غزل شمارهٔ ۵۹
مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چسان رفتم
چو بلبل زین چمن با ناله و آه و فغان رفتم
نبستم دل به مهر دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
منم آن بلبل مهجور کز بیداد گلچینان
به دل صد خار خار عشق گل از گلستان رفتم
منم آن قمری نالان که از بس سنگ بیدادم
زدند از هر طرف از باغت ای سرو روان رفتم
به امیدی جوانی صرف عشقت کردم و آخر
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم
ندیدم زان گل بیخار جز مهر و وفا اما
ز باغ از جور گلچین و جفای باغبان رفتم
سخن کوته ز جور آسمان هاتف به ناکامی
ز یاران وطن دل کندم و از اصفهان رفتم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چسان رفتم
چو بلبل زین چمن با ناله و آه و فغان رفتم
هوش مصنوعی: ای گل، از من نپرس که چگونه از باغ تو رفتهام. چون بلبل که با ناله و گریه از این چمن دور شده، من نیز با اندوه فراوان رفتم.
نبستم دل به مهر دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
هوش مصنوعی: دلم را به محبت دیگران نسپردم، اما از بس در خیابان تو با بیمهری روبرو شدم، ای بیمحبت، از آنجا دور شدم.
منم آن بلبل مهجور کز بیداد گلچینان
به دل صد خار خار عشق گل از گلستان رفتم
هوش مصنوعی: من بلبل تنها و غمگینی هستم که به خاطر ظالمانی که گلها را چیدهاند، در دل خود خاری از عشق دارم و از باغ گل دور افتادهام.
منم آن قمری نالان که از بس سنگ بیدادم
زدند از هر طرف از باغت ای سرو روان رفتم
هوش مصنوعی: من آن پرندهای هستم که از شدت غم و درد، به خاطر مشکلاتی که از طرف شما به من تحمیل شده، از باغ تو دور شدم.
به امیدی جوانی صرف عشقت کردم و آخر
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم
هوش مصنوعی: در دوران جوانی امیدی به عشق تو داشتم و برای آن همه چیز را فدای تو کردم، اما اکنون که به پیری رسیدهام، ناامید از راهی که به سوی تو بودم، از کنار تو دور میشوم.
ندیدم زان گل بیخار جز مهر و وفا اما
ز باغ از جور گلچین و جفای باغبان رفتم
هوش مصنوعی: من از آن گل که بیخار است جز محبت و وفا چیزی ندیدم، اما به خاطر ستم و بیوفایی باغبان از باغ بیرون رفتم.
سخن کوته ز جور آسمان هاتف به ناکامی
ز یاران وطن دل کندم و از اصفهان رفتم
هوش مصنوعی: از شدت بیمهری آسمان و بدیهایی که در زندگی دیدم، به این نتیجه رسیدم که از دوستان و یاران وطنم دل بکنم و به اصفهان بروم.
حاشیه ها
1390/12/21 11:02
شعر زیبایی بود.ولی هاتف چرا از اصفهان رفتی.چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