گنجور

غزل شمارهٔ ۸۸

زهی از رخ تو پیدا همه آیت خدایی
ز جمالت آشکارا همه فر کبریایی
نسپردمی دل آسان به تو روز آشنایی
خبریم بودی آن روز اگر از شب جدایی
نبود به بزمت ای شه ره این گدا همین بس
که به کوچهٔ تو گاهی بودم ره گدایی
همه جا به بی‌وفایی مثلند خوب رویان
تو میان خوبرویان مثلی به بی‌وفایی
تو درون پرده خلقی به تو مبتلا ندانم
به چه حیله می‌بری دل تو که رخ نمی‌نمایی
شد از آشناییش جان ز تن و کنون که بینم
دل آشنا ندارد خبری ز آشنایی
گرهی اگر چه هرگز نگشوده‌ام طمع بین
که ز زلف یار دارم هوس گره‌گشایی
همه آرزوی هاتف تویی از دو عالم و بس
همه کام او برآید اگر از درش درآیی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی از رخ تو پیدا همه آیت خدایی
ز جمالت آشکارا همه فر کبریایی
هوش مصنوعی: از چهره‌ی تو نشانه‌های خدایی نمایان است و زیبایی‌ات به وضوح نشان از عظمت و بزرگی خداوند دارد.
نسپردمی دل آسان به تو روز آشنایی
خبریم بودی آن روز اگر از شب جدایی
هوش مصنوعی: در روزی که با تو آشنا شدم، به سادگی نمی‌توانستم دل خود را به تو بسپارم؛ زیرا اگر در آن روز از جدایی شب آگاه بودم، قطعاً احساساتی متفاوت داشتم.
نبود به بزمت ای شه ره این گدا همین بس
که به کوچهٔ تو گاهی بودم ره گدایی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، حضور من در محفل تو به اندازه‌ای ارزشمند است که یادآوری کنم تنها بخشی از زندگی‌ام در کوچه‌های تو بوده است. من همین که گاهی در کنار تو و در فضای تو بوده‌ام، برایم کافی است.
همه جا به بی‌وفایی مثلند خوب رویان
تو میان خوبرویان مثلی به بی‌وفایی
 زیبایان همه جا به بی‌وفایی شهرت دارند، اما تو انقدر بی وفایی که در میان زیبا رویان به بی وفایی مشهور هستی.
تو درون پرده خلقی به تو مبتلا ندانم
به چه حیله می‌بری دل تو که رخ نمی‌نمایی
هوش مصنوعی: تو در میان مردم قرار داری، اما من نمی‌دانم به چه ترفندی دل تو را می‌ربایی که خود را نشان نمی‌دهی.
شد از آشناییش جان ز تن و کنون که بینم
دل آشنا ندارد خبری ز آشنایی
هوش مصنوعی: از آشنایی‌اش جان من از بدن جدا شد و اکنون که او را می‌بینم، دل من دیگر هیچ خبری از آن آشنایی ندارد.
گرهی اگر چه هرگز نگشوده‌ام طمع بین
که ز زلف یار دارم هوس گره‌گشایی
هوش مصنوعی: اگرچه هرگز نتوانسته‌ام گره‌ای را باز کنم، اما به عشق و زیبایی یار امیدوارم که بتوانم در دل خود آرزوی گشایش گره‌ای را داشته باشم.
همه آرزوی هاتف تویی از دو عالم و بس
همه کام او برآید اگر از درش درآیی
هوش مصنوعی: تمام آرزوها و خواسته‌ها از دو جهان به خاطر توست و بس. هرچه که آرزو دارد برآورده می‌شود اگر تو به درون او بیایی.

حاشیه ها

1397/10/12 00:01
مجتبی

بیت دوم؛ مصرع دوم به چه معناست؟

1397/10/12 01:01
محسن,۲

مجتبا جان
نسپردمی دل آسان به تو روز آشنایی
خبریم بودی آن روز اگر از شب جدایی
مصرع اول و دوم با هم معنا می شوند:
اگر از شب سیاه جدایی خبر داشتم در آن روز روشن آشنایی
به تو دل نمی سپردم
درین مانا : بی خبر بودم که روزی از من جدا می شوی ، وگر نه دلداده ی تو نمی شدم

1399/07/14 15:10
حسین

این شعر شاهکاره
زیباترین از این نمیشد بیوفایی خوبرویان رو به تصویر کشید