سال کیست که یک نیستان قلم
مثقب صفت به گوهر افکار بشکند؟
هوش مصنوعی: کدام فردی را میشناسی که در طی پنجاه سال، بتواند با قلمی مانند نی، اندیشههای گرانبها را به تحریر درآورد و بروز دهد؟
آن همّت از کجاست کسی را که در طلب
خواب سحر به دیدهٔ بیدار بشکند؟
هوش مصنوعی: کسی که برای به دست آوردن خواب سحرش تلاش میکند و با چشمانی بیدار از خواب خود میگذرد، نشانهای از اراده و همت بالای اوست. این شخص هرگز تسلیم نمیشود و در پی رسیدن به آرزوهایش، سختیها را تحمل میکند.
آن غیرت از کجاست کسی را که در جهان
چون من نگه به چشم خریدار بشکند؟
هوش مصنوعی: این غیرت از کجا آمده است که کسی در دنیا مانند من به چشم خریدار نگاه نکرده و آن را نخواهد شکست؟
مرغوله ریز خامهٔ مشکین شکنج من
قدر و بهای زلف شب تار بشکند
هوش مصنوعی: پرندهای کوچک با قلمی مشکی موهای شب را به هم میزند و زیبایی زلفهایش را با شکستن آنها به نمایش میگذارد.
برگ گلی ست هر ورقم کز غرور ناز
خار کرشمه در دل گلزار بشکند
هوش مصنوعی: هر خطی که بر دل نوشته میشود، مانند برگ گلی است که به خاطر خودپسندی و ناز، خارها را در دل باغ میشکاند.
لاقی نمی زنم که خجل گردم از کسی
گو خار رشک در رگ اغیار بشکند
هوش مصنوعی: من طوری رفتار نمیکنم که از کسی شرمنده شوم، زیرا حسادت دیگران مانند خار در وجودشان نفوذ میکند و آنها را آزار میدهد.
باشد اگر شگفت کسی را به دعویم
شاید کزین بلاغت گفتار بشکند
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر سخنانم شگفتزده شود و بخواهد دعوا کند، شاید به خاطر بلاغتی که در صحبتهایم هست، آن دعوا را متوقف کند.
نازک دلم، زیاده نیارم نفس کشید
ز اندک بهانه خاطر بیمار بشکند
هوش مصنوعی: دل من بسیار حساس است و نمیتوانم زیاد تحمل کنم. اگر کمترین بهانهای فراهم شود، ممکن است دل بیمارم بشکند.
در غرّهٔ حیاتم و از رنج چون هلال
نزدیک شد که دوش مرا بار بشکند
هوش مصنوعی: در اوج زندگیام هستم و رنج به من نزدیک شده است، مانند هلالی که به نزدیکترین نقطه میرسد و بار سنگینی را بر دوش من میگذارد.
دم سردی زمانه، فسرده ست خاطرم
از یک نسیم، رونق گلزار بشکند
هوش مصنوعی: هوای سرد این روزها باعث شده که خاطر من بیرمق و پژمرده باشد، مثل اینکه یک نسیم ملایم بتواند شکوفههای گلزار را از بین ببرد.
جای شگفت نیست که ساغر به سنگلاخ
از کف رها چو گشت به ناچار بشکند
هوش مصنوعی: جای تعجب نیست که وقتی یک جام در جاده ناهموار از دست بیفتد و به زمین بیفتد، ناگزیر میشکند.
ای دل به هوش باش که طرّار روزگار
غافل در خزاین اعمار بشکند
هوش مصنوعی: ای دل، مراقب باش که زمانه ناگهان میتواند به داراییها و تلاشهای تو آسیب بزند و آنها را خراب کند.
از دامنش به منزل آسودگی رسان
پایی که در کشاکش رفتار بشکند
هوش مصنوعی: از دامن او میتوان به آرامش و آسودگی رسید، اما پای کسی که در چالشها و مشکلات میلنگد، ممکن است شکسته شود.
دانسته ام که افعی حرص و امل بلاست
سنگ قناعتم سر این مار بشکند
هوش مصنوعی: من میدانم که افعی نشاندهنده طمع و آرزوهای بیپایه است. قناعت و راضی بودن من میتواند پوزه این مار را بشکند.
تنگم ز دهر، تا به کی این زال زشت خو
بی موجبی مرا دل افگار بشکند؟
هوش مصنوعی: احساس نارضایتی و خستگی از دنیا مرا آزار میدهد. این فرد بدذات و زشتخو چطور به این کارهایش ادامه میدهد؟ آیا قرار است این درد و رنج من همیشه ادامه داشته باشد؟
دلبر کجاست کاین دل صد ره شکسته را
از یک نگاه مست، دگر بار بشکند؟
هوش مصنوعی: سوالی از معشوق است که کجا هستی؟ زیرا قلبی که بارها شکسته شده، تنها با یک نگاه مست تو دوباره خواهد شکست.
