غزل شمارهٔ ۴۹
رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس
گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغ
نصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس
گریست عمری و آخر ز بیوفائی چرخ
ندید روی تو را چشم اشکبار افسوس
خزان چو بگذرد از پی بهار میآید
خزان عمر ندارد ز پی بهار افسوس
به خاک هاتف مسکین گذشت و گفت آن شوخ
ازین جفاکش ناکام صد هزار افسوس
غزل شمارهٔ ۴۸: با من ار هم آشیان میداشت ما را در قفسغزل شمارهٔ ۵۰: شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس
هوش مصنوعی: یار آمد، اما ما نتوانستیم چهرهاش را ببینیم. ایکاش زمان ما در روز و شب فقط به انتظار او نمیگذشت. افسوس!
گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغ
نصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس
هوش مصنوعی: عمر گرانبها در دوری و جدایی سپری شد و در نهایت، رسیدن به معشوق نصیب دیگران شد و افسوس که این اتفاق برای من نیفتاد.
گریست عمری و آخر ز بیوفائی چرخ
ندید روی تو را چشم اشکبار افسوس
هوش مصنوعی: سالها گریه کردم و در نهایت از بیوفایی روزگار، نتوانستم چهره زیبایت را ببینم. آه، چقدر حسرت دارند چشمانم!
خزان چو بگذرد از پی بهار میآید
خزان عمر ندارد ز پی بهار افسوس
هوش مصنوعی: زمانی که فصل خزان سپری شود، بهار دوباره میآید. اما عمر انسان همچون خزان است و دیگر بهاری در پی آن نخواهد آمد، که این موضوع بسیار تاسفبار است.
به خاک هاتف مسکین گذشت و گفت آن شوخ
ازین جفاکش ناکام صد هزار افسوس
هوش مصنوعی: هاتف مسکین به زمین افتاد و گفت آن خوشگذران از این ستمکاری ناکام مانده، صد هزار افسوس.
حاشیه ها
1393/10/18 18:01
در بیت سوم، مصراع نخست جای یک واو خالی است و احتمالا بوده:
گریست عمری و آخر...