گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸

بی‌مهری اگر چه بی‌وفا هم
جور از تو نکو بود جفا هم
بیگانه و آشنا ندانی
بیگانه کشی و آشنا هم
پیش که برم شکایت تو
کز خلق نترسی از خدا هم
بس تجربه کرده‌ام ندارد
آه سحری اثر دعا هم
در وصل چو هجر سوزدم جان
از درد به جانم از دوا هم
ای گل که ز هر گلی فزون است
در حسن رخ تو در صفا هم
شد فصل بهار و بلبل و گل
در باغ به عشرتند با هم
با هم ستم است اگر نباشیم
چون بلبل و گل به باغ ما هم
جز هاتف بی‌نوا در آن کوی
شاه آمد و شد کند، گدا هم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌مهری اگر چه بی‌وفا هم
جور از تو نکو بود جفا هم
هوش مصنوعی: اگرچه بی‌محبتی و بی‌وفایی تو ظلم و جفاست، اما به نوعی رفتار تو هم نیکو به نظر می‌رسد.
بیگانه و آشنا ندانی
بیگانه کشی و آشنا هم
هوش مصنوعی: نمی‌توانی تشخیص بدهی که چه کسی بیگانه است و چه کسی آشنا؛ نه تنها در کشتن بیگانه‌ها بلکه در مورد آشناها هم دچار مشکل هستی.
پیش که برم شکایت تو
کز خلق نترسی از خدا هم
هوش مصنوعی: به چه کسی می‌توانم از تو شکایت کنم وقتی که از مردم نمی‌ترسی، حتی از خدا.
بس تجربه کرده‌ام ندارد
آه سحری اثر دعا هم
هوش مصنوعی: خیلی با تجربه شده‌ام و می‌دانم که آه سحرگاهی تأثیری در دعا ندارد.
در وصل چو هجر سوزدم جان
از درد به جانم از دوا هم
هوش مصنوعی: وقتی که به محبوبم وصل شدم، مانند دوران جدایی از درد می‌سوزم؛ حتی دارویی که برای درد است، برای من دردآور شده است.
ای گل که ز هر گلی فزون است
در حسن رخ تو در صفا هم
هوش مصنوعی: ای گل، تو که در زیبایی از هر گل دیگری برتری داری، در پاکی و صفا نیز درخشانی.
شد فصل بهار و بلبل و گل
در باغ به عشرتند با هم
هوش مصنوعی: فصل بهار فرا رسیده و در باغ، بلبل و گل به خوشحالی و شادی در کنار هم هستند.
با هم ستم است اگر نباشیم
چون بلبل و گل به باغ ما هم
هوش مصنوعی: اگر ما کنار هم نباشیم، زندگی‌مان پر از مشکل و رنج خواهد بود، همان‌طور که بلبل و گل در باغ به یکدیگر نیاز دارند.
جز هاتف بی‌نوا در آن کوی
شاه آمد و شد کند، گدا هم
هوش مصنوعی: در آن محله، فقط صدای بی‌صاحب و بی‌نوا شنیده می‌شود که به گوش می‌رسد، و حتی گدا هم در آنجا رفت و آمد می‌کند.