لب در همین دعاست من دلشکسته را
هر دل که بشکند به کف یار بشکند
هوش مصنوعی: لب در این دعاست که من، دل شکستهام را به یاد میآورم. هر دلی که نشکند، به دست یار شکسته خواهد شد.
در تنگنای سینه کلید گشایشیست
هر دشنه ای که غمزه خونخوار بشکند
هوش مصنوعی: هر دشواری که در دل داریم، میتواند به وسیلهی عشق و زیباییهایی که به ما میرسند، شکسته شود. بنابراین، هر زخمی که بر دل میزنیم، در واقع میتواند به گشایش و آزادی منجر شود.
خاک کسی که زلف پریشان دهد به باد
مشک ختن به طبلهٔ عطّار بشکند
هوش مصنوعی: خاک فردی که با موهای آشفتهاش دلها را به هم میریزد، به اندازه ارزشی که مشک ختن دارد، در دل عطار شکست میخورد.
هر قطره ای که از رخ ساقی چکد به جام
نرخ گرانِ گوهرِ شهوار بشکند
هوش مصنوعی: هر قطرهای که از چهرهی ساقی بر زمین بیفتد، ارزش آن به اندازهای است که میتواند قیمت گوهرهای باارزش و خوشبو را بشکند و کم اهمیت کند.
دل را به خاک میکده بر، کاین کهن سبو
گر بشکند، به خانهٔ خمّار بشکند
هوش مصنوعی: دل را به میکده بسپار، زیرا اگر این ظرف قدیمی بشکند، حداقل به خانهٔ شراب بازخواهد گشت.
کم نیستند از می غم دل شکستگان
از زور باده شیشهٔ بسیار بشکند
هوش مصنوعی: بسیاری از دلباختگانی که دچار غم و اندوه هستند، در اثر شدت نوشیدن مشروب، شکسته و خسته میشوند.
آباد باد کوی محبّت که این هوا
در سر خمار کافر و دیندار بشکند
هوش مصنوعی: محله عشق همیشه شاداب باشد، زیرا این فضا میتواند حالت خوابآلود و بیحالی را در هر کسی از مذهبی تا غیرمذهبی برطرف کند.
مغزم ز رعشه پخت، مگر این خمار را
جام ولای ساقی ابرار بشکند
هوش مصنوعی: ذهنم از تنش و اضطراب به شدت در حال فعالیت است، مگر اینکه این خمار (حالت مستی) با جام محبت و دوستی ساقیان نیکوکار در هم بشکند و آرامم کند.
شیر خدا علی ولی کز نهیب او
رنگ رخ سپهرِ سیه کار بشکند
هوش مصنوعی: علی، شیر خدا، کسی است که با صلابت و قدرتش میتواند رنگ سیاه و غمگین آسمان را تحت تأثیر قرار دهد و تغییر دهد.
آن معجز آیتی که به شأن ولایتش
اقرار نغمه، بر لب انکار بشکند
هوش مصنوعی: این جمله به معنای تأکید بر عظمت و شأن شخصیتی است که به قدرت و جایگاه خود ایمان و اعتقاد دارد. در عین حال، افرادی که به او اعتقاد ندارند یا منکر او هستند، سرانجام به حقیقت و عظمت او پی خواهند برد و سخنانشان در برابر او بیاعتبار میشود.
قانون نواز عهد عدالت اساس او
از دشنه، زخمه بر رگ زنّار بشکند
هوش مصنوعی: قوانین عادلانه از قدرت و سختی ناشی میشوند، و گاهی برای حفظ عدالت، باید با قاطعیت عمل کرد و مخالفان را سرکوب کرد.
قهرش عروق را به تن خاره بگسلد
عفوش سرود بر لب زنهار بشکند
هوش مصنوعی: قهر او میتواند بند و رشتهها را از هم جدا کند و شاید ناز و زیباییاش باعث شود تا لبهاش بیفکری و بیخیالی را فراموش کنند.
گنجور کارخانهٔ یزدان که هر نفس
نطقش، درِ خزینهٔ اسرار بشکند
هوش مصنوعی: کارخانهٔ یزدان، مکانی است که هر لحظه از آن رازها و دانشهای پنهان را آشکار میکند و به ما میآموزد.
دست گدای مدح گرش در حریم ناز
طرف کلاه شاهد فرخار بشکند
هوش مصنوعی: اگر کسی به مدح و ستایش بپردازد و در حریم محبت محبوب به او توجه شود، حتی ممکن است دست آن گدا هم بشکند و از کلاه او بیفتد.
