گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷

من پس از عزّت و حرمت ، شدم ار خوارِ کَسی،
کار دل بود که با دل نفتد کار کسی
دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم
وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی
ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب
چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی
آخر کار فروشند به هیچش این است
سود آن کس که به جان است خریدار کسی
هاتف این پند ز من بشنو و تا بتوانی
بکش آزار کسان و مکن آزار کسی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من پس از عزّت و حرمت ، شدم ار خوارِ کَسی،
کار دل بود که با دل نفتد کار کسی
هوش مصنوعی: وقتی که به عزت و احترامم آسیب رسید و برای کسی خوار شدم، این نتیجه‌ی کار دلم بود، چرا که دل با کسی به راحتی کنار نمی‌آید.
دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم
وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی
هوش مصنوعی: تمام وجودم را به خاطر دین و دنیا و احساساتم فدای دیگران کرده‌ام. افسوس بر حال کسی که اسیر دیگران است.
ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب
چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی
هوش مصنوعی: طبیب از اینکه بتواند دو بیمار را درمان کند ناامید است، زیرا یک بیمار دردش در چشمش است و دیگری در دلش.
آخر کار فروشند به هیچش این است
سود آن کس که به جان است خریدار کسی
هوش مصنوعی: در پایان، کسی که به جانش ارزش می‌گذارد، در واقع هیچ چیز از فروشنده نمی‌گیرد؛ زیرا خریداری وجود دارد که روح و جانش را می‌فروشد.
هاتف این پند ز من بشنو و تا بتوانی
بکش آزار کسان و مکن آزار کسی
هوش مصنوعی: این پیام را از من بشنو: به دیگران آزار نرسان و اگر می‌توانی، خود را از اذیت کردن دیگران دور نگه‌دار.

حاشیه ها

1401/06/17 02:09
عسل عشیراوی

تحلیل و تفسیرِ این شعر رو می‌خوام ._.

1403/02/27 16:04
سیدمحمد جهانشاهی

من پس از عزّت و حرمت ، شدم ار خوارِ کَسی،