طغیان شوق بین که به سر می روم چو سیل
جایی که پای خامهٔ رهوار بشکند
هوش مصنوعی: شوق و هیجان من به قدری زیاد است که مانند سیلابی به راه خود میروم و در این مسیر ممکن است راه نوشتن من به راحتی قطع شود.
ای صفدری که در صف رویینه پیکران
گرزت قد تهمتن کهسار بشکند
هوش مصنوعی: این شعر به وصف شخصی میپردازد که دارای قدرت و توانمندی فوقالعادهای است. او به مانند گرزی قوی و شکستناپذیر است که میتواند کوهها را در هم بشکند. همچنین، صفدری (یک نوع لباس یا زره) و پیکران (افراد شجاع و دلیر) توصیفکننده ویژگیهای یک جنگجو هستند که او را در میان دیگران متمایز میکند. در کل، این مفهوم به قدرت و شجاعت فرد اشاره میکند.
ای سروری که بر سر مستانِ شیرگیر
تیغ تو جام نخوت سرشار بشکند
هوش مصنوعی: ای محبوبی که بر سر مستهای شاداب، شمشیر تو میتواند جام غرور را بشکند.
در ناف شرک، کاوش رمح تو نی کند
در چشم و هم کلک تو مسمار بشکند
هوش مصنوعی: در دل شرک، تیر تو به سوی حقیقت پرتاب میشود و در چشمان معصیت، خطای تو همچون میخ بر دیوار به سادگی میشکند.
هر صبح زاغ حرص چو پرّد ز آشیان
از مغز دشمنان تو ناهار بشکند
هوش مصنوعی: هر صبح، زاغی که به خاطر حرص و طمع از آشیانش پرواز میکند، از دل دشمنان تو، ناهارش را میخورد.
دریادلان به حیرت ذات تو غرقه اند
کشتی بسی به قُلزم زخّار بشکند
هوش مصنوعی: دلیران و شجاعان به شگفتی از وجود تو غرقه شدهاند، زیرا کشتیهای بسیاری در دریای طوفانی و عمیق شکست میخورند.
خواهد دل از تو گوشهٔ چشم ترحّمی
تا زلف آه بر لب اظهار بشکند
هوش مصنوعی: دل من امیدوار است که با یک نگاه رحمتآمیز تو، بتواند آهی را که در صدایم پنهان کردهام، نمایان سازد و به زنجیر زلفهایت شکایت کند.
شاها منم کمینه غلامی که خدمتم
بازار چاکران وفادار بشکند
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من بندهای هستم که در خدمت شما قرار دارم و برایم افتخار است که در کنار وفاداران خدمت کنم.
عهدی نبسته ام به ولایت ز جان و دل
کز سیر دور ثابت و سیار بشکند
هوش مصنوعی: من هیچ پیمانی با رهبری از جان و دل نبستهام، زیرا این پیوند از دور و نزدیک قابل شکستن است.
خارش اگر کنی گل عزّت به سر زند
آن را که عشق، قیمت و مقدار بشکند
هوش مصنوعی: اگر به زخم و آسیبهایی که دیدهای توجه کنی، باعث میشود که گل عزّت و کرامت تو تحت تأثیر قرار بگیرد، زیرا عشق میتواند همه چیز را ارزشمند و بینهایت کند.
کلک حزین توست که در مدح گستری
ناخن به کان گوهر افکار بشکند
هوش مصنوعی: قلم غمگین توست که در ستایش و توصیف، ناخن بر گنجینه ی افکار میزند و آن را میشکند.
چون سر کند نی قلمم ناله های زار
قدر نوای مرغ گرفتار بشکند
هوش مصنوعی: وقتی سر قلم من به پایان میرسد، دردی عمیق و غمانگیز را احساس میکنم که شاید به اندازه صدای پرندهای که در قفس گرفتار شده است، تلخ و اندوهناک باشد.
مشاطگیِّ کلک مرا آورد سپاس
زلف سخن چو صفحهٔ رخسار بشکند
هوش مصنوعی: گردآوری زیباییهای کلام من موجب سپاسگزاری میشود، همانطور که زلفهای سخن مانند چهرهای زیبا، دلنشین و جذاب جلوه میکنند.
چون خامه افکنم صف معنی خورد به هم
لشگر چو شد، درفش نگونسار بشکند
هوش مصنوعی: زمانی که نوشتار را آغاز میکنم و معنای آن را بیان میکنم، واژهها و معناها با یکدیگر تداخل پیدا میکند، گویی که وقتی که لشکری به هم میپیچد، پرچم و نشانهای بر زمین میافتد و میشکند.
این عقد گوهری که به نام تو بسته ام
بازار هر قصیده در اقطار بشکند
هوش مصنوعی: من این قرارداد ارزشمند را به نام تو بستم و هیچ شعر و قصیدهای نمیتواند در هیچ گوشهای از دنیا به اندازه این ارزشمند باشد